نورنیوز-گروه سیاسی: شهید دکتر مصطفی چمران یکی از شخصیتهای چندبعدی تاریخ معاصر ایران است که هنوز ابعاد مختلف زندگی و اندیشه و منش او برای نسل جوان امروزی آنگونه که باید و شاید تبیین نشده است. او از ابتدای نوجوانی علاقهمند به قرآن و فعالیتهای مذهبی بود و در همین دوران در پای درس آیتالله طالقانی نشست. چمران در دانشگاه تهران تحصیلات خود را در رشته الکترومکانیک به پایان رساند. در دوران دانشجویی عضو جبهه ملی شد و با برخی تشکلهای زیرمجموعه آن همکاری کرد. سپس برای ادامه تحصیل رهسپار آمریکا شد و در آنجا در رشته فیزیک پلاسما تا مقطع دکتری ادامه تحصیل داد.
چمران همزمان با تحصیل به فعالیتهای مبارزاتی خود نیز ادامه داد و در آنجا به همراه برخی دوستان خود انجمنهای اسلامی دانشجویی را پایهگذاری کرد. سپس به مصر رفت و در آنجا آموزشهای چریکی را فراگرفت و پس از آن به لبنان رفت و در کنار امام موسی صدر، مسئولیت گروههای چریکی جنبشهای مردمی شیعه را به عهده گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، چمران نیز به کشور بازگشت. او در دولت موقت بهعنوان جانشین نخستوزیر و وزیر دفاع مشغول به کار شد. چمران در اولین دوره مجلس نیز بهعنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت و سپس با آغاز جنگ تحمیلی به جبهههای جنگ در کردستان و خوزستان رهسپار شد. سرانجام در 31 خرداد 60 بر اثر شلیک خمپاره در منطقه دهلاویه به شهادت رسید. او انسانی با ذوق و سرشار از استعداد و دارای روحیهای عارفانه بود؛ شعرها، نیایشها، نوشتههای ادبی و نقاشیهای پر رمز و راز او همه گواه روحیه عارفمسلک او هستند.
در سالروز شهادت مصطفی چمران با محمدمهدی جعفری، مفسر قرآن و نهجالبلاغه و استاد دانشگاه گفتوگویی انجام داده ایم که متن آن را ادامه میخوانید:
اولین آشنایی شما با دکتر چمران چه موقع و چگونه رقم خورد؟
من از سال 42 تا 46 در زندان بودم، ولی این زندان بهدلیل آشنایی با برخی افراد و نیز بهدلیل چیزهایی که یاد گرفتم، برای من به مثابه یک دانشگاه بود. در زندان بود که بهوسیله دوستان با برخیها از جمله دکتر شریعتی، دکتر چمران و بسیاری دیگر آشنا شدم.
با شهید چمران گاهی بهوسیله مهندس سحابی که دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و در نهضت مقاومت ملی با ایشان همکاری داشت، آشنا شدم. در سال 46و بعد از آزادی از زندان، کاری نداشتم و بهدلیل سابقه زندان سیاسی که داشتم، جایی هم استخدام نمیشدم. بنابراین، در شرکت سهامی انتشار مشغول به کار شدم، چون قبل از زندان همزمان که تحصیل میکردم، به نوعی کارمند شرکت انتشار بودم.
یادم است در سال 51، دکتر عباس چمران که در دانشگاه شریف کنونی تدریس میکرد، ترجمهای از دعای کمیل را به شرکت انتشار آورد و گفت این را مصطفی ترجمه کرده است. البته در سالهای اخیر مهدی چمران میگفت این ترجمه از خود عباس بوده که میخواسته به نام مصطفی منتشر شود، ولی از سبک ترجمه و بیان مشخص بود که از مصطفی چمران است. این ترجمه همراه با دعای کمیل منتشر شد و این دومین آشنایی من با شهید چمران بود.
در اوایل سال 56 و در اوج جنگهای لبنان و مسئله تل زعتر و... شهید چمران نامهای به مهندس بازرگان و دکتر سحابی نوشت، نامه مفصلی بود که بعداً منتشر شد و اکنون نیز در دسترس است. این نامه را فریدون سحابی، فرزند دکتر سحابی به منزل ما آورد.
