نورنیوزـ جامعه: چهره خندان و مقتدر حاجاحمد متوسلیان و همراهانش در اواخر فیلم ایستاده در غبار و با حرکت آهسته دوربین را بهیاد بیاورید که با موسیقی حماسی حبیب خزاییفر از سفارت ایران در لبنان خارج و عازم ماموریت میشوند. ماشین آنها که از قاب دوربین خارج میشود، یکی از راویها روی تصاویر سیاه میگوید: فردا باید برمیگشتن، برنگشتن. ظهر شد نیومدن. شب شد نیومدن و حاج احمد رفت که رفت.» و در پایان مادری حساس و منتظر که چشمش به در است. چشمانتظاری او و خانواده و یک ملت، همه این سالها ادامه داشته و هرازگاهی اخبار و زمزمههایی درباره احتمال شهادت یا زنده بودن حاجاحمد و همراهانش منتشر میشود. اما زمزمههای اخیر و متن اخیر رئیس سازمان اوج، حکایت از بازگشتی شهادتمندانه دارد. وزارت خارجه هم روز گذشته به مناسبت سالروز ربوده شدن چهار دیپلمات کشورمان بیانیهای منتشر کرد و ضمن اشاره به اینکه مسؤولیت این اقدام با تلآویو است، بر پیشنهاد خود مبنی بر تشکیل کمیته حقیقتیاب از سوی صلیب سرخ جهانی تاکید کرد. حالا ما در سیوهشتمین سالگرد این حادثه بهدنبال کشف حقیقت رفتهایم تا ببینیم چه اتفاقی برای حاج احمد و همراهانش افتاده و آیا باید منتظر بازگشت پیکر او باشیم یانه؟
آغاز پرونده حاجاحمد
دکتر سعید غفاری مدیر دفتر سابق صدا و سیما در لبنان و سوریه، درباره خبر انتشار شهادت احتمالی حاجاحمد متوسلیان و همراهانش به جامجم گفت: تقریبا از سال 95 به اینطرف اجماعی درباره اینکه حاجاحمد و همراهانش به احتمال قوی شهید شدهاند، وجود داشت.
مدیر دفتر سابق صدا و سیما در لبنان و سوریه درخصوص چرایی بحثهای متفاوت و متناقض درباره شهادت یا زنده بودن حاجاحمد متوسلیان و همراهانش نیز که از سالها قبل مطرح بوده، توضیح داد: یکی از پروندههای جدی و مهم و باز از سال 61 بین ما و رژیم صهیونیستی و آمریکا، پرونده اسارت شهید متوسلیان و سه نفر همراه اوست. از همان ابتدای دستگیری، این بحث مطرح شد که ایشان شهید شدهاند. مرور اسناد رسانهای این را میگفت که فالانژها با همکاری اسرائیلیها، آنها را شهید کردهاند. روایت دیگر هم درباره اسارت آنها بود که چند شاهد هم درباره آن وجود داشت.
غفاری در همین ارتباط افزود: افرادی که از زندانهای اسرائیل بیرون آمدند، براساس عکسهایی که دیدند شهادت دادند و گفتند ما این افراد را دیدیم. شاید یکی از معروفترینشان شخصی به نام عیسی ایوبی، روزنامهنگار روزنامه الدیار لبنان و از حزب سوری- قومی لبنان که سال 96 اعلام کرد من با این بزرگواران در یک زندان بودم. ایوبی میگفت حالم خیلی بد بود و مرا داخل سلولی بردند. آنجا با افرادی همبند شدم که ابتدا متوجه کلامشان نمیشدم. اما بعدش احمد را شناختم. آنها خودشان را معرفی کردند و گفتند ما از اسرای دیپلماتیک ایران هستیم. ایوبی گفت ما یک هفته با هم بودیم، بعد از یک هفته کیسهای روی سرمان کشیدند. ما را به جای صخرهمانندی سمت ساحل بردند و ظاهرا شروع به شلیک تیر خلاص کردند. اگر اشتباه نکنم ایوبی گفت میانه این تیراندازی، یک نفر مرا با خود برد و دیگر کسی را همراهم نیاوردند. اما میگفت من متوجه شدم که باز مشغول تیراندازی هستند. این در واقع آخرین و روشنترین روایتی است که از دیدن شهید متوسلیان و همراهانش عنوان شده است. همین زمان بود که بحث زنده ماندن و شهادت متوسلیان بهطور همزمان مطرح شد.
