نورنیوز ـ گروه جامعه: «حاشیه» و «حاشیهنشینان» از پرکاربردترین واژههای روزمره فعالان اجتماعی، محققان آسیب اجتماعی و حتی سیاستگذاران شهری است.
بسیاری از ایشان معتقدند حاشیهنشینی روندی جهانی است. مهاجرتهای شهری ـ روستایی، تغییر در کاربری زمینهای شهری، تغییر در ارزشهای اجاره، دسترسی آسانتر به محل کار، کمبود مسکن و مواردی از این دست دلایل عمده تشکیل محلات حاشیهنشین هستند.
از نظر گروهی از اندیشمندان اجتماعی، حاشیهنشینی در نتیجه رشد شهرها ایجاد میشود و فرآیند این کار بدین شکل است که ابتدا مرکز شهرها محل سکونت افراد متمول و طبقه بالاست ولی کمکم با گسترش مناطق تجاری و صنعتی در این اماکن، آنهایی که وضع بهتری دارند از مرکز شهر به سمت خارج حرکت کرده و دور از مرکز شهر زندگی میکنند.
کارگران و گروههای فقیر و کم درآمد به این منطقه مرکزی میآیند و ساکن آن میشوند. از آنجا که مالکان اجاره کمی بابت تعمیر و نگهداری ساختمانها دریافت میکنند، این مناطق، شلوغ و خراب شده و به زاغهها تبدیل میشود (مارشال کلینارد، 1966) .
از نگاهی دیگر «مانوئل کاستلز» روشنفکر مارکسیست اسپانیایی که معتقد است محیطهای شهری نمایانگر تجلیات نمادین و فضایی نیروهای اجتماعی کلیترند، در کتاب مسئله شهری درباره گروههای حاشیهای در شهرهای در حال توسعه میگوید: شهرنشینی با آهنگ شتابندهای گسترش مییابد و با وجود اینکه امکانات اشتغال مولد برای جمعیتهای تازه وارد (مهاجران) فراهم نیست، امکانات و تسهیلات زیربنایی، اجتماعی و فیزیکی، سکونتگاهها و محلههای نامتعارف از قبیـل زاغهها و آلونکهای حاشیهای که از طریق مهاجران تازه وارد و تهیدست برپا شده، به شیوه «خودرو و خودساز"»به وجود میآیند.
او نیز مانند بیشتر دانشمندان آمریکای لاتین، حاشیهنشینی شهری را مولود نابرابریهای اقتصادی ـ اجتماعی و شهرنشینی ناهمگون و انتقال فقر روستایی به فقر شهری میداند.
در بین این تعاریف و تحلیلهای مرسوم، شاید کمتر افرادی از زاویهای دیگر به ماجرای حاشیه شهرهای بزرگ نگاه کرده باشند. نگاهی تفسیر محور و نه تبیینگرانه، رویکردی که در وهله اول به دنبال کشف علل فیزیکی و یا رفع و حل مسئله حاشیهنشینی نیست و بیشتر به دنبال شناخت «آنچه واقعیت دارد» است.
در بیان محققان علوم اجتماعی و شهرسازی، حاشیهنشینی برآمده از ساختارهای معیوب توسعه شهری و صنعتی شدن زمانه مدرن است و پژوهشگران امنیتی نیز غالبا حاشیه شهرهای بزرگ را آسیبزا و آسیبخیز و محل زایش جرائم ریز و درشت معرفی میکنند.
البته میتوان گفت تمامی موارد مطرح شده هم مطابق با واقع است و هم دچار خلأهای تفسیری مطابق با واقع است چون بر طبق آمارهای رسمی قاعدتا نواحی حواشی شهرهای بزرگ آکنده از جمعیت مهاجران کم درآمد با فرهنگهای گوناگون و گاهی متضاد و نابهرهمند از مناسبات شهرنشینی و امکانات شهری، بستر مناسبی برای رشد و توسعه آسیبهای اجتماعی و امنیتی میتواند باشد.
اما خلا تفسیری در ماجرای حاشیهنشینان آنجایی خود را نشان میدهد که در بررسی علل و عوامل پیدایش حاشیه فقط به سراغ ساختارهای اقتصادی و شهری و مشکلات فرهنگی حاشیهنشینان که برآمده از آن ساختارها است برویم، غافل از اینکه حاشیه همیشه تفسیر متن است و حاشیهنویسان (در اینجا حاشیهنشینان) با زندگی خود در واقع در حال تفسیر متن (در اینجا جامعه شهری) هستند.