چون ما در آن مقاطع جلساتی با دکتر شریعتی، دکتر پیمان و دکتر فریدون سحابی داشتیم که عنوان آن جلسات، تدوین ایدئولوژی بود، یعنی میخواستیم ایدئولوژی اسلامی را تدوین کنیم که نقش اصلی آن هم با دکتر شریعتی بود. این نامه را آقای سحابی در آن جلسه قرائت کرد و در آن تمام مسائل لبنان بیان شده بود. وقتی آقای سحابی این نامه را خواند، دکتر شریعتی گفت مصطفی بیش از آنکه سیاسی باشد، مذهبی است. یعنی این نامه را بر اساس احساسات مذهبی خودش نوشته است.
در خرداد سال57، من و دکتر فریدون سحابی از طرف نهضت آزادی مأموریت پیدا کردیم که به اروپا برویم و به نوعی بین نهضت آزادی ایران، اروپا و آمریکا هماهنگی ایجاد کنیم. از آمریکا، مرحوم دکتر یزدی آمده بود. از اروپا هم آقای قطبزاده و برخی دوستانشان آمده بودند.
بعد از اتمام این جلسات هماهنگی، شنیدیم که امام موسی صدر هم به پاریس آمده است و بعد همراه با آقای قطبزاده به دیدن ایشان رفتیم. امام موسی صدر هم خیلی ما را تحویل گرفت. در آن جلسه سراغ دکتر چمران را از امام موسی صدر گرفتیم. ایشان گفت ما از لیبی به همراه یکدیگر به الجزایر رفتیم، ولی دکتر چمران در الجزایر مانده و بعداً میآید.
دو روز بعد دکتر چمران به پاریس آمد. در همان روزها قرار بود نخستین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی در زینبیه دمشق برگزار شود. ما حدود 20 یا 30 نفر بودیم که از پاریس همراه با امام موسی صدر به بیروت و از آنجا به دمشق رفتیم تا در این مراسم شرکت کنیم. در هواپیما، من و شهید چمران کنار هم نشسته بودیم و خیلی با هم صحبت کردیم.
این اولین آشنایی نزدیک من با دکتر چمران بود، چون قبلاً فقط اسم ایشان را شنیده بودم. البته ظاهراً ایشان هم با من آشنا بود، چون در تمام مسیر خیلی احساس لطف به من داشت، ولی بعداً که دیگر به ایران آمد، خیلی زیاد همدیگر را میدیدیم.
درباره زندگی و فعالیتهای سیاسی و فکری شهید چمران اظهارنظرهای زیادی مطرح میشود، مثلاً گفته میشود دکتر چمران عضو نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی بود، برخی این موضوع را تأیید میکنند و برخی هم منکر آن میشوند. شما در این خصوص چه نظری دارید؟
نهضت آزادی در اردیبهشت 1341 بهوسیله مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آیتالله طالقانی و عدهای دیگر از دوستانشان تأسیس شد. چون تأسیس نهضت آزادی همزمان با اوج فعالیت ملیون بود، چه جبهه ملی و چه ملی مذهبیها، عده زیادی از افراد مذهبی در انجمنهای اسلامی دانشجویان و جاهای دیگر به نهضت آزادی پیوستند، حتی کسانی که سابقه عضویت در احزاب دیگر را داشتند، یا چنین سابقهای نداشتند، مثل خود من که دانشجوی دانشگاه شیراز بودم و در هیچ جا عضو نبودم.
همان زمان دکتر شریعتی به علت فوت مادر خود به مشهد میرود تا در مراسم ختم مادرش شرکت کند و وقتی میبیند نهضت آزادی تأسیس شده است، به آن میپیوندد و وقتی به فرانسه برمیگردد، نماینده نهضت آزادی در آن کشور و به طور کلی، اروپا میشود و افراد دیگری هم به عضویت نهضت آزادی درمیآیند.
در آمریکا نیز مرحوم دکتر یزدی اولین کسی بود که بهعنوان نماینده نهضت آزادی در آنجا فعالیت میکرد و خود ایشان در گزارشهایی که میداد، میگفت آقای چمران نیز عضو نهضت آزادی است. وقتی چمران به ایران آمد، در غیاب مهندس بازرگان دولت تشکیل شده بود و بسیاری از اساتید دیگر نیز در آنجا بودند. مهندس سحابی، بنده و چند نفر دیگر کار اجرایی نپذیرفتیم تا نهضت آزادی را اداره کنیم.
در آن زمان شهید چمران وزیر دفاع بود و کارهای اجرایی داشت، ولی کنگرهای در فروردین یا اردیبهشت 58 در کرج برای انتخاب شورای مرکزی نهضت آزادی تشکیل دادیم و اغلب افرادی که چه در کادر اجرایی حضور داشتند و چه نبودند، از جمله شهید چمران، بهعنوان عضو نهضت آزادی در کنگره شرکت کردند.
