نورنیوز-گروه جامعه: اینجا بیمارستان قلب شهید رجایی است؛ بخش اطفال، آی سی یوی پی ۳. قرار است مردی را ملاقات کنم که سالهاست دست از آسودگی زندگی شسته و هر روز در همین بیمارستان سودای ادامه زندگی را برای پرنده های کوچکش دارد. کودکان چند ماهه و چند ساله ای که خیلی زود بود تا با رنج زندگی آشنا شوند، اما زندگی همین است. برخی را با رنج متولد می کند؛ رنج نارسایی قلبی، رنج نیاز به پیوند عضو.
تک تک کودکانی که روی تخت های بخش پیوند قلب اطفال منتظر رسیدن هدیه ای از جانب خدا هستند؛ آن هم به دست ایثار یک خانواده که عزیز از دست داده؛ عاشقانه این مرد را دوست دارند. پزشکی که همه آن ها را همچون بچه هایش می داند. در تمام طول مصاحبه با واژه "بچه هایم" این کودکان را خطاب می کند، دغدغه بهبودشان را دارد، درمانشان را، زندگی شان را، شادی شان را. برای این بچهها پدر است، دلسوز است، خودش را به آب و آتش میزند برای نگه داشتنشان، برای برگرداندنشان به زندگی.
اینجا بیمارستان قلب شهید رجایی است؛ بخش پیوند قلب اطفال. دکتر محمد مهدوی- فوق تخصص قلب کودکان در کنار بچه هایش نشسته است و بعد از یک عمل پیوند موفق، با وجود بی خوابی شب قبل، حسابی سرخوش است؛ عمل پیوند موفق بوده، قلب منظم می زند و یکی از بچه هایش شانس حیات یافته و دل خوش است.
مهدوی، متولد سال 1357 در آمل است. او دوران تحصیلش را در آمل و در راهنمایی و دبیرستان نمونه گذرانده، دوران پزشکی عمومیاش را در گیلان، تخصصش را در تبریز و فوقتخصصش را هم در مرکز قلب شهید رجایی سپری کرده و دوره تکمیلیاش را هم در پاریس گذرانده است. حالا سال هاست که در بیمارستان قلب شهید رجایی جانانه تلاش می کند، تا به قول خودش در برابر این بچه ها و در برابر خودش مشغول الذمه نشود. زندگی برایش در زندگی بخشی خلاصه شده، هرچند که می گوید دغدغه هایش باعث می شود که برای همه این بچه ها پدری کند، اما برای بچه خودش نه.
با وجود سال هایی که در حوزه پیوند قلب کودکان تلاش کرده، هنوز هم به لبخند همین بچه هایی دل خوش است که منتظر تداوم زندگی شان با لطف خدا و با دستان او هستند. نگرانی کاهش اهدا، رفتن بچه هایش در لیست انتظار، سختی های پیوند قلب در دوران کرونا و... همه و همه بیش از قبل مضطربش می کند. از پسری می گوید که شش بار برای پیوند به اتاق عمل رفته، اما هر بار به دلیلی نشده که نشده. هنوز هم وقتی پیوندی موفق پیش می رود، سرخوش می شود، اما وای به روزی که یکی از بچه ها برود؛ آن هم در لیست انتظار؛ دردی که اینگونه توصیف می کند: "وزید صاعقه، از من چه ماند؟ -خاکستر...". می گوید که در ایام کرونا نزدیک به 36 نفر از بچههایش را در لیست انتظار از دست داده که برایش دردی بزرگ است.
هنوز هم وقتی قلبی برای بچه هایش پیدا می شود، شب تا صبح خواب به چشمش نمی آید. او باید قلب را به یکی از بچه هایش بدهد، یک تصمیم کاملا منطقی بر اساس شرایط بیمار. تصمیمی که اضطرابش تمام شدنی نیست. این تنها یک بخش از ماجرا نیست. خودش می گوید گاهی پیش می آید بعد از پیوند، قلب منظم نمیزند و گاهی این موضوع یک ساعت هم طول میکشد. این یک ساعت و استرس این موضوع به اندازه یک سال از عمرم کم میکند. در آن یک ساعت تمام صورت بچه، خندههای آن بچه، چهره مستاصل پدر و مادر او، همه جلوی چشمم میآید. این بسیار بسیار استرس زیادی است و گاهی احساس میکنم از توان خارج است. شاید دیگر من دارم پیر میشوم و تحمل این استرس از توانم خارج میشود.
