نورنیوز-گروه بینالملل: روابط ایران و قدرتهای بینالمللی همواره یکی از مسائل مهم در مجامع سیاسی و علمی بوده است. چین بهعنوان یک قدرت اقتصادی و به گمان بسیاری از تحلیلگران قدرت سیاسی و امنیتی یکی از کشورهای مؤثر در آینده روابط بینالملل خواهد بود. ازاینرو با دکتر فریبرز ارغوانی استاد روابط بینالملل و تحلیلگر سیاست خارجی در خصوص روابط جمهوری خلق چین با ایران و کشورهای منطقه گفتوگو کردهایم.
نقش چین در منطقه را چگونه ارزیابی میکنید؟ تعارض منافع آنها با روسها و آمریکاییها چقدر و چگونه است؟
در دوره جنگ سرد چینیها بیشتر متمرکز بر مسائل داخلی خودشان بودند به غرب آسیا توجه چندانی نداشتند اما از زمان شروع رشد اقتصادیشان، غرب آسیا به سبب بازارهای مصرفی و منابع انرژی اهمیت بسیاری زیادی برای سیاست خارجی و دیپلماسی اقتصادی این کشور پیدا کرد و ازاینجهت به این منطقه توجه ویژهای دارند.
رابطه چینیها با غرب آسیا همواره دارای الگویی نظاممند و مبتنی بر همکاری بوده است. مهمترین دلیل این امر این است که علاوه بر نیازی که چینیها به غرب آسیا و بازارهای آن دارند، کشورهای غرب آسیا به دلیل اینکه عمدتاً اقتدارگرا و شبه اقتدارگرا هستند و از طرفی رویکرد چین نیز عدم مداخله در مناسبات داخلی کشورهاست، دولتهای منطقه نگاه مثبتی نسبت به روابط با چین دارند.
ازاینجهت روابط چندان پرفراز و نشیبی میان این کشورها با چین دیده نمیشود برخلاف آنچه در خصوص اتحادیه اروپا یا آمریکا مشاهده میشود. بنابراین روابط چین و غرب آسیا متأثر از یک الگوی کلی بوده که در آن همکاری وجود داشته است.
در سالهای اخیر صرفنظر از کشورهایی مانند ایران که پس از انقلاب اسلامی روابط نسبتاً مناسبی با چین داشته است، حتی کشورهای عربی بهخصوص کشورهای حاشیه خلیجفارس هم که درگذشته به دلیل مناسبات جنگ سرد روابط خوبی با چین نداشتند، پس از جنگ سرد و بهخصوص پس از حادثه ۱۱ سپتامبر که بهنوعی نسبت به نیات و فشارهایی که دولتهای غربی بر این کشورهای وارد میکردند مبنیبر حقوق بشر و درخواستهای دموکراسیخواهانهای که از جانب غرب مطرح شد مشکوک بودند، روی به سیاست نگاه به شرق آوردند. در رویکرد نگاه به شرق در کنار کره جنوبی و هند، چین جایگاه محوری برای کشورهای غرب آسیا دارد.
معمولاً قدرتهای بزرگ در حوزههای منطقهای با هم رقابتهایی دارند. این رقابتها بعضاً بسته به نوع رقابت و منطقه رقابت ممکن است با تعارض یا همکاری همراه باشد. چین در منطقه غرب آسیا در شرایط فعلی معارضی ندارد.
علت این امر این است که اولویت چین برقراری روابط اقتصادی در منطقه است درحالیکه روسها در منطقه اولویت امنیتی دارند. روسها نگاهشان به غرب آسیا تا حدی نگاه جنگ سردی است. یعنی یک حوزه نفوذی را دنبال میکنند که بتوانند با استفاده از آن از ایالات متحده در مناطق مهمتر امتیاز بگیرند.