نمیدانم چمران کاندیدا شده بود یا نه و چون کار اجرایی بر عهده داشت، ما این افراد را کمتر کاندیدای شورای مرکزی میکردیم، ولی بعداً که دولت هم استعفا داد، ایشان در جلسات نهضت آزادی شرکت میکرد و کاملاً هم فعال بود، حتی در جریان استعفای ما شرکت نکرد و در کنار مهندس بازرگان و سایر افراد قرار داشت و به هر حال، همیشه عضو ثابت نهضت آزادی بود. ما اصلاً در این خصوص شک نداشتیم که بخواهیم اختلاف پیدا کنیم که ایشان عضو هست یا نه و بهعنوان یک عضو در جلسات رسمی نهضت آزادی شرکت میکرد. در واقع شهید چمران عضو نهضت آزادی بود.
گفته میشود نحوه آشنایی شهید چمران با مهندس بازرگان از همان کلاسهای دانشگاه تهران بود. از طرف دیگر، نقل قولهایی وجود دارد که میگوید آشنایی چمران با امام موسی صدر بهواسطه مهندس بازرگان بوده است. این موضوع صحت دارد؟
بله. البته ما این موضوع را بعداً شنیدیم. در سال41 و تا خرداد 42، جلساتی در تهران تشکیل میشد به نام انجمن دینی ماهانه. این انجمن در سهراه ژاله، کوچه قائم، منزل آقای محمدعلی نوید بود. من نیز در این انجمن بهعنوان دانشجو شرکت میکردم. یک شب که در این انجمن بودم، امام موسی صدر با اینکه سخنرانی نداشت، به آنجا آمد و پیش مهندس بازرگان نشست.
بعداً شنیدیم که ایشان از مهندس بازرگان خواسته کسی را به او معرفی کند که بتواند در لبنان هم کارهای فنی انجام دهد و هم کارهای ایدئولوژیک. مهندس بازرگان گفته بود یک نفر را میشناسم، ولی در حال حاضر در مصر به سر میبرد و نامش مصطفی چمران است، دانشجوی دانشگاه فنی بود و نمره اول شد، به آمریکا رفت و از آنجا به مصر فرستاده شد تا دوره جنگهای چریکی را ببیند.
امام موسی صدر به مهندس بازرگان اصرار میکند که نامهای به چمران بنویسید تا حتماً به من ملحق شود و طبق تعریفهای شما، کسی که من میخواهم، حتماً اوست. نمیدانم مهندس بازرگان چگونه پیغام داد، ولی به هر حال شهید چمران از مصر به لبنان رفت و به امام موسی صدر ملحق شد و در آنجا هنرستانی به نام جبلعامل تأسیس کرد.
در این هنرستان کارهای سهگانهای انجام میداد؛ یعنی هم به یتیمهای شیعه و حتی یتیمهای فلسطینی اعم از شیعه و غیرشیعه کارهای فنی و تعلیمات نظامی چریکی آموزش میداد و هم از نظر ایدئولوژیک و اعتقادی، آنها را تربیت میکرد.
سخنان و نوشتههای بهجا مانده از شهید چمران نشان میدهد که از برخی شخصیتها تأثیرپذیری زیادی داشت، از جمله مهندس بازرگان که شاگرد ایشان بود و در دانشکده فنی دانشگاه تهران در درس ترمودینامیک بهجای نمره 20، 22 میگرفت و از آنجا که پای ثابت جلسات تفسیر آیتالله طالقانی بود، تحت تأثیر ایشان نیز قرار داشت. این تأثیرپذیریها از چه منظری بود و شخصیتهایی مثل مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، امام خمینی(ره) و دکتر شریعتی، چه تأثیری در شکلگیری شخصیت شهید چمران داشتند؟
ایشان شاگرد مهندس بازرگان بود و من از مهندس سحابی و بعداً از سعید محسن که هر دو دانشجوی دانشکده فنی و شاگرد بازرگان بودند و همینطور، اصغر بدیعزادگان و سایر دانشجویان شنیدم که مهندس بازرگان بهعنوان یک معلم بسیار سختگیر و مقرراتی بود، حتی یکی از دانشجویان ایشان برای من تعریف کرد که وقتی جبهه ملی در سال1339 از همه برای شرکت در میتینگ جلالیه دعوت کرده بود، همان روز و همان ساعت مهندس بازرگان کلاس داشت و وقتی متوجه شد سعید محسن غایب است، برایش غیبت لحاظ کرد.