دکتر محمد مهدوی در گفتوگو با ایسنا، میگوید: در زمان فارغالتحصیلی فوق تخصص، احساس کردیم که بسیاری از بیماران نارسایی قلبی وقتی که مراجعه میکنند، هیچ راه علاجی برایشان وجود ندارد و تنها راه نجاتشان، پیوند است. در حالی که در آن زمان در کشورمان پیوند قلب اطفال انجام نمیشد. در آن زمان احساس کردم که شاید اگر قرار باشد، مشکلی از مردم حل کرده و دردی از دردهایشان را کم کنیم، باید وارد این راه و این زمین گلآلود شویم تا شاید بتوانیم از درون آن نهالهایی را زنده تحویل دهیم و خانوادهها را به زندگی برگردانیم. اولین پیوند قلب اطفال به صورت تخصصی در دی ماه 1390 انجام شد که این پیوند هم اولین پیوندمان بود و هم استاد آموزش ما که بسیاری از عواقب و عوارض پیوند را با آن تجربه کردیم. این پیوند آنقدر برایمان سخت و سنگین بود که بعد از یکسال که از پیوند گذشت، از آنجایی که با معضلات و عوارض متعددی روبرو میشدیم، فکر کردیم که مقداری عقبنشینی کنیم. زیرا به بسیاری از داروهای مورد نیاز دسترسی نداشتیم، تجربه خودمان هم بسیار پایین بود و ارتباطاتمان هم با کسانیکه در دنیا در این حوزه کار میکردند، بسیار محدود بود که بتوانند تجربیاتشان را به ما منتقل کنند.
150 پیوند قلب در هفت سال
وی با بیان اینکه پیوند قلب اطفال را از سال 1393 به صورت فعال آغاز کردیم، میافزاید: تا امروز تعداد پیوند قلب اطفال به بیش از 150 نفر رسیده است. نکته بسیار مهم و چشمگیر هم این است که علیرغم اینکه طی دو سال گذشته ما با بیماری کووید- 19 دستوپنجه نرم میکردیم و این بیماری اغلب مراکز پیوند قلب دنیا را تعطیل کرد، اما ما تنها مرکزی بودیم که همچنان به صورت فعال به پیوند ادامه دادیم و حتی نزدیک به شش نفر از بیمارانی که به کووید مبتلا شده بودند، بعد از بهبودیشان پیوند شدند و نتایج خوبی از آن داشتیم. این موضوع باعث شد که اکنون هم که در این بحران کووید قرار داریم، همچنان به عنوان تنها کورسو و به عنوان چشم امید همه مراکز پیوند کشورمان تلقی شویم که موارد اطفالشان را ارجاع میدهند تا اگر بتوانیم در اینجا پیوند را انجام دهیم. حوزهای که طی دو سال گذشته به ما بسیار کمک کرد و باعث شده که کمتر بیمارانمان را از دست دهیم، کمک اورژانس هوایی کشور بوده که باعث شده بیش از ۲۰ مورد انتقال قلب هوایی از استانهای مختلف اعم از خوزستان، بندرعباس، کرمان، مشهد، رشت و ... داشته باشیم. به طوری که قلبهایی که ممکن بود در آن مراکز استانها خاک شده و از بین روند، با این اقدام، بچههای ما را به زندگی بازگردانند.
مهدوی میگوید: به هر حال در مملکت ما و در اغلب کشورهای در حال توسعه، راهاندازی یک کار جدید، مقاومتها و کارشکنیهای خاص خودش را دارد. با این حال با همت انجمن اهدای عضو و اداره پیوند وزارت بهداشت که به خوبی ما را حمایت کردند و خیریهها و خیرینی که در این مدت که با بحران دارو مواجه بودیم، همت کردند و دارو را برای بچههای ما تهیه کردند، کار به خوبی پیش رفت. در عین حال با توجه به اینکه بیمارستان قلب شهید رجایی تنها مرکز تخصصی پیوند قلب اطفال در ایران است، این میزان امکاناتی که در اختیارمان است، در ایران امکانات خوبی محسوب میشود، اما اگر قرار باشد که ما در سطح جهانی و منطقه بخواهیم همچنان تاپ بمانیم، نیاز به امکانات بیشتری داریم. فضای فیزیکی که داریم، در ایران بسیار خاص است، اما نیاز داریم که این فضا گسترش یافته و بیشتر از سمت وزارت بهداشت حمایت شویم تا بتوانیم بهتر به بیماران در انتظار پیوند خدمت ارائه کنیم.