تمرکز روسها عمدتاً معطوف به آمریکاییهاست و نسبت به چین حساسیت کمتری دارند. در مقابل چون روسیه منافع اقتصادی زیادی بهمانند آنچه چین دنبال میکند در منطقه ندارد، چینیها به حضور روسیه حساسیت ندارند و عمدتاً این حضور را به رسمیت میشناسند. بااینحال باید این نکته مدنظر باشد که به هر جهت اینها قدرتهای بزرگ هستند. گذر زمان، تغییر اولویتها در سیاست خارجی چین و تغییر از یک قدرت اقتصادی به یک قدرت چندبعدی تعارض منافعی را در آینده ایجاد خواهد کرد.
در خصوص تعارض منافع چین با آمریکا در منطقه نظرتان چیست؟
اما تعارض پکن و واشنگتن بهمراتب بیشتر از تعارض با روسیه است. علت آن این است که اولاً نقش آمریکا در منطقه یک نقش موازنه بخش و مداخلهگر است. در منطقه آمریکاییها نقش فعالی دارند. آمریکا افزون بر تلاشی که برای موازنه بخشی در غرب آسیا دارد نگاه اقتصادی نیز دارد و این نگاه در تعارض با منافع چینیهاست. ضمن اینکه برخلاف روسیه آمریکا بهعنوان یک قدرت ثباتبخش سیستمی قطعاً فعالیت چین را با دقت بیشتری رصد میکند.
از زمانی که تحلیلگران چین را بهعنوان قدرت مستعد جایگزینی آمریکا معرفی کردند، حساسیت آمریکا نسبت به اقدامات چین بیشتر شده است. اوج این حساسیت را در دوره ترامپ مشاهده میکنیم که گفته میشد چینیها در غرب آسیا از یک نوع سواری مجانی بهره میبرند! که منظور این بود که امنیت را آمریکا تأمین میکند اما مزایای اقتصادی آن را چین میبرد. اشاره اینها به طور خاص به منطقه خلیجفارس بود.
بههرحال این مسائل میان چین و آمریکا تعارض منافعی را ایجاد میکند. این تعارض به مرحله کشاکش جدی نرسیده است. علت این موضوع این است که چینیها هنوز تسری اولویتهای سیاست خارجیشان از حوزه اقتصادی به حوزه سیاسی و سپس امنیتی را بروز ندادهاند. مجموع این مسائل موجب شده است یک نوع تقابل جنگ سردی کنترل شده در منطقه میان این دو کشور وجود داشته باشد.
این به معنای بیتفاوتی چینیها نیست. در جاهایی که چین احساس کرده است عدم حضورش میتواند منافع بلندمدت آنها را به خطر میاندازد به صحنه ورود کرده است. مثال بارز این موضوع مسئله سوریه بود که چین چندین بار از حق وتوی خود در شورای امنیت استفاده کردد تا قطعنامههایی که آمریکا و کشورهای اروپایی برای محکومکردن سوریه یا ایجاد مجوز برای مداخله نظامی در سوریه بود را خنثی کند. این نشان میدهد که آنها نیمنگاهی به منافع بلندمدت سیاسی و امنیتی نیز در منطقه دارند.
بهطورکلی چین در منطقه غرب آسیا چه اهدافی را دنبال میکند؟
قطعاً مهمترین اهداف چین در منطقه اقتصاد است. چین در حوزه اقتصاد در منطقه دو اولویت را دنبال میکند. نخست تأمین امنیت انرژی است که غرب آسیا به دلیل جایگاه مهمی که در ذخایر و تولید انرژی جهان دارد و کیفیت بالای منابعش برای چینیها بسیار حایز اهمیت است.
گرچه چینیها از مناطقی مانند جنوب صحرای آفریقا یا جاهای دیگر قادر به تأمین بخشی از انرژی خودشان هستند اما هیچ جا مانند غرب آسیا هم کیفیت انرژی و هم ساده بودن انتقال را تضمین نمیکند. البته چین از روسیه هم انرژی میخرد اما چین و روسیه هیچگاه شریک جدی نبودهاند.