آن دانشجو میگفت من پیش مهندس بازرگان رفتم و به ایشان گفتم شما خودتان بهعنوان عضوی از جبهه ملی، همه را دعوت کردید که در این میتینگ شرکت کنند، ایشان گفت بله دعوت کردم، ولی نگفتم کلاس را ترک کنید و همانطور که میبینید، خودم در میتینگ نیستم و در کلاس حضور دارم. ایشان در واقع حاضر نبود که کوچکترین ارفاقی حتی به شاگردان زرنگ بکند، ولی معلمی بود که به روش سقراطی درس میداد، یعنی به شاگردان خود میگفت همه شما بلدید کارهای فنی انجام دهید، میپرسیدند: چگونه؟ آنها را پای تخته میآورد، یکی یکی مسائل را از درونشان استخراج میکرد و به آنها نشان میداد که خودشان بلد هستند.
ایشان معلم بسیار خوبی بود و وقتی درس دادن را تمام میکرد و میخواست نتیجهگیری کند، از خدا و مسائل مذهبی حرف میزد. اینطور نبود که از ابتدا بگوید خدا همه چیز را خلق کرده، درس خود را ارائه میداد و در پایان بهگونهای نتیجهگیری میکرد که خود دانشجو به این موضوع اعتراف کند.
آنطور که تعریف میکردند، یکی از برجستهترین دانشجویان مهندس بازرگان، مصطفی چمران بود و همانطور که اشاره کردید، وقتی همه دانشجویان جزوههای خود را تحویل میدهند، مهندس بازرگان در مورد جزوه چمران میگوید که بهجای نمره 20، باید 22 به او داد. مصطفی چمران نه تنها تحت تأثیر مباحث علمی استادش بود، بلکه از نظر اخلاق اجتماعی و انسانی نیز بسیار تحت تأثیر ایشان قرار داشت و از نظر پایبندی به اصول، بسیار شبیه مهندس بازرگان بود. چمران زمانی که به ایران آمد، چه بهعنوان معاون نخستوزیر و چه بهعنوان وزیر دفاع، ارادت خاصی به مهندس بازرگان داشت و حاضر نبود کوچکترین خلافی نسبت به ایشان انجام دهد و حتی با مهندس بازرگان مشورت میکرد.
از طرف دیگر، تمام دانشجویان آن دوره، کسانی بودند که شبهای جمعه به مسجد هدایت میرفتند و پای منبر آیتالله طالقانی مینشستند و همه آنها تحت تأثیر ایشان بودند. در همان دوران بعد از انقلاب، یک روز که در منزل آیتالله طالقانی بودم، یعنی منزلی که در واقع متعلق به آقای چهپور بود و آیتالله طالقانی در آن زندگی میکرد و با افراد ارتباط داشت، شهید چمران چند نفر از بانوان لبنانی را به آنجا آورد و به ایشان معرفی کرد و من شاهد بودم که هم آیتالله طالقانی احترام زایدالوصفی برای شهید چمران قائل بود و هم متقابلاً شهید چمران نسبت به ایشان اینگونه بود و البته در آثاری که از شهید چمران دیده و شنیدهام، رد پایی از تعلیمات و آموزشهای قرآنی آیتالله طالقانی را در آنها مشاهده کردهام.
بعضاً سعی میشود دوگانههایی در مورد چمران ساخته شود که نمونهاش، فیلم «چه» ساخته ابراهیم حاتمیکیا است. این فیلم دیالوگ معروفی دارد که میگوید: چمران بازرگان یا چمران خمینی؟ شما چقدر با این دوگانهها موافق هستید؟
اتفاقاً من در این شخصیت دوگانگی نمیبینم و ایشان هم چمران بازرگان بود و هم چمران خمینی، آن هم در یک راستا. چمران به امام(ره) ارادت عرفانی داشت و به بازرگان، ارادت علمی؛ اگر بخواهیم اینگونه تعبیر کنیم. ارادت ایشان به امام(ره) به هیچ وجه باعث نمیشد که نسبت به بازرگان حتی کوچکترین انتقادی داشته باشد و ارادتش به مهندس بازرگان نیز باعث نمیشد که نسبت به امام(ره) کوچکترین نقد یا ایرادی داشته باشد، نسبت به هر دو در جایگاه خاص خودشان رفتار میکرد.
