نورنیوز ـ گروه بین الملل: سیاست منطقهای عربستان سعودی دست کم طی یک دهه گذشته یکی از مهمترین دلایل اوجگیری تنشها در منطقه غرب و جنوب غرب آسیا محسوب میشود.
این سیاستها که پس از فوت «ملک عبدالله»، با نشستن «ملک سلمان» بر تخت پادشاهی در ژانویه ۲۰۱۵ و همسویی با «محمد بنزاید» اماراتی شدت گرفت، گرچه تا به امروز همچنان ادامه دارد اما به هیچیک از اهداف از پیش تعیین شده خود دست پیدا نکرده است.
هدف اصلی این سیاستها که از ابتدا بر سه پایه «بدویت»، «جاهلیت» و «دلارهای نفتی» استوار بوده، رسیدن به جایگاه ژاندارمی ایالات متحده در منطقه و اجرای منویات محور غربی ـ صهیونیستی علیه محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران بوده است.
تبلور «بدویت» و «جاهلیت» را میتوان آنجا دید که سیاستنابلدهای متوهمی چون «محمد بنسلمان» و «عادل الجبیر»، ناتوان از درک و فهم وزن و جایگاه خود و واقعیتهای پیرامونی، تنها با اتکاء به دلارهای نفتی تبدیل به گاو شیرده قدرتهای غربی شدند و چون بادیهنشینان وحشی با اره، آدم کشتند و تیغ در دست آدمخواران داعشی دادند تا سر از بدن ملتهای منطقه جدا کنند.
به همین دلایل بود که رژیم آلسعود طی این سالها، گرچه با حمایت کامل کاخ سفید و بهرهگیری از تمام ابزارهای موجود سعی کرد اهداف خود را با پشتیبانی مالی، اطلاعاتی و رسانهای از جریانهای تروریستی تکفیری و تشکیل ائتلاف ضد یمن به پیش ببرد، اما با وجود تحمیل هزینههای مالی و جانی بسیار بر ملتهای منطقه، هیچ طرفی نبست.
حقایق موجود امروز منطقه بیش از هر چیز گواه شکستهای مفتضحانه آلسعود با وجود هزاران میلیارد دلار هزینه است، چنانچه در یمن به عنوان مهمترین پرونده امنیت ملی این کشور، علیرغم استفاده از همه ابزارها از جمله تحریم سازمان ملل برای از بین بردن مقاومت مردم، نه تنها ذرهای موفق نشد بلکه با تشدید سازماندهی مقاومت مردمی روبرو شد که حاصل آن ظهور قدرتی سیاسی ـ نظامی به نام «انصارالله»است.
این سازمان قدرتمند مردمی پس از سالها نبرد نابرابر با ارتش تا بن دندان مسلح سعودی و امارات عربی متحده اینک قادر است به راحتی ریاض را هدف قرار داده و با ایجاد قدرتی بلامنازع، سدی نفوذناپذیر در برابر مداخله و زیادهخواهی آنها در یمن باشد.
در سوریه نیز بر خلاف میل سعودی و غرب، دولت بشار اسد نه تنها از بین نرفت که امروز کاملا تثبیت شده و در حال بازیابی جایگاه خود در جهان عرب و منطقه است.
برنامههای مداخلهگرایانه سعودی در عراق نیز با وجود تمام خباثتها از تشکیل و تامین مالی تروریستها و راهبری نفوذیها گرفته تا عملیاتهای روانی گسترده مرکز اعتدال برای تفرقهافکنی و نابودی زیرساختهای حیاتی این کشور، چیزی عاید حاکمان کاخ الخزامی نکرده است.
حتی پروژه بایکوت قطر نیز که با کمک ویژه آمریکاییها رقم خورد نهایتا نه تنها با شکست مواجه شد که بنسلمان را مجبور به پذیرش بیقید و شرط «شیخ تمیم» در ریاض کرد تا شاید سازمان فروپاشیده شورای همکاری خلیج فارس را جانی دوباره ببخشد.
در کنار همه اینها، نقشههای شوم جوانک جاهل سعودی که متوهمانه مدعی بود ایران را به آتش میکشد نیز یکی پس از دیگری نقش بر آب شد تا او امروز نگران از آینده سیاسی خود، مکرون را واسطه خود و بایدن قرار دهد.
حال اگرچه رژیم سعودی با ایجاد امپراتوری رسانهای همه تلاش خود را معطوف به توجیه سیاستهای غلط خود و متهم کردن دیگران به ناامنسازی و بیثباتی در منطقه کرده است اما کشتار روزانه صدها زن و کودک یمنی، تسلیح آدمخوارهای داعشی و اره کردن مخالفان داخلی چیزی نیست که با هیاهوی رسانهای قابل کتمان باشد.
به طور قطع چالشهای شکننده و لطمات سیاسی و اقتصادی جبرانناپذیری که حاکمان خام و بدوی سعودی طی این سالها برای این کشور و مردم آن ایجاد کردهاند در کنار تعارضات جدی درون حکومتی، آیندهای تیره و غیر قابل پیشبینی برای رژیم آلسعود به دنبال خواهد داشت که اگر هم اکنون برای جبران آن چارهاندیشی نکنند شاید دیگر فرصتی برای بازیابی خاندان آلسعود پیدا نشود.
نورنیوز