متن جامعه شهری به دلایلی نمیتواند ماهیت اصلی خود و آنچه زیر پوست دارد را عیان کند، دلایلی مانند پرستیژ شهرنشینی، نظارتهای قانونی نرم و سخت، اقتصاد شهرنشینی، تنوع و تضاد فرهنگی که خود به خود باعث سانسور بخشی از رفتارهای شهر و شهرنشینان میشود.
در شهر هر کس هر کاری نمی تواند بکند زیرا به سرعت یا با موانع قانونی مواجه میشود و یا به واسطه سازوکارهای جمعی به عنوان عنصر نامطلوب (بیفرهنگ) از سمت افکار عمومی دفع و طرد میشود.
اما این همه ماجرا نیست، که اگر اینگونه بود شهرهای ما خالی از هرگونه آسیب و ناهنجاری میبود. ماجرا را شاید بتوان اینگونه روایت کرد که شهر به واسطه تسلط کلان فرهنگ شهرنشینی اصولی را ترویج میکند که شهرنشینان مانند یک دیپلمات باید به صورت مصنوعی آنها را بپذیرند و طبق آن قواعد زندگی روزمره خود را تنظیم کنند و به اندازهای که از اصول تخطی کنند با تنبیه و تذکر مواجه میشوند. به همین دلیل در ناخودآگاه ما رفتار شهرنشین با حاشیهنشین و یا حتی روستانشین تفاوت دارد.
اهمیت ماجرا در همین سرپوش گذاشتن شهر بر روی باطن خود است. شهرهای مدرن به واسطه سازوکارهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به خوبی میتوانند خود را به ویترینهای پرشکوه و جذاب و نمونههای زیبایی از فرهنگ انسانی تبدیل کنند و با کمک فرآیند دفع، باطن خود را ابتدا سرپوش گذاشته و کم کم به خارج از شهر منتقل کنند و سپس به عنوان نمونههای آزمایشگاهی تلاش کنند تا معضل دفعشدگان را بررسی کرده و در واقع صورت مسئله را پاک نمایند.
اما حاشیه نشینان با فراغت بال و در کمال بیتوجهی به نمودهای شهری با زندگی روزمره خود که آغشته به انواع مناسبات طبیعی و غیر طبیعی زندگی انسانی است در حال تفسیر آنچه در شهر میگذرد هستند آن هم تفسیری دقیق از باطن شهر و آنچه پشت ویترین جذاب زندگی شهری میگذرد.
حاشیه زاییده متن و همچنین مفسر متن است. فرزند متن است زیرا از متن وام میگیرد و حیات خود را وابسته به متن است. حاشیهنشینان در پیوند عمیقی با شهرهای همجوار خود هستند و اساسا حاشیهنشینی بدون وجود شهر بزرگ در نزدیکی حاشیه معنایی ندارد.
این فرزند به خوبی باطن مادر خویش را به نمایش میگذارد زیرا شهر بوده است که فرزندی اینچنین تربیت کرده و اینک برای خلاص شدن از تبعات ناهنجار آن سعی میکند از خانه بیرونش کرده تا بیشتر از این باعث تخریب وجههاش نشود.
زندگی این فرزند (حاشیه) مفسر حقیقی واقعیت مادر (شهر) است. در واقع شهر بدون روتوش مقولهای است که در حاشیه مشاهده میکنیم با همه فراز و نشیبهایش.
حاشیهنشینان انسانهای عجیب و غریبی نیستند بلکه تنوع زیستی بسیار گستردهای در میان آنان به فراخور جغرافیا و شهرهای مادر و دلایل مهاجرت به حاشیهها وجود دارد و دقیقا مانند شهرنشینان، حاشیهنشینان نیز دارای فضائل و رذائل اخلاقی و رفتاری هستند ولی بر خلاف شهرنشینان مانعی برای بروز «من» حقیقی خود ندارند، به همین دلیل بهتر میتوان نتایج سیاستگذاریهای کلان فرهنگی سیاسی و اقتصادی را در زندگی حاشیهنشینان به تماشا نشست.
در حاشیه همه چیز عموما واقعی است، انسانیت و کمکرسانی و به داد یکدیگر رسیدن همانقدر بدون تعارف و ریاکاریهای مرسوم است که جرم و جنایت و قاچاق بدون سانسور وجود دارد.
خاصیت حاشیه این است که متن را بیمحابا و جسورانه تفسیر میکند و ناظر میتواند خوانشی انتقادی از مطالعه تفسیر حاشیه بر متن داشته باشد.
نورنیوز