در خاطرات ایشان آمده که وقتی در اهواز بود و در جنگهای نامنظم شرکت میکرد، میگفت اینجا میمانم تا وقتی به پیروزی برسیم یا شهید شوم، ولی با ایشان تماس گرفته میشود و میگویند امام(ره) با شما کار دارد. وقتی متوجه میشود که امام(ره) ایشان را دعوت کرده است، فوراً به تهران بازگشته و به خدمت امام(ره) میرود.
وقتی به اهواز برمیگردد و از او میپرسند چه شد، میگوید امام کار خودش را کرد، دقیقاً توضیح نمیدهد که امام چه گفته، ولی مطیع محض ایشان بود. از قرائن برمیآمد که امام(ره) گفته آنجا خطرناک است، ولی چمران ایشان را متقاعد کرده بود که حضورش در جنوب بسیار مفید است و باید برگردد، امام(ره) نیز قبول کرده بود، بنابراین چمران دوباره به اهواز برگشت. در واقع، ارادتش به امام(ره)، عمیق و عرفانی بود و از ایشان اطاعت میکرد و نسبت به مهندس بازرگان نیز همینطور بود. من اینها را دوگانه نمیبینم، بلکه هر دو در یک راستا بود. در واقع، چمران کسی بود که میدانست چگونه باید با افراد رفتار کند و چه موضعی در قبال آنها داشته باشد.
در آثار شهید چمران، تأثیرپذیری عمیقی همراه با علقهای عاطفی نسبت به دکتر شریعتی وجود دارد. دلنوشتههایی از ایشان هست که در آنها خیلی صمیمانه دکتر شریعتی را با اسم کوچکش مخاطب قرار میدهد و به نوعی با او نجوا میکند. این تأثیرپذیری در چه سطوحی خودش را نشان میداد؟ البته دکتر چمران نقدی هم بهصورت غیرمستقیم به نگرشهای شریعتی در کتاب «انسان و خدا» دارد که بر اساس آن، از برخی افرادی که میخواهند اسلام را با مکاتب دیگر مثل سوسیالیسم تلفیق کنند، انتقاد میکند و معتقد است اسلام نباید با هیچ مکتب و ایدئولوژی دیگری از جمله سوسیالیسم تلفیق شود. این اتهام همواره متوجه دکتر شریعتی بود که قرائتی سوسیالیستی از اسلام داشت. به نظر شما، این تأثیرپذیری و این نوع نگاه و انتقاد چگونه با هم قابل جمع است؟
اتفاقاً ارادت ایشان به دکتر شریعتی نیز همان ارادت برادرانه، دوستانه و عارفانه بود. هر دو در نهضت مقاومت ملی بعد از 28 مرداد عضو بودند، منتها دکتر شریعتی در مشهد و چمران در تهران. البته ایشان در تهران بیشتر با مهندس سحابی و دکتر یزدی همراه بود، ولی در سال 1336 و در زمان نخستوزیری دکتر اقبال که سران نهضت مقاومت ملی دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل میشوند، دکتر شریعتی نیز با پدر خود و چند نفر دیگر در همین زندان قرار میگیرند.
نمیدانم آشنایی چمران با دکتر شریعتی قبلاً چقدر بود و بعداً چطور پیش رفت، ولی با در نظر گرفتن نتیجه این آشنایی باید گفت که چمران علاقهای برادرانه و صمیمانه به دکتر شریعتی داشت، صرفنظر از مسائل اعتقادی و علمی و سیاسی و اجتماعی و همانطور که اشاره کردید، چمران آن مرثیه را سرود که نشان میدهد چقدر به دکتر شریعتی علاقه داشت، ولی وقتی صحبت از مسائل علمی و اعتقادی بود، کاری به اخلاص و صمیمیت نداشت. همانطور که مهندس بازرگان نیز دکتر شریعتی را فرزند خودش میدانست و او را راهنمایی کرد که به فرانسه برود و بعد هم به شدت از او دفاع میکرد، ولی در عین حال به نقد او از منظر مسائل اعتقادی و علمی میپرداخت. نقد چمران نسبت به دکتر شریعتی نیز ممکن است همینطور باشد، یعنی نقدی علمی است.
