نورنیوز ـ گروه فرهنگ و هنر: ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی با فضایی پرشور برای اسلامی کردن زندگی انسان ایرانی و مسلمان مواجه شد و اسلامی که سالهای طولانی پردهنشین مدارس و مساجد بود به شاهد بازاری عرصه قدرت و سیاست تبدیل شد.
به موازات این تغییر در حوزه سیاست، ساحت علم و عمل اجتماعی نیز دچار تحولاتی شد. این تحولات گرچه با بستر جامعه ایرانی هماهنگ بود ولی به فراخور تفاوت ماهوی برخی ساختارهای موجود در جامعه با آنچه ایدهآل دانسته میشد، چالشهایی ایجاد کرد که تاکنون نیز همین وضعیت ادامه دارد.
حوزه تعلیم و تربیت را میتوان یکی از مهمترین این چالشها دانست، زیرا انقلاب اسلامی اساس هویت خود را بر روی ماهیت اسلامی خویش بناکرده بود و اسلام و قرآن نیز مهمترین وظیفه خود را تربیت انسان میداند. به همین دلیل انقلاب اسلامی در این موضوع مهم، وظیفهای سنگین بر دوش خود احساس میکرد اما در این مسیر با دیوار بلند ساختارهای نظام آموزشی موجود و محتوای مغایر با مبانی دینی روبرو بود.
مسیری سخت که در سالهای ابتدایی انقلاب تلاشهای زیادی برای عبور از آن انجام گرفت از انقلاب فرهنگی و اخراج برخی اساتید دانشگاهها گرفته تا تاسیس سازمانهایی برای تدوین و تالیف کتب آموزشی بر اساس مبانی دینی و بومی و همچنین تاسیس دانشگاههایی با ترکیب علوم اسلامی و علوم مدرن.
اما با گذشت زمان چیزی که بیش از پیش رخ نشان داد بیتاثیر بودن اقدامات گذشته در سطح مبانی آموزشی بود. در حوزه تعلیم و تربیت به مرور آنچه مورد توجه نخبگان قرار گرفت و شدیدا به آن احساس نیاز شد بحث از فلسفه تعلیم و تربیت و مباحث مربوط به مبانی و اصول تعلیم و تربیت دینی و تفاوتهای آن با تعلیم و تربیت مدرن بود.
این نکته مهم که نظام تعلیم و تربیت دینی از کدام منابع باید استخراج شود و دارای چه مبانی و اصولی است کم کم به بحث روزمره مجامع علمی تبدیل شد. طیفهای مختلفی در این مرحله با رویکردهای متفاوت وارد میدان شده و هر کدام از دریچه ذهن خود به بیان مسائل و مطالب خویش پرداختند.
گروهی حرف از فلسفه تعلیم و تربیت صدرایی به مثابه دین زدند و برخی دیگر فلسفه را در روش کارآمد دانسته ولی محتوای فلسفی را مغایر با مباحث دینی قلمداد کردند گروهی دیگر اساسا الهام گیری از فلسفههای اسلامی را اتلاف عمر دانسته و برای تبیین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، اسلام را بی نیاز از رجوع به غیر دانسته و منابع دینی را به عنوان تنها مرجع مورد تایید عقل برای استخراج اصول و مبانی تعلیم و تربیت دینی عنوان کردند.
در میان همه این گفتگوها و چالشهای موجود درباره فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، «فلسفیدن» را میتوان حلقه مفقوده این مباحث دانست. «فلسفیدن» نه به معنای از فلسفه سخن گفتن است و نه به معنای سخن فلسفی گفتن، بلکه به معنای تفکر تحلیلی و نگاه واقعگرایانه و دیدگاه منطقی در تبیین و تحلیل مسائل است.
اگر تعلیم و تربیت را موضوع مورد بررسی قرار دهیم آنچه تاکنون از طرف اندیشمندان این حوزه مطرح شده است همگی یا از فلسفه سخن گفتن بوده یا سخن فلسفی گفتن. گرچه در همین حوزه نیز فرزند زمان خود نیستند.
حلقه مفقوده «فلسفیدن» اما؛ میتواند به ما بگوید در مواجهه با واقعیتهای حیات فردی و اجتماعی و در ارتباط با روزمرگیهای دنیای فرهنگهای گوناگون چگونه در پیوند با دین و ساحتهای متعدد زندگی میشود در بستر رشد و تعالی قرار بگیریم.
این مسئله بسیار مهمتر از طرح مسائلی است که نخبگان تعلیم و تربیت لابلای کتب قدما و گذشتگان به دنبال یافتن سرنخهای آن هستند و هزاران صفحه یادداشت و مقاله و کتاب با عناوینی شبیه به هم تدوین نمودهاند.
«فلسفیدن» با حیرت آغاز می شود، نخبگان حوزه تعلیم و تربیت هنوز به حیرت در این وادی دچار نشدهاند و به همین دلیل به جای تحلیل روزمرگیهای زندگی مردم و تبیین مسیر آینده رشد و تربیت انسان، در قرون گذشته سیر میکنند و دلخوش به استخراج مبانی تعلیم و تربیت دینی از دل تاریخ فلسفه هستند.
نتیجه این مسیر در بهترین حالت، تهیه جلدهای متعدد دائره المعارف «فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی» است که بدون تاثیر در فضای واقعی تعلیم و تربیت کشور، تنها زینتبخش کتابخانه متولیان تدوین اسناد بالادستی نظام آموزشی خواهد بود.
نورنیوز