او به آثاری مکتوب در این زمینه هم اشاره کرد و گفت: آقای حمید داوودآبادی، نویسنده کتاب «سیوهفت سال» در سالهای اخیر خیلی روی این موضوع متمرکز و دنبال نشانهای بود که آیا حاجاحمد و همراهانش زنده هستند یا به شهادت رسیدند. حتی یادم هست آقای نادر طالبزاده به لبنان آمد و زندان محل اسارت و حتی چاهی که میگفتند آنها را به شهادت رساندند و دفن کردند، پیدا کرده است. یعنی تلاشهای زیادی در این حوزه انجام شده است.
دکتر غفاری بیان کرد: ما باید تفکیکی میان جستوجو و پیگیری ماجرای حاجاحمد متوسلیان و همراهانش در سه سطح انجام دهیم. یک سطح آن امنیتی است که به قضیه خلبان اسرائیلی، ران آراد و پیغام آمریکاییها و رژیم صهیونیستی برمیگردد. سطح دیگر پرونده، دیپلماتیک و بهانهای برای چانهزنی بود و باید به آن به عنوان یک مطالبه جدی و حقوقی از طرف ما نگاه کرد. سطح دیگر پرونده هم رسانهای بود که درواقع یک تولید محتوایی انجام شد درباره گمانههایی که وجود داشت. یکی از این گمانهزنیها شهادت حاجاحمد و همراهانش بود و سناریوی دیگر هم زنده بودن آنها.
او افزود: شهید متوسلیان و همراهانش توسط نیروهای فالانژ ربوده شدند که الان به اسم حزب قوات لبنانی معروف هستند که مسؤولیتش با شخصی به اسم سمیر جعجع است. آنموقع جعجع فرمانده نیروهای فالانژ بود که با اسرائیل همکاری میکرد، آن هم زمانی که اسرائیل بخش زیادی از جنوب لبنان را تحت اشغال داشت. از اینجا به بعد ما باید جدیتر و روشنتر روی این موضوع که این حزب به کجا وابسته است و نقش آن در لبنان چیست، کار کنیم. سوال دیگر این است که ما خودمان چطور متوجه اسارت شهید متوسلیان و همراهانش شدیم. بخشی از این مساله مربوط به سفارت است. آنموقع آقای عباس عبدی روزنامهنگار بود و به عنوان یکی از اعضای امنیتی سفارت لبنان فعالیت میکرد و ظاهرا حتی پاسپورتی هم که دست حاجاحمد بود، پاسپورت عباس عبدی بود. یک سوال این است که چرا حاجاحمد با پاسپورت عبدی اینطرف و آنطرف میرفته است. اما اسرائیل همانموقع و پس از چند دقیقه اعلام کرد که ژنرال احمد متوسلیان طراح عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس در یک پست بازرسی در جنوب لبنان اسیر شد. بعد این گمانه که حاجاحمد و همراهانش شهید شده را هم خود اسرائیلیها مطرح کردند. در سال 2008 سر قضیه تبادل اسرا، سید حسن نصرالله در سخنرانیاش اشاره کرد ما خیلی تلاش کردیم تکلیف چهار دیپلمات ایرانی هم مشخص شود که ظاهرا انجام نشد. همانموقع بود که اسرائیلیها پرونده ران آراد را مطرح و عنوان کردند که حاضریم در این زمینه به یک تبادلی برسیم. این قضیه همینطور ادامه پیدا کرد تا قضیه عیسی ایوبی. در سطح امنیتی و دیپلماتیک هم پیغامهای اسرائیلیها و آمریکاییها کماکان ادامه پیدا کرد. باتوجه به این اتفاقات و این روند، به نظرم میآید که بخشی از ناگفتههای پرونده شهید متوسلیان، از الان باید خوانش شود. ضمن اینکه سطح رسانهای این موضوع طی این سالها هم نیاز به بازنگری نقادانه و خوانشی دوباره دارد که اگر کمکاری و قصوری صورتگرفته، مشخص شود.