تنها خواستهی یک پزشک
وی ادامه میدهد: نکته مهمتر از آن هم بحث داروهای این بچههاست که از زمان وزارت آقای دکتر هاشمی با این موضوع درگیر بودهایم. یادم است در یکی از جشنهای نفس ۳۳ کودک که پیوند قلب شده بودند، روی صحنه آمدند و آقای دکتر هاشمی- وزیر بهداشت وقت بسیار به وجد آمدند که چه خوب که این تعداد کودک به زندگی برگشتند. آن زمان آقای دکتر هاشمی از من سوال کردند که شما چه خواستهای دارید که تاکید کردم که من هیچ خواستهای برای خودم و تیمم ندارم، اما تنها خواستهام این است که بقای این بچهها به دارویشان وابسته است و اگر نتوانیم دارویشان را تامین کنیم، داریم زندگی را از آنها میگیریم. هربار موضوع داروها به صورت مقطعی پیگیری شده و با فاصله دو تا سه سال دوباره فراموش شده است. در این میان تنها کسانیکه هیچ گاه ما را فراموش نکردند و دستمان را گرفتند، خیرین بودند که هیچگاه خواسته ما را بی جواب نگذاشتند و نشان دادند که هنوز در این وانفسای انسانیت و مهربانی هستند کسانیکه حاضرند این انسانیت را به خرج دهند و بدون شو آف و نمایش به بچههای ما کمک کنند.
مهدوی درباره وضعیت تامین شربت سلسپت برای کودکان پیوندی، میگوید: بالاخره بعد از سالها تلاش و نامهنگاری این شربت از دو هفته پیش در داروخانههای پیوند موجود شده و بیماران توانستند آن را تهیه کنند و فعلا مشکل سلسپت نداریم. تا ببینیم که چه زمانی دوباره این زخم کهنه سر باز کند. برایم عجیب است که چرا شربت سلسپت را که برای سیستمی که از دلار دولتی استفاده میکند، هزینهبر نیست، به صورت سیستمی تامین نمیکنند. نبود این دارو بچههای پیوند را دچار مشکل میکند و باید برای یکسری بچه بیگناهی که دستشان به جایی بند نیست، تهیه شود. البته انصافا دکتر شادنوش خیلی در این حوزه حمایت کردند و همچنین خانم دکتر نجفیزاده و ... که جای تشکر دارد. به هر حال شربت سلسپت بالاخره از گمرک آزاد و موجود شد و این کمک بسیاری برای خانوادهها است. در عین حال از طریق دفترچه آن را تهیه میکنند.
سایه کرونا بر زندگی کودکان پیوند قلبی
مهدوی در ادامه با اشاره اثر کرونا بر حوزه پیوند به ویژه در اوایل شیوع بیماری در کشور که نه بیماری شناخته شده بود و نه حتی تجهیزات محافظتی به اندازه کافی وجود داشت، میگوید: متاسفانه از اوایل به دلیل کمبود دانش نسبت به کرونا موضوعی گریبانگیر جامعه شده بود و به اشتباه در بین مردم جا انداختند که کووید کودکان را درگیر نمیکند. این موضوع باعث شد که مردم درباره کودکان بیمحابا رفتار کنند. از همان زمان تاکنون بسیاری از کودکان را به دلیل نارسایی قلبی ثانویهای که ناشی از کرونا ایجاد میشود، از دست دادیم. به طوری که دلیل ایجاد نارسایی قلبی در کودک، ابتلا به کووید بود. بر این اساس بسیاری از کودکان را یا با عوارض کووید دیدیم یا متاسفانه به دلیل درگیری قلبی پیشرفته و بسیار مرگآسای ناشی از کرونا، از دست دادیم. در حال حاضر هم میبینیم که پدر و مادر خودشان دو ماسک میزنند، اما کودک ماسک نمیزند و وقتی سوال میکنیم که چرا برای بچه ماسک نزدید، میگویند که در برابر زدن ماسک مقاومت میکند. در حالی که باید تاکید کنیم که این کودک بیشتر در معرض خطر است. ممکن است ما درگیری ریوی را به صورت شدید در کودکان مبتلا به کووید شاهد نباشیم، اما درگیری قلبی در کودکان کشنده است و میتواند عارضهدار شود.
مهدوی البته دغدغه تیم پیوند را هم دارد، تیمی که تنها عشق نگهشان داشته و نه هیچ چیز دیگر. او پیوند را پُلی می داند بر روی دره مرگ، پلی که به قول خودش بر گُرده های تیم پیوند سوار است و نمی توان آن را رها کرد. او با خودش زمزمه می کند: "سروی و باید که ناگزیر بمانی/پای بدامن کشی، اسیر بمانی/ بر سرِ یک پا در این مدار مقدّر/ حیف که باید که ناگزیر بمانی"...
کادر درمان بیمنت به میدان کرونا آمدند
خطای بزرگ در واکسیناسیون کادر درمان
مهدوی با بیان اینکه در عین حال بسیاری از کادر درمانمان را هم در اوایل شیوع کرونا از دست دادیم و هنوز هم از دست میدهیم، ادامه میدهد: مگر اینکه واکسیناسیون علیه کرونا به صورت بسیار پیشرفتهتر انجام شود. در بسیاری از کشورهای دنیا، افرادی که واکسینه شدند، به ویژه کادر درمان که مواجهه زیادی با بیماری دارند، در حال تزریق دوز یادآور هستند. در عین حال یک خطای بسیار بزرگی که سیستم بهداشتی ما مرتکب شد، این بود که اعضای خانواده کادر درمان اصلا در واکسیناسیون دیده نشدند. منِ پزشکی که با کووید در ارتباط هستم و ناقل این ویروس هستم، هربار که به خانه میروم، خانوادهام با این ویروس مواجهه دارند. بنابراین تنها واکسیناسیون من مشکلی را حل نخواهد کرد. کمااینکه در حال حاضر در بخش خودمان پرستاری داریم که پدر، مادر و دایی خود را به دلیل ابتلا به کووید از دست داده است.
وی می گوید: کادر درمان جانش را کف دستش گرفته و به وسط میدان آمده، در زمانیکه بسیاری از افراد نماندند، اما کادر درمان بیمنت و بیچشمداشت مبارزه کردند. بسیاری از افراد کادر درمان به حق و حقوق معمولی خودشان هم نرسیدند، چه برسد به حق و حقوق مضاعف. این افراد زندگیشان را وسط گذاشتند. به خصوص در سیستم دولتی بسیاری از همکاران ما جان برکف به میدان آمدند. برخی از همکاران میتوانستند مطبشان را تعطیل کنند، اما کسی که در سیستم دولتی کار میکند که نمیتواند مطب تعطیل کند، بلکه هم به صورت قانونی و هم به صورت اخلاقی خودش را موظف میدانست که حضور یابد. افراد زیادی را هم از دست دادیم که کنترل نادرست و غیرعلمی بیماری از دلایل این بوده است.
سلیقه شخصی کارساز نیست
مهدوی میافزاید: ما نمیتوانیم از خودمان پروتکل بسازیم، وقتی که بیماری تنها برای ما نیست، بلکه بیماری مصیبتی است که تمامی مراکز پیشرفته و جهان اول را زمینگیر کرده و وقتی آنجا را زمینگیر کرده، مسلما ما را هم زمینگیر میکند. آمار بالای ۵۰۰ و ۶۰۰ مرگ ناشی از کرونا در روز در یک جمعیت 80 میلیونی یک فاجعه انسانی است. این چیزی نیست که در مقابل آن بخواهم بر اساس سلیقه شخصی رفتار کرده یا سلیقه شخصیمان را القا کنیم. هر رفتاری که جهان در برابر این ویروس انجام داده و موفق شده، ما هم باید معادل همان پیش رویم. اگر بخواهیم به همین صورت پیش رفته و غرائض شخصیمان را دخیل کنیم، این شرایط کنترل نمیشود.
مصیبت یک ادعای کرونایی
وی با انتقاد از برخی اظهارات غیرعلمی درباره اهدای اعضای بیماران کرونایی، ادامه میدهد: یکی از نمایندگان مجلس اعلام کرده بودند که اعضای بیماران مبتلا به کرونا اهدا میشود. باید گفت وقتی شما اطلاع ندارید، چرا به خودتان اجازه میدهید که وارد یک حوزه فوق تخصصی شده و راحت نظر دهید. این باعث میشود بسیاری از مردم از بین بروند. این موضوع برای ما مصیبتی شد.
کادر درمان و مردم از دست میروند اما...
مهدوی تاکید میکند: اینقدر کادر درمان و مردم عادی را از دست دادیم، اما در بسیاری از مشاغل هیچ مرگومیری نداشتیم و این جای سوال دارد. باید پرسید که این افراد چه واکسنی دریافت کردهاند؟. اینها درد است. ما واکسن زدهایم، ماسک میزنیم، شیلد میزنیم و لباس محافظتی میپوشیم، اما باز مبتلا میشویم. خود من سه بار مبتلا شدهام و واکسن هم تزریق کردهام و هیچ تضمینی هم نیست که مجددا مبتلا نشوم.
وی میگوید: به هر حال یا باید کنار آب بایستید تا خیس نشوید یا زمانیکه وسط آب ایستادهاید، خیس میشوید. وقتی در مرکزی که مرکز کرونا نیست، در آن واحد ۱۳ بیمار کووید مثبت بستری دارم، ویزیت آنها را به چه کسی بسپارم؟. خودم باید ویزیت کنم، وقتی بیمارم بدحال میشود، خودم باید اینتوبه کنم. اگر جان من عزیز است، جان او هم عزیز است. بالاخره من شغلم را پذیرفتم. متاسفانه و بدبختانه، خانوادههای ما در آخرین درجه اهمیت قرار میگیرند. ما برای همه پدری میکنیم، اما نمیتوانیم برای بچه خودمان پدری کنیم. این را چه کسی میبیند؟. هیچکس. کجا در نظر گرفته میشود؟. هیچکجا. البته ما هدف دیده شدن نداریم. بچههایی که اینجا هستند، انگار بچههای خودمان هستند. وقتی پدر یا مادری سه ماه منتظر است که بچهاش پیوند شود و بچهاش بدحال میشود، من نمیتوانم او را بگذارم و بروم. این کار از نظر انسانی درست نیست و اگر بیماری را رها کنم که دیگر پزشک نیستم.
وطن خانهی پدری است
مهدوی گلایههایی هم دارد، چشمداشت دیده شدن ندارد اما دلش از برخی حرفها به درد آمده و میگوید: در جواب خانمی که گفت "آنهایی که نمیتوانند تحمل کنند، از کشور بروند"، میخواهم بگویم که اگر قرار باشد من و امثال من تحمل نکنیم و برویم، سرپا نخواهید بود. اگر مملکت سرپاست و با وجود تمام مصیبتها همچنان مقاومت است، به دلیل وجود آدمهایی است که از خودشان، خانوادهشان و راحتیشان گذشتند و حاضر شدند که اینجا را با تمام سختیها تحمل کنند. وقتی در این شرایط میمانند، کسی نباید به خودش اجازه دهد و چنین توهینی کند. این وطن، خانه پدری من است. برخی کشورها قدر نیروی انسانی را میدانند. وقتی نیرویی را آموزش داده و تربیت میکنید، باید آن را نگه دارید. اینکه فردی به خودش اجازه میدهد و میگوید اگر نمیتوانید بمانید بروید، باید به او گفت اولا شما در جایگاهی نیستید که برای ما تعیین تکلیف کنید که بمانیم یا برویم و دوم اگر خدایی نکرده بچههای شما بیمار شوند به همکاران من نیاز دارید. حال میتواند این همکار یک پرستار، جراح و ... باشد. بنابراین یاد بگیرید که دیگر برای ما تعیین تکلیف نکنید. این مملکت خانه پدری من است و کسی خانه پدریاش را به خاطر سختیهایش ترک نمیکند. البته خیلیها نتوانستند بمانند و شرایط برایشان غیرقابل تحمل شده بود که تصمیمشان محترم است. ما تا جایی که توان داریم میمانیم و مبارزه میکنیم و برای حفظ مملکتمان و نهالهایی که در اینجا هستند، تلاش میکنیم. کشور به انسانهایش است که سرپاست و اگر این انسانها را از کشوری بگیرید، سرپا نخواهد ماند.
مهدوی وقتی میخواهد از کودکانی صحبت کنند که در لیست انتظار پیوند قلب جان باختند، به زبان شعر پناه میآورد و میگوید: وصف حال آن لحظه در کلام شیون فومنی (شاعر گیلانی) به خوبی بیان شده است:
"وزید صاعقه - از من چه مانـد! - خاکستر
و کندهای که همه چشم سوز و اشکآور
خــزان، کشیــد نخ بخیـه کتابـم را
ورق ورق همـه برگم به باد رفت دگر
گرفت شعله در آغوش قهر خویش مرا
پرندهها همه بـا من شـدنـد خاکستر
پرندههای من آری_ پرندههای جوان
پـر از غـرور پـریدن پر از سرور سفر
هنوز لانهشان بوی دور دستان داشت
و آفتـاب زمستـان که مـیزد آنجـا پـر."