همانطور که میدانید، ویل دورانت در تاریخ تمدن، از پیامبر(ص) خیلی تجلیل میکند و در ذیل این تجلیل مینویسد: ممکن است کسی از من بپرسد تو بهعنوان یک مسیحی آمریکایی چرا از محمد که پیامبر اسلام و عرب بود، تجلیل میکنی؟ در پاسخ میگویم من به حقیقت بیشتر پایبندم تا به مسیحی و آمریکایی بودن خودم. یعنی حقیقتی در وجود او دیدم که باید از او تجلیل کنم. بنابراین، شهید چمران، مهندس بازرگان و دکتر شریعتی وقتی در مقام بیان یک حقیقت علمی بودند، بحثهای دوستانه و صمیمانه را کنار میگذاشتند و وقتی میخواستند روابط دوستی را برقرار کنند، کمال اخلاص و ارادت را از خود نشان میدادند.
با توجه به اینکه شهید چمران تحت تأثیر نگرش قرآنی آیتالله طالقانی بود و این در نوشتهای که در سوگ ایشان به رشته تحریر درآورد مشهود است و فیلمی وجود دارد که در آن میگوید هر چه دارم، از آیتالله طالقانی است و از طرف دیگر، شخصیتی چند بعدی داشت، یعنی هم یک هنرمند نقاش و اهل شعر بود و به اشعار مولانا علقه خاصی داشت و هم در کنار آن، از علقههای مذهبی و عرفانی و علمی نیز برخوردار بود، فکر میکنید چه نوع فهم و تفسیر و خوانشی از انسان و رابطهاش با خدا داشت؟
رابطه انسان با خدا را که ایشان ترسیم کرده است، ولی در همان هنرستان جبلعامل تفسیر قرآن میگفت. نمیدانم این تفسیرها مکتوب و منتشر شده است یا نه، اما مسلماً تحت تأثیر آیتالله طالقانی بوده که این تفسیرها را بیان میکرده است. بنابراین، همان دیدگاهی که آیتالله طالقانی درباره رابطه انسان با خدا داشت، ایشان نیز به آن قائل بود. اتفاقاً من در تفسیر «پرتوی از قرآن» آیتالله طالقانی که خانه کتاب منتشر کرد، این را ذکر کردهام که آیتالله طالقانی بیش از هر کسی به انسان توجه دارد.
ایشان در آغاز تفسیر، یعنی تفسیر سوره فاتحةالکتاب میگوید: «هر علمی موضوعی دارد و موضوع علم تفسیر قرآن، انسان است.» آیتالله طالقانی تأکید زیادی بر انسان داشت. یکی از کسانی که در آمریکا تحصیل میکرد و پایاننامهاش درباره آیتالله طالقانی بود، میگفت کسی را ندیدهام که به اندازه طالقانی، به انسان توجه کرده باشد. ایشان اصلاً انسان را محور تعالیم قرآن میدانست.
طبیعی است چمران که تحت تأثیر آیتالله طالقانی و تفسیرهای ایشان قرار داشت، رابطه انسان با خدا را رابطهای عمودی و مستقیم بداند. یعنی محور خلقت، انسان است و خداوند میگوید انسان را خلیفه خود قرار دادم. بنابراین، محور عبودیت را انسان قرار میدهد و هر کسی که تفسیر آیتالله طالقانی را شنیده باشد، نه اینطور است که خدا را کنار بگذارد یا در حاشیه قرار دهد و نه پرستش خدا باعث میشود که انسان کنار برود و موجودی مادی و حیوانی تلقی شود و همانطور که خداوند در قرآن به انسان کرامت داده است، اینها نیز رابطه انسان با خدا را رابطهای مستقیم تلقی کرده و اصلاً هدف خلقت را همین میدانستند.
میتوانیم بگوییم شهید چمران یکی از برجستگان جریان روشنفکری دینی در ایران قلمداد میشود؟
بله صددرصد. روشنفکری دینی در همان سالهای بعد از شهریور 20 آغاز میشود و بهتدریج پیش میآید، البته قبلاً هم بوده، نه اینکه از آن تاریخ شروع شده باشد، ولی نسلی از روشنفکران دینی که بعد از شهریور 20 و بهخصوص در جریان نهضت ملی و دهه 30 و 40 خیلی شکوفا میشوند و آثاری از خود نشان میدهند، یکی از افراد برجسته آن همین شهید چمران است.