مدیر دفتر سابق صدا و سیما در لبنان و سوریه در پایان گفت: من پرونده شهید متوسلیان را پروندهای منطقهای میدانم نه یک پرونده شخصی و حتی ملی. پرسش ما باید این باشد که اگر شهید متوسلیان زنده بود چه اتفاقی میافتاد و با اسارت و شهادت او چه ظرفیتی از بین رفت؟ سوال بعدی این است که ما پس از اسارت شهید متوسلیان، چگونه این پرونده را پیگیری کردیم؟ آیا ظرایف این پرونده، به لحاظ دیپلماتیک و رسانهای دقیق پیگیری شد و ما یک خط مشی مشخص و سیاست روشن را دنبال کردیم؟ یا نه، خدای ناکرده صرفا یک برخورد ابزاری با این موضوع داشتیم؟ روشن شدن وضعیت حاجاحمد، پایان پرونده احمد نیست، بلکه آغاز پرونده احمد با سوالات دقیق و روشن است.
رویای بازگشت حاجاحمد
احسان محمدحسنی، مسؤول سازمان هنری -رسانهای «اوج» به مناسبت سالروز ربودهشدن و شهادت چهار دیپلمات ازیادرفته یادداشتی منتشر کرد.
به گزارش جامجم،بخشی از متن یادداشت احسان محمدحسنی به این شرح است:
«رؤیا و تصور بازگشت حاج احمد متوسلیان و سه همرزم کهفنشین و فراموش شده او پس از ۳۸ سال دوری و بیخبریِ مطلق در همین روزها و روزگارِ پرحادثه به میهن عزیزمان، الحق که شیرین و گواراست. مجسم کنیم حاج احمد با سر و رویی که گرد پیری بر آن نشسته به شهر خودش تهران بازگشته و پس از قریب به چهار دهه، برای ملاقات با مادری که در گمنامی و چشم انتظاری، چراغ عمرش خاموش شده به خانه کوچک و قدیمیاش در کوچه علوی خیابان مولوی تهران سر میزند و با مردم و خیابانها و محلههای این شهر شلوغ مواجه میشود...
پس از ۳۸ سال از واقعه تلخ ربودهشدن چهار دیپلمات ایرانی، بهجای تجسم و تصور و تخیل، خبر آوردهاند که فاتح راستین خونینشهر، حاجاحمد متوسلیان و سه همرزم او «سیدمحسن موسوی»، «تقی رستگارمقدم» و «کاظم اخوان» پس از ربودهشدن و سپریکردن ایام کوتاهی در اسارت نیروهای مزدور شبهنظامی فالانژ وابسته به رژیمصهیونیستی، در ساحل مدیترانه تیرباران شدهاند و محل دفن ایشان هم مشخص است.
«بازگشتِ احمد» به تنهایی پتانسیلِ تبدیل شدن به جذابترین و شگفتانگیزترین فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی پرمخاطب را پیرامون فرجام قصه این شیرِ در زنجیر داراست. همان انگیزهای که سالها قبل ما را بر آن داشت تا رایحهای از زندگی و زمانه احمد را در قالب فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» راهیِ نمایش بر پردههای عریضِ سالنهای سینما کنیم. امروز هم میتواند شوق تخیل و تصورِ بازگشتِ حیدر رزمندگان و سه جوانمرد سلحشور و همراهِ او، به این دیارِ غبارِ غم گرفته بعد از شهادتِ حاج قاسم و سر برآوردن بلای کرونا، سوژه بکرِ دیگری برای پرداختِ روایت این مواجهه حیرتانگیز باشد...
این خبر، یا واقعیت دارد یا صرفا یک ادعاست! هر چه هست سالهای سال، اساتید، محققین، مستندسازان، نویسندگان و پژوهشگران توانا و بنامِ وادی ادبیات پایداریِ این دیار، بر مبنای اسناد و شواهد و قرائن متقن و شهادتِ شاهدان زنده و حاضر در اسارتگاه و محل تیرباران و دفن این چهار ایرانیِ مظلوم، گواهی میدهند که حاجاحمد متوسلیان و همراهان غریبش به طرز وحشیانهای به شهادت رسیدهاند و پیکر نیمهجانشان نیز در نقطهای مشخص در زیر خرواری از خاک و بتون قرار گرفته و تا امروز مدفون ماندهاند.
