نورنیوز ـ گروه جامعه: حاشیهنشینی یک مفهوم آشنا، اما نه چندان روشن برای همه ماست. نخستین نکتهای که پیش از ورود به بحث حاشیهنشینی باید به آن توجه کرد، یک ابهام است! ابهامی که از تعریف حاشیهنشینی، مختصات و ابعاد فیزیکی حاشیه شروع شده و تا ابعاد دیگر آن ادامه پیدا میکند.
در برخی از کشورها مثل مالزی، حاشیهنشینی به معنای حاشیههایی در کنار مرکز شهرهاست. نام حاشیه، آنطور که در فرهنگ عمومی روی زبانها میآید، نیز از همین موقعیت گرفته شده است. اما وقتی این مفهوم به کشورهای دیگری آورده میشود، وضعیت متفاوتی پیدا کرده و در نتیجه شیوه پرداخت به این مسئله نیز دستخوش دگرگونی میشود. مثلا در تهران؛ مناطقی با نام حاشیه داریم که درست در بطن شهر تهران هستند!
اسلامشهر، یا ده ونک، که در کنار شهرک غرب یا سعادت آباد قرار گرفته اما حاشیه نام دارند. در این صورت تعریف حاشیهنشینی موسعتر و البته مبهمتر از پیش میشود.
ممکن است ما در کسوت مخاطب درباره ماهیت این حاشیهها سوال کنیم. ما میخواهیم به درستی و دقت بدانیم که آنها چیستند؟! در پاسخ به این سوال باید به چند مولفه اشاره کرد. مناطق حاشیه، مناطقی هستند که در آنها؛ ساکنان اغلب از مهاجران هستند. آنها در منازلی با وضعیت مالکیت غیررسمی سکونت دارند و از جهت دریافت خدمات شهری، ضعیف هستند.
اگر این تعریف را بپذیریم، می توان ادعای تازهای در این راستا مطرح کرد. حاشیهنشینی ترکیبی از چند مسئله است. که البته این تعریف و ترکیب شاید نتواند همه مصادیق حواشی را نیز در برگیرد، اما برخی از مهمترین این مصادیق را مشمول شده و درباره آنها توضیح میدهد.
زندگیِ مختصر در حاشیه!
حاشیهنشینی (SLUM)، یک مفهوم ذهنی بوده و مصادیق آن از شهری به شهر دیگر و از کشوری تا کشور دیگر متفاوت بوده و در ساده ترین تعریف یک زیستگاه انسانی پر جمعیت (high density) است که مساکن استاندارد نبوده (Low standard) و محلات، کثیف و آلوده(squalor) میباشند. دو ویژگی اول فیزیکی و فضایی(Spatial) و آخری ویژگی رفتاری- اجتماعی میباشد.
مسکن در این مناطق از متزلزل تا بسیار مستحکم و مدرن متفاوت میباشد. ساکنان مناطق حاشیه، در نتیجه مهاجرت پرسرعت و متراکم، با خانههایی بدون سند مالکیت و استاندارد و از لحاظ دریافت خدمات شهری محروم هستند.
هریک از مسائلی که در این تعریف مورد اشاره و تاکید قرار گرفته را می توان به صورت جداگانه مورد بحث و بررسی قرار داد. همچنین اگر میانگین رفاه و فقر ساکنین منطقه حاشیه را به این تعریف اضافه کنیم، دچار تحول مهمی خواهد شد.
مثلا اگر به ده ونک مراجعه کرده و وضعیت زندگی ساکنین این منطقه را از نزدیک ببینیم، متوجه خواهیم شد که میانگین معیشت مردم در این منطقه حاشیهای، به ویژه در فاکتور تغذیه وضعیت نامطلوبی ندارد! در واقع آنها با نقل مکان به این حاشیهها، از هزینه مسکن کاسته و زندگی راحتتری را در این منازل بنا کردهاند. پس چطور میتوان این خانواده را در دسته بندی خانوارهای حاشیهنشین قرار داد.
این یکی از دلایلی است که ابهام مفهوم حاشیهنشینی نزد ما را بیشتر از پیش کرده و لزوم توجه به یک تعریف اختصاصی را پررنگتر میکند. در همین راستا اشاره به مسائلی همچون فقر، وضعیت اشتغال، وجود آسیبهای اجتماعی و ... در مناطق حاشیهنشین نیز صحیح و بهجاست.
شاید بتوان مهمترین دلیل شکلگیری حاشیهنشینی را در یک مفهوم خلاصه کرد؛ مهاجرت! مهاجرت به دلایل مختلفی رخ میدهد. برخی از مهاجرین در نقاط دیگر شهرها پراکنده هستند و به مناطق حاشیهای نمیآیند. آنها وضعیت مالی مطلوبی دارند، ما بسیاری از آنها را نمیشناسیم و نمیدانیم که این قشر از مهاجران در کدام مناطق شهری سکونت دارند. اما مهاجرانی که به مناطق حاشیهای وارد شده، خانه یا زمینی را از آن خود کرده و در آن سکنی میگزینند، دچار برچسبی به نام حاشیهنشین میشوند.
اسکان غیر رسمی شکل رایج رشد شهری در اکثر کشورهای در حال توسعه است که بیشتر به صورت غیر رسمی اشغال میشود. این امر ناشی از نیاز شدید به مسکن و البته نیاز شدید به درآمد یا شغل به ویژه از سوی اقشار کم درآمد میباشد. حاشیهنشینی و یا به تعبیری دیگر کانونهای خودانگیخته بخش جدایی ناپذیری از زندگی در شهرهای ایران به شمار میرود. به طوری که برخی از اندیشمندان، ظهور پدیده حاشیهنشینی در ایران را که ریشه در سالهای 1340 و 1350 دارد ناشی از عواملی همچون؛ سرمایه داری وابسته، اصلاحات ارضی، افزایش سریع قیمت نفت و عواملی از این دست می دانند.