شهید چمران در برخی نوشتههای خود که در کتاب «حماسه، عشق و عرفان» جمعآوری شده، دغدغههای خودشان را درباره آینده انقلاب ایران بیان میکند، در همان جا از برخی تندرویها و رفتارهای شعارگونه و ظاهرگرایانه انتقاد میکند و از این افراد به انقلابینماها تعبیر و به شدت هم از آنها انتقاد میکند. به نظر شما اندیشه و منش شهید چمران برای امروز جامعه چه دستاوردهایی دارد و چه وجوهی از شخصیت آن شهید بزرگوار میتواند برای جوانان و مسئولان امروز الگو باشد؟
جمله شهید چمران درباره مقدم بودن تقوا یا تخصص مشهور است. ایشان میگوید تقوا مقدم بر تخصص است، ولی اگر کسی در رشتهای تخصص نداشته باشد و مسئولیتی بگیرد، تقوا ندارد. این جمله خیلی عمیق و با معنا است. یعنی تقوا از این جهت مقدم است که اگر شخص با تقوا را به انجام کاری دعوت کنند که میداند از عهده آن برنمیآید، آن را نمیپذیرد. شهید چمران در نهضت ملی و نهضت مقاومت ملی خیلی فعال بود، بعد هم به آمریکا میرود و پس از مدتی دعوت میشود تا برای جنگهای چریکی به مصر برود و سپس از لبنان سر در میآورد.
ایشان انسانی با تقوای سیاسی بود. یعنی در عین پایبندی به اصول اعتقادی و تقوا و عبودیتی که داشت، سیاسی و اهل فعالیتهای اجتماعی نیز بود، یعنی کسی نبود که تقوا را فقط به معنای پرهیز بداند، اهل تقوای ستیز هم نبود، بلکه به نوعی تقوای آگاهی از همه جوانب امر و عمل صالح مبتنی بر تقوا رسیده بود.
به همین دلیل وقتی میبیند عدهای فرصتطلب و عدهای که تا دیروز ضدانقلاب بودند، امروز بر سر سفره انقلاب نشستهاند و میخواهند آن را بین خودشان تقسیم کنند، آینده را پیشبینی و دغدغههای زیادی پیدا میکند و نگران است که این انقلاب منحرف شود. اما وقتی جنگ شروع میشود، با همان تقوایی که دارد، وقتی میداند که میتواند جنگهای نامنظم را تشکیل دهد و در این زمینه مؤثر باشد، به این کار روی میآورد، یعنی نمیگوید چون من وزیر دفاع هستیم، پس فقط باید دستور بدهم، بلکه بر اساس تخصص و تقوایی که دارد کار میکند، ولی در عین حال نگران انقلاب است، چون انقلاب را مثل فرزند خودش میداند که اکنون دچار آسیب و بیماریهایی شده، نگران این است که مبادا این آسیبها انقلاب را از بین ببرد.
شهید چمران نسبت به خدا، جامعه و مردم تعهد و احساس مسئولیت داشت و بر این باور بود که آنچه را میتواند، باید در این راه انجام دهد. در این راه نیز تا پای جان ایستاد و نه تنها از شهادت نمیترسید، بلکه به آن افتخار میکرد. یعنی در عین حال که آرزوی شهادت داشت، وظیفه خودش را انجام میداد. این باید برای هر کسی که میخواهد در صحنه اجتماعی خدمتی برای مردم انجام دهد، الگو باشد.
برخی معتقدند در معرفی شخصیت شهید چمران بهصورت گزینشی عمل میشود. در واقع برای نسل جوان امروز چمران را بیشتر بهعنوان یک فرمانده نظامی معرفی میکنند تا اینکه از دیگر ابعاد شخصیت او صحبتی به میان آید. یعنی تأثیرپذیری ایشان از برخی شخصیتها، علقههای هنری و گرایش سیاسی ایشان بیان نمیشود.
بله، شهید چمران بهدرستی معرفی نشده است. هر کسی از زاویه دید و خواست خودش به چمران نگاه کرده و او را بر همان اساس معرفی میکند. در صورتی که باید شخصیت جامعالابعاد ایشان معرفی شود. شهید چمران در همان نامهای که از لبنان برای مهندس بازرگان نوشت، به معرفی سوابق لبنان و فلسطین و گروههای سیاسی لبنان، جریانها، امام موسی صدر و کارهایی که انجام داده است، پرداخت. در این نامه خود شهید چمران میگوید که هم از ناحیه چپها و گروههای مارکسیستی و هم از ناحیه راستها یعنی فالانژهای لبنان مورد حمله قرار میگیرد.