صحت و سقم این مدعا موقعی روشن و عیان میشود که سلحشوران نیروی قدس سپاه با همکاری وزارت امور خارجه و دریادلان حزبا... لبنان، نقطه مورد نظر را با دقت و سرعت، تفحص و کاوش نموده و چنانچه بقایای پیکرهای مطهرشان کشف گردید، با آزمایش DNA، طی بیانیهای حقیقت را با مردم، یاران و خانوادههای چشمانتظارشان در میان بگذارند.
اگر منافعی در «زندهنمایی» و نیامدن این پیکرهای دورافتاده از وطن برای عدهای خاص نباشد، حتماً آن جریان مصلحتاندیش و منفعتطلب هم در برابر مطالبه عمومیِ مردم و اصحاب رسانه مقاومت نخواهند کرد و تسلیم اراده و پیگیری منسجم و یکپارچه خواهند شد. اکنون میتوانیم مجسم کنیم که در همین نزدیکیها و ماههای آینده و تا قبل از فرارسیدن 14تیر سال ۱۴۰۰، به جای جسم خسته و نحیف حاج احمد، پیکر مطهر او پس از سالها غربت، به دامانِ میهن بازگردد و چشم و چراغ ملت گردد و پس از استقبال و تشییع توفانیِ جوانانِ این سرزمین، در کنار مقتدای روح اللهیاش و در جوار مزار یاران شهیدش تا ابد آرام بگیرد...»
شاید نشانهای رسیده است
محمدمهدی همت پس از انتشار خبر شهادت احتمالی حاجاحمد متوسلیان و سه همراهش، این متن را در صفحه شخصیاش در فضای مجازی توییت کرد: «خبر شهادت عموی عزیزم حاجاحمد متوسلیان و همراهان غریبش در همان ابتدای اسارت به گوش میرسد. گویا محل دقیق پیکرها هم اعلام شده است. میخواهید مرد و نامرد را بشناسید، ببینید چه کسی پای کار میایستد./ حاجاحمد و یارانش همان ابتدای اسارت شهید شدهاند.»
اما ما به همین توییت مختصر اکتفا نکردیم و سراغ فرزند شهید محمدابراهیم همت، همرزم حاجاحمد متوسلیان رفتیم. محمدمهدی همت در این خصوص به جامجم گفت: اکثر اسناد محرمانه امنیتی دنیا بعد از 20 سال منتشر میشود. یعنی بعد از 20 سال دیگر امنیتی نیست و تبدیل به اسناد تاریخی میشود. اما چه اتفاقی افتاده که هنوز بعد از 38 سال موضوع حاجاحمد متوسلیان در هالهای از ابهام است؟ برخی دوستان در بعضی از مطالب، اشاره مختصری به نفع عدهای در زندهنمایی حاجاحمد و یارانش کردند که این خیلی جای سوال دارد و مشکلساز است.
همت ادامه داد: براساس اسناد موجود که مورد تایید خیلی از بزرگان است، حاجاحمد همان ابتدای اسارت به شهادت رسید. یکی از موثقترین اسناد مربوط به روبرت مارون حاتم، از نظامیان اسرائیل است که اگر اشتباه نکنم، به کانادا مهاجرت کرد و احتمالا الان هم ساکن فرانسه باشد. او در بخش پنجم کتابی که نوشته به نام «از اسرائیل تا دمشق» به کشتن حاجاحمد اعتراف میکند و مینویسد وقتی این چند ایرانی از ماشین پیاده شدند، یکی از آنها که بینی شکستهطوری داشت و خیلی هم به قول ما شاخ و شانه میکشید، به سمت ما آمد که من با کلت کبرا به صورتش شلیک کردم.