شکل گیری و سیر تحول حاشیهنشینی در دهههای اخیر، فقط در چهارچوب ساختار اقتصادی- اجتماعی ایران معاصر قابل بررسی و تحلیل فضایی است. در واقع هر شکل فضایی ناشی از فرایند اجتماعی خاصی است. بنابراین محلههای حاشیهنشین، فضاهای زندگی غیر رسمی و فضاهای نامتعارف شهری، همگی بازتاب فضایی اقتصاد بیمارگونه و مدیریت ناتوان برنامهریزی فضایی و در واقع معلول بی عدالتیهای بیشمار اجتماعی و اقتصادی در سطوح ملی، منطقهای و محلی میباشد و این نابرابریها در هر سه این سطوح قابل بررسی است.
علل شکلگیری سکونتگاههای غیر رسمی یا همان مناطق حاشیهای را میتوان در قالب مکاتب و نظریات مختلف نیز مورد بحث قرار داد. نظریاتی که به دلایل شکلگیری و گسترش این سکونتگاهها پرداختهاند به سه دسته لیبرال، بنیادگرا و جامعهگرا تقسیم بندی میشوند. البته نظریات دیگری نیز پیرامون این موضوع وجود دارد که میتوان آنها را بر اساس معیارهای متفاوتی دستهبندی کرد، اما آنچه در نزد اهالی علوم اجتماعی زبانزد است، همین دسته بندی سه گانه است.
در دیدگاه لیبرال، مهم ترین دلیل شکلگیری این سکونتگاهها عامل جمعیتی و مهاجرت است. از نظر این مکتب، در مرحلهای از توسعه جوامع، مازاد نیروی کار و تولید به وجود میآید. از این رو موجی از مهاجرت که طبیعی به نظر میرسد، از روستاها به شهرها آغاز میشود.
این جمعیت وقتی به شهر میرسد به دلیل عدم توان پاسخ گویی شهر در زمینه اشغال و مسکن، به ناچار در سکونتگاههای غیر رسمی سکنی میگزیند. در کل این مکتب دلیل اصلی شکلگیری و گسترش این سکونتگاهها را عامل رشد جمعیت میداند و راهحل این مسئله را نیز کنترل جمعیت میبیند.
بنیادگراها، برخلاف لیبرالها دلیل گسترش سکونتگاههای غیر رسمی را در عوامل خارجی جستجو میکنند. از نظر آنان وابستگی کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته در نظام جهانی باعث میشود این کشورها نقش تامین کننده مواد غذایی را از دست بدهند و تبدیل به وارد کننده شوند. در مقابل در شهرهای بزرگ اینگونه کشورها، صنعتی شدن اتفاق میافتد.
این وابستگی و این تحولات باعث شکاف بین شهر و روستا و آغاز مهاجرتهای سنگین روستا – شهری میشوند این در حالی است که به دلیل سرمایه بر بودن صنعت ایجاد شده، فرصت اشتغال برای تعداد معدودی از افراد فراهم میشود و بقیه وارد مشاغل غیر رسمی و حاشیهنشینی میشوند.
از نظر اندیشمندان مکتب جامعهگرا و جامعهگرایان جدید، حاشیهنشینی و پیدایش گروههای حاشیهای و فقیر در جامعههای شهری کشورهای در حال توسعه، ناشی از عملکرد روند طبیعی تضاد میان کار و سرمایه و انباشت سرمایه، رشد ناموزون اقتصادی و بروز تضاد های (تضاد بین زندگی شهری و روستایی، تضاد طبقاتی و... ) است و بنابراین در جریان تحولات ناهماهنگ جامعه، بروز تضادها و مشکلات اجتماعی از جمله پیدایش حاشیهنشینی امری اجتناب ناپذیر است.
ظهور حاشیهنشینی، آنطور که از منظر مکاتب گوناگون و نتایج مشاهدات میدانی برمی آید، ریشه در مهاجرت و عوامل اقتصادی دارد. معلولی که تحت تاثیر پارامترهایی همچون فقر اقتصادی، عدم تخصص، نوع شغل، تعارض فرهنگی، بیسوادی، هویت قومی و فرهنگی، غیر قابل کنترل میشود و در نتیجه عوارض این پدیده به حوزه شهری و ملی نیز گسترش مییابد.
اکثر حاشیهنشینها تحت تاثیر متغیرهایی چون عدم دسترسی به مشاغل اقتصادی شهر همراه با فقر اقتصادی و عدم تخصص مجبور به تداوم زندگی در این مناطق میشوند و فقر در این مناطق موجب میشود که ساکنین این محله به مشاغل کاذب رو بیاورند. مشاغل کاذب در کنار دیگر عواملی که مورد اشاره واقع شد، زمینه بروز و ظهور آسیبهای اجتماعی متعددی را فراهم میآورد.
حاشیهنشینی در کنار این آسیبها تبدیل به یک سیکل معیوب و البته تاثیرگذار در اجتماع میشود. به همین دلایل است که حاشیهنشینی در ایران تبدیل به مسئله ای نامعلوم و مبهم شده که تقریر روشنی از آن وجود ندارد.
نورنیوز