نورنیوز ـ گروه سیاسی: در دولت دوم بوش پسر در سال 2005، کارزار سیاسی آمریکا و متحدانش علیه برنامه صلحآمیز هستهای ایران درقالب یک برنامه عمیق امنیتی برای به عقب انداختن تکمیل چرخه دانش هستهای ایران به راه افتاد.
مرحله اول این طرح چنانچه «گرت پورتر» خبرنگار آمریکایی در نوشتاری به آن اشاره نموده، ایجاد شرکتهای پوششی برای ارتباطگیری اشخاصی با هویتهای جعلی در راستای دادن طرحها، نقشهها و قطعات ناقص و معیوب مورد نیاز برای تکمیل برنامه هستهای به ایرانیها، برای اخلال در روند پروژهها بود که البته با آگاهی طرف ایرانی این طرح به شکست انجامید.
کمی بعدتر و از سال ۲۰۰۹ رژیم صهیونیستی خط تقابل را با ایجاد یک شبکه ترور در زیرشاخه واحد «کایدون» (در زبان عبری به معنای سرنیزه) که مسئولیت اصلی ترورهای دولتی این رژیم را برعهده دارد پیگیری کرد و اقدام به ترور و حذف متخصصین ایرانی همکار در برنامه هستهای ایران نمود.
این ترورها که با رویکرد کاهش سرعت یا انحراف برنامههای هستهای کشورهای هدف، طرحریزی میشود از سابقه طولانی برخوردار است. به عنوان مثال در دهه ٨٠ میلادی قرن بیستم و با انعقاد قرارداد همکاری فرانسه با عراق در خصوص تاسیس یک نیروگاه اتمی در این کشور، شاخههای ترور صهیونیستها اقدام به حذف متخصصان عراقی در حال آموزش در خاک فرانسه کردند. دامنه این ترورها اما؛ تنها به شهروندان عراقی در خاک اروپا خلاصه نشد و هر اروپایی که به نوعی در برنامههای تسلیحاتی عراق همکاری داشت مورد هدف قرار گرفت.
این راهبرد رژیم صهیونیستی با تغییرات جزئی در تاکتیکها، علیه کشورهای دیگر اعم از مصر و سوریه نیز پیاده شده است.
در فرآیند اخلال در فعالیتهای هستهای ایران، ترور دانشمندان تنها اقدام خصمانه صهیونیستها نبود، چه، در همان سالها در قالب یک پروژه مشترک، بدافزار «استاکس نت»، محصول مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی از طریق عوامل نفوذی به سیستمهای مدیریتی تأسیسات هستهای و چند کانون دیگر مانند پایانههای نفتی رخنه کرد و برای مدت کوتاهی اختلال رایانهای را در اهداف خود ایجاد نمود.
گرچه به نظر میرسید با توافق برجام و متعاقب آن از بین رفتن بهانههایی که به دنبال غیر صلحآمیز جلوه دادن برنامه هستهای ایران بود، این دست از اقدامات جنایتکارانه نیز پایان یابد اما رفتار مزورانه دولت «اوباما» و تاخیرهای بیدلیل در عمل به تعهدات برجامی برای امتیازگیری در موضوعات موشکی و منطقهای و خروج یکجانبه ایالات متحده از برجام در دوره «ترامپ» به همراه بیتعهدی طرفهای اروپایی با وجود گزارشهای مکرر آژانس بینالمللی انرژی اتمی و دبیرکل سازمان ملل در خصوص پایبندی ایران به متن توافق، خباثت طرف مقابل را بیش از پیش آشکار کرد.
طراحی این «جنگ کثیف» و حمله به مراکز ایرانی در خاک سوریه، اقدام به ترور شهید سلیمانی در فرودگاه بغداد، خرابکاری در تاسیسات هستهای نطنز، برخی حملات سایبری، اعمال تروریسم دارویی در زمان بحران جهانی همهگیری کرونا، استقرار گسترده نیروهای نظامی در منطقه، اختلال در مبادلات تجاری بین ایران و شرکای اقتصادی آن مانند ونزوئلا و در آخرین نمونه ترور شهید فخریزاده شواهدی بر این مدعاست.
در این مدت راهبرد ایران بر دو محور «مقاومت فعال» و سیاست «نه جنگ نه مذاکره» استوار شد تا با کمترین تقابل خشونتآمیز و با تبدیل موازنه وحشت به موازنه قدرت و جواب نامتقارن به تهدیدات مکرر، نقشه آنان بر آب شود.
رژیم صهیونیستی بعد از ناکامی در جنگ 33 روزه علیه حزبالله لبنان و دو جنگ علیه مردم غزه، واژه جدیدی را با عنوان «پیروزی کافی» در دکترین نظامی خود خلق کرد. این مفهوم در پی تبیین این مسئله است که در صورت ناکامی در دست یافتن به یک پیروزی کامل به معنای کلاسیک آن، باید حدی از پیروزی برای برقراری یک موازنه مثبت به نفع اسرائیل محقق گردد.
این راهبرد از سال 2006 به این سو و با تغییر موازنه منطقهای و از بین رفتن بازدارندگی کامل به عنوان اساس سیاست امنیت ملی این رژیم در دستور کار قرار گرفت.
به بیان دقیقتر؛ رژیم صهیونیستی در نظر دارد حال که طرح کارزار فشار حداکثری و به زانو در آوردن ایران به عنوان تحقق پیروزی کامل با ناکامی مواجهه شده است با اجرای اقدامات ایذایی خطرناک و افزایش سطح تقابل با جمهوری اسلامی و از طریق آن در تنگنا گذاشتن دولت آینده آمریکا در مورد سیاست منطقهای این کشور در قبال ایران، دست کم به یک پیروزی کافی دست یابد.
این در حالی است که با استناد به منشور ملل متحد در زمینه دفاع قانونی در برابر متجاوز، ایران حق پاسخگویی به اقدامات ایالات متحده و رژیم صهیونیستی علیه خود را داشته و در این مورد تهران تعیین کننده نهایی زمان، مکان و چگونگی پاسخگویی به این دست اقدامات است.
نورنیوز