وقتی از همت پرسیدیم این کتاب چه زمانی منتشر شد، پاسخ داد: این کتاب سالها پیش منتشر شده است. طبق سند محرمانه دیگری در همین ارتباط، یکی از فرماندهان بزرگ نظامی ما سالها پیش در سوریه، مارون حاتم را میرباید و حاتم آنجا هم اعتراف میکند که من آدمی با مشخصات حاجاحمد را کشتهام. بنابراین، این ماجرا به این شکل هم مطرح و تایید شده است. در چند سفری که به لبنان داشتم پیگیر این موضوع هم شدم.
محمدمهدی همت بیان کرد: خیلی از چهرههای سرشناس سیاسی و نظامی کشور اعتقاد داشتند حاجاحمد به شهادت رسیده است، از جمله حاجقاسم. وقتی با حاجقاسم درباره این موضوع صحبت کردم، ایشان اعتقاد داشت که حاجاحمد همان روز اول به شهادت رسید.
وقتی از همت پرسیدیم که چه کسانی از این زندهنمایی، نفع میبرند، گفت: من نمیتوانم اسم ببرم، اما این مساله شخصی است و سیاسی نیست.
او درباره آسیبهایی که طی این سالها و براساس همین مساله شخصی به خانواده حاجاحمد متوسلیان و دیگر همراهانش وارد شده، نیز توضیح داد: من هم فرزند شهید هستم. زمانی یک سری مغرض نزد آدم میآیند و حرفهایی میزنند. مثلا عدهای میگفتند پدر شما اینگونه شهید نشد و طور دیگری به شهادت رسید یا حتی میگفتند احتمالا هنوز زنده باشد. این حرفها با روان آدم بازی خواهد کرد و این سوالات و اما و اگرها و کاشها شاید چند سال زندگی را برای شما سیاه میکند. نمیدانم چرا یک عده، تقوای الهی را فدای این چیزها میکنند.
در این سالها آثار فرهنگی و هنری از جمله چند کتاب و یک فیلم سینمایی درباره حاجاحمد منتشر شده، جالب اینجاست که تقریبا و همزمان با انتشار یکی از آنها بهویژه مقارن با اکران فیلم ایستاده در غبار، زمزمههای زنده بودن حاجاحمد و یارانش و بازگشت آنها در برخی رسانهها قوت گرفت. از همت پرسیدیم که چقدر این زمزمهها و امید رسانهای، تبلیغی برای آن آثار منتشرشده بوده است. او گفت: احساسی درباره تبلیغی بودن این زمزمهها ندارم. درکل مردم همه دنیا به امید اعتقاد دارند.
هر اتفاقی هم که بیفتد، هنوز امیدی وجود دارد. دایی خودم 13 سال مفقودالجسد بود - یعنی همرزمانش به شهادتش اذعان داشتند اما نتوانستند پیکرش را بازگردانند - و یادم هست مادرم موقع آزادی اسرا پای رادیو مینشست و امیدوار بود اسم دایی مرا میان آزادگان بشنود. یعنی هنوز امید داشت، چون مدرکی دال براینکه همه چیز تمام شده، وجود نداشت. ماجرای حاجاحمد هم این شکلی است و این امید در همه ما بود.
محمدمهدی همت بیان کرد: با وجود این امیدواری، اگر بخواهیم حاجاحمد زنده باشد، خودخواهی ماست. وگرنه ما نباید راضی باشیم که او این همه سال میان - به قول خودش - شقیترین آدمهای دوران، شکنجه شده و غربت و تنهایی را تحمل کرده باشد. البته این خودخواهی هم ریشه در همان امید دارد. با این حال خودم از آن سالی که جدیتر به این مساله فکر کردم، همیشه دعایم شهادت حاجی بوده است.
اینکه باز در حوالی سالروز ربوده شدن حاجاحمد و همراهانش، خبر شهادت احتمالی ایشان منتشر شده، این سوال را مطرح میکند که این همزمانی عامدانه است یا اتفاقی. محمدمهدی همت در اینباره گفت: اعتقاد ندارم که این همزمانی علت خاصی داشته باشد. حرکت یکسری دلسوز است. امیدوارم به این تقوا برسیم که خیلی از مسائل درباره این پرونده آشکار شود و خانواده این عزیزان از این فشار خارج شوند. هرچند ذکر این نکته ضروری است که باز هم همه اینها ممکن است احتمال باشد تا وقتی که پیکر و نشانهای به دستمان برسد