نکته دیگر بازارهای بزرگ مصرفی در غرب آسیا است. این منطقه هم به دلیل جمعیت بالا و هم به دلایل فرهنگی یکی از بازارهای مهم برای چین است. بهعلاوه چین در سالهای اخیر تلاش کرده است بخشی از بازار تسلیحات منطقه را نیز در اختیار بگیرد. بازاری که از بعد از جنگ جهانی در انحصار کشورهای غربی بوده است.
البته نگاه چینیها در این بازار یک نگاه دوگانه است. هم فروش تسلیحات نظامی به کشورهای غرب آسیا را مدنظر دارند و هم تلاش میکنند از طریق کشورهای غرب آسیا، خصوصاً کشورهای خلیجفارس و رژیم صهیونیستی که در واقع مشتریان اصلی تسلیحات غرب هستند فرایند دستیابی به این سلاحها و مهندسی معکوس را نیز داشته باشند.
نکته دیگر در خصوص اهمیت غرب آسیا در یک دهه اخیر قرارگیری غرب آسیا در محور اصلی پروژة «یک جاده یک کمربند» است. در این پروژه غرب آسیا هم جایگاه انتقالی دارد و هم از حیث تأمین منابع انرژی و بازارهای مصرفی اهمیت دارد.
بااینحال باید این نکته را نیز اضافه کرد که اولویت نخست چینیها در سیاست خارجی منطقه شرق و جنوب شرق آسیاست اما غرب آسیا در دیدگاه چینیها در قیاس با مناطقی مانند آمریکای لاتین، اتحادیه اروپا، آفریقا و ... منطقه بسیار مهمی است.
اساساً آیا میتوان گفت چین در منطقه غرب آسیا به دنبال ایجاد نظم نوین و توازن قوا بر اساس منافع خودش است؟
اگر به اولویتهای که اشاره شد توجه کنید، بهترین حالت غرب آسیا به لحاظ سیستمی موازنة قوا است. در واقع در سیسال اخیر سیستم موازنه قوا آن هم در شرایطی که موازنه از طریق مداخله آمریکا انجام میشد بهترین غرب آسیا برای چین است. علت این است که اولاً به دلیل دوگانههای تعارض آفرین غرب آسیا مثلاً میان ایران و عربستان یا ایران و اسرائیل برای چین در منطقه فرصتی برای تأمین منافع اقتصادی فراهم کرده است.
ضمن اینکه در سیستم موازنه قوا قدرت مداخلهگر آمریکاییها بودند و آنها با تأمین هزینههای امنیتی غرب آسیا موجب شدند در بسیاری از مسائل چین ورود نکند.
در عمده بحرانها چینیها سعی کردهاند مواضع دیپلماتیک دوگانه و دوپهلو بگیرند و هرجا احساس کردند آمریکاییها منافع بلندمدت آنها را به خطر انداختهاند از ابزارهای نهادی خودشان استفاده کردهاند. به نظر میرسد غرب آسیا در موازنه قوا خاورمیانة مطلوب چینیهاست.
در سالهای اخیر باتوجهبه سیاست کلی آمریکا به نظر میرسد چین چندان هم به درگیرشدن بیشتر آمریکا در منطقه بیتمایل نیست. چراکه به نظر میرسد آمریکا هرچه مداخله بیشتری در غرب آسیا داشته باشد، مجال کمتری برای معطوف کردن سیاست خود به چین یا به عبارتی اجرای سیاست مهار چین دارند.