ایشان از شخصیت جامعی برخوردار بود، ولی قبل از هر چیز به خدا و مردم و اصول اعتقاد داشت. در هر زمینهای از همکاری با امام موسی صدر، چه در زمینه تربیت بچههای شیعه جنوب لبنان، همکاری با مقاومت فلسطین یا همان گروه ابوعمار (یاسر عرفات) و چه در جنگهای نامنظم، همیشه خدا را در نظر داشت و میخواست بر اساس اعتقاداتش خدمتی انجام دهد.
درباره مالک اشتر میگویند او یک عارف و در عین حال فرمانده نظامی و رهبر بود، عهدنامهای که امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر نوشته، تنها شایسته ایشان است، زیرا این عهدنامه یک بخشنامه اداری صرف نیست، بلکه کسی میتواند آن عهدنامه را اجرا کند که هم عارف و هم در عین حال یک فرمانده نظامی خوب و مدیری دلسوز برای مردم باشد.
من واقعاً میتوانم شهید چمران را به مالک اشتر تشبیه کنم، چون یک عارف و خداپرست حقیقی و عمیق، روشنفکر اجتماعی و فرمانده نظامی بسیار خوبی بود. باید همه ابعاد وجودی چمران را به نسل جوان معرفی کنیم، نه اینکه فقط از یک زاویه به او بپردازیم، در این صورت است که شهید چمران میتواند الگوی خوبی برای همگان باشد.
اگر در پایان به نقل خاطرهای هم از شهید چمران بپردازید، خالی از لطف نیست.
در اواخر مهرماه سال 59 من و خانم اعظم طالقانی و خانم گرگانی که هر سه نماینده مجلس بودیم، برای بازدید از جبهه به دزفول رفتیم. در پایگاه وحدتی هم بنیصدر بود و در پادگان ارتش، تیمسار ظهیرنژاد. یادم هست اول به اهواز رفتیم، بعد سراغ شهید چمران را گرفتیم.
شهر انگار شهر ارواح بود، چون آخر مهرماه بود، همه فرار کرده بودند. بعد اطلاع پیدا کردیم که شهید چمران در استانداری اهواز یک پایگاه دارد. وقتی رفتیم استانداری، دیدیم خودش نیست، نزدیک غروب بود که از عملیات برگشت. یادم هست همراه با چند آرپیجیزن که لبنانی هم بودند، با یک وانت آمد. وقتی ما را دید، خیلی خوشحال شد. در اتاقش که نشستیم، شروع کرد به درد دل کردن، میگفت 1200 نفر جنگجوی جنگهای نامنظم دارم، ولی 700 تفنگ برنو و m1 بیشتر نداریم، چندتا آرپیجیزن هم از لبنان با خودم آوردم، میگفت هیچ اسلحهای به من نمیدهند.
همانجا خانم طالقانی به آقای ظهیرنژاد در پایگاه نظامی دزفول تلفن زد و گفت چرا به آقای چمران سلاح نمیدهید، ظهیرنژاد گفت چشم حتماً میدهم. آن شب را ما در استانداری ماندیم. یادم هست آن شب تا ساعت سه با چمران دو نفری بیدار بودیم و او با من در مورد مسائل جنگ درد دل میکرد. روز بعد، من و خانم طالقانی و خانم گرگانی به دزفول رفتیم. پادگان نظامی دزفول یک اتاق جنگی داشت که 60 پله میرفت زیر زمین. در آنجا با تیمسار ظهیرنژاد صحبت کردم، گفت دیروز که خانم طالقانی به من زنگ زد، نمیتوانستم پشت تلفن حرف بزنم، ولی دو تا هواپیما، سلاح کلاشینکف از کره شمالی آورده شده و مستقیم هم به سپاه رفته است.
بعد به پایگاه وحدتی پیش بنیصدر رفتیم و با او صحبت کردیم و به او گفتیم کشور دچار یک جنگ تحمیلی شده، اکنون باید همه دست به دست هم دهیم و اختلافات را کنار بگذاریم. بنیصدر نگاهی عاقل اندر سفیه کرد و گفت اختلاف من با جمهوری اسلامی زیربنایی و اساسی است، اینطوری حل نمیشود، چمران هم دارد کار خودش را انجام میدهد و توقعی از ما ندارد و ما هم کاری به او نداریم. من در آن جلسه گفتم چمران از نداشتن اسلحه ناراحت است، بنیصدر گفت ما نمیتوانیم کاری انجام دهیم. آنجا فهمیدیم که کسی به فکر چمران نبود، چمران هم البته کار خودش را انجام میداد.
ایکنا