مهدوی میگوید: رفتن این بچهها را با این شعر میتوان توصیف کرد. واقعا آتشی است که به خرمن کسی مانند من و خانوادههایشان افتاد. شما با اینهمه صبر منتظرید که نهالتان به ثمر بنشیند، اما وقتی صاعقه به آن میزند، اوج درد است. امیدوارم این درد برای هیچ خانوادهای تکرار نشود و هیچکس آن را تجربه نکند. ما در ایام کرونا متاسفانه نزدیک به 36 نفر از بچههایمان را در لیست انتظار از دست دادیم که آمار کمی نیست و یک درد بزرگ است.
وی درباره استرسهای کارش نیز میگوید: یکی از بزرگترین استرسهایی که میکشم، زمانی است که یک قلب اعلام میشود. وقتی که آن قلب اعلام میشود، در نظر بگیرید که ۱۰ تا از بچههایم بستری هستند و سهتایشان گروه خونی مشترک دارند. در آن لحظه باید تصمیم بگیرم بین این سه نفر شانس حیات باید به چه کسی داده شود. این یکی از سختترین تصمیمات من در زندگی است. در این زمانها تا صبح خوابم نمیبرد. یک زمانی بود که میدیدم که بچههایم دارند از بین میروند و میگفتم قلبهای اهدایی حق این بچههاست. یکبار همسرم به من حرفی زد که بعد از آن تکان عجیبی خوردم. به من گفت چرا احساس میکنی که فقط بچههای تو جزو کسانی هستند که در این برزخ قرار گرفتند. شاید الان پدر دو بچه در بیمارستان مسیح بستری است، مادر یک بچه در بیمارستان امام بستری است. همه اینها در همین شرایطند. بنابراین اصرار نکن که حتما قلب برای اطفال شود. این حرف تکان بزرگی برایم بود. با خود گفتم چطور من نمیتوانم بین سه تا از بچههایم انتخاب کنم، در سطح بالاتر هم همینطور است. در زمان این تصمیمگیری باید یک تصمیم کاملا بدون احساس و منطقی بگیرم و ببینیم کدام یک از بچههای من تعداد داروی بیشتری دریافت میکنند، کدام یک وضعیت کبد و کلیهشان خرابتر است تا او را به عنوان اولویت اول انتخاب کنم. این یکی از برزخهای بزرگی است که وجود دارد و مسلما برای همکاران تخصیص هم این تصمیم بسیار سخت و سنگین است. زیرا تصمیم بین ماندن یکی و رفتن احتمالی فرد دیگر که ممکن است خدایی نکرده در لیست انتظار از بین رود.
مهدوی میگوید: دومین استرسم بعد از پیوند است. قلب بعد از پیوند بعد از مدتی باید شروع به ضربان منظم کند حال استرس زمانی است که این قلب منظم نمیزند. گاهی پیش می آید که این منظم نزدن قلب یک ساعت هم طول میکشد. این یک ساعت و استرس این موضوع به اندازه یک سال از عمرم کم میکند. در آن یک ساعت تمام صورت بچه، خندههای آن بچه، چهره مستاصل پدر و مادر او، همه جلوی چشمم میآید. این بسیار بسیار استرس زیادی است و گاهی احساس میکنم از توان خارج است. شاید دیگر من دارم پیر میشوم و تحمل این استرس از توانم خارج میشود. خدا را شکر همکار و دوستم دکتر شهزادی به تیم اضافه شدند و قسمت بزرگی از این بار را میکشند. اینجا جایی است که میگوید "آسمان بار امانت نتوانست کشید..." گاهی واقعا این بار را نمیشود کشید. اما بعد از آن یک ساعت مانند امروز که پیوند موفق بوده، سرخوش میشوم و با اینکه شب تا صبح را نخوابیدهام بسیار سرحالم. وقتی قلب منظم میزند و بچه سرحال میشود دیگر خستگی را حس نمیکنم.
وی میگوید: یک شعر از شیون فومنی را به عنوان نماد کارم قرار دادم که میگوید "سروی و باید که ناگزیر بمانی/پای بدامن کشی، اسیر بمانی/ بر سرِ یک پا در این مدار مقدّر/ حیف که باید که ناگزیر بمانی... ".