منافع مشترک و قابلدسترس برای ایران و چین وجود دارد. سابقه روابط خارجی دو کشور هم بیانگر همین امر است. چینیها از معدود کشورهایی بودند که هم در دوران پهلوی بهخصوص در دهه ۱۹۷۰ با ایران رابطه خوبی داشتند و هم در سالهای پس از انقلاب توانستهاند با ایران همکاری کنند. یکی از مهمترین دلایل نوع مواضع ایران در برابر غرب از سویی و از سوی دیگر نگاهی که ایرانیها به چین
داشتند است. به این معنا که چینی ها به دنبال مداخله نیستند و با هر سیستمی ضمن همکاری منافع اقتصادی خود را دنبال میکنند.
تحلیل شما در ارتباط با روابط ایران و چین چیست؟ آیا منافع مشترک و قابلدسترسی وجود دارد؟
ایران و چین هم منافع اقتصادی دارند و هم دارای منافع سیاسی و امنیتی هستند. بااینحال نگاهها متفاوت است. نگاه ایران به چین بهنوعی نگاه سیاسی و به چین بهعنوان یک همپیمان در مقابله با غرب و بازسازی نظم بینالمللی نگاه میکند و انتظارش این است که چین در این زمینه تحولخواهانهتر عمل کند. درحالیکه چینیها ضمن داشتن نگاه مشابه به ایران، اولویت اولشان اقتصاد است و ازاینرو با رویکردهای رادیکال نسبت به غرب همراه نیستند.
چینیها مانند ایران منتقد سیستم بینالمللی و نظم موجود هستند اما عقیده دارند این نظم فعلاً به لحاظ اقتصادی کار میکند و معادلات سیاسی و امنیتی آن نیازمند این است که با گذر زمان و تدریج اصلاح شود و با منافع چین مطابقت باید.
ازاینجهت چین در برخی ابعاد منتقد رویکردهای ایران است. یکی از دلایلی که چین با عضویت ایران در سازمان همکاریهای شانگهای مخالفت میکند یا در برجام بعضاً با ایران همراهی نمیکند همین مسئله است. معتقدند مواضع ایران باید کنترلشدهتر، مدیریتشدهتر و صلحجویانهتر باشد.
نکته مهمی که در روابط ایران و چین وجود دارد این است که بههرحال منطق روابط دوجانبه در نظام بینالملل منطقی بر اساس منافع ملی و عقلانیت است.
تجربه تاریخی نیز نشان داده است که ایجاد روابط یکسویه با قدرتهای بزرگ نتایج خوشآیندی در پی نخواهد داشت. یعنی ایجاد رابطه یکجانبه بیشتر به وابستگی منجر خواهد شد.
اگر روابط ایران با جمهوری خلق چین به سمتی برود که چین به این ادراک کلی برسد که ایران صرفاً از سر ناگزیری و نبودن گزینههای دیگر و فقط ناشی از فرار از فشارهای غرب به سمت چین آمده است منجر به امتیازگیری از چین خواهد شد که به نفع منافع ایران نخواهد بود.
اما اگر این توسعه روابط بهصورت متوازنی باشد و ایران بتواند بین غرب و شرق توازنی ایجاد کند و بهطرف شرقی اعم از روسیه، هند یا چین نشان بدهد که روابط ایران با آنها بر مبنای عملگرایی است و نه روابط ناشی از فرار از فشارهای غرب و طرف مقابل هم به این ادراک برسد که ایران میتواند با دیگران همکاری کند قطعاً آنها به توسعه روابط با ایران بیشتر همت خواهند کرد. چراکه میدانند رفتن کامل ایران بهسوی غرب آنها را از مزایای ایران محروم میکند.
بنابراین این یک هوشمندی در سیاست خارجی ایران لازم است که روابط با کشورهایی مانند چین را بهگونهای تنظیم کنند که طرفهای مقابل احساس نکنند این یک رابطه گریزناپذیر است. این امر مستلزم ایجاد یک توازن میان شرق و غرب است و مهارت دیپلماتیک زیادی را میطلبد. در غیر این صورت مشکلات عمدهای برای سیاست خارجی ایران در آینده ایجاد خواهد شد.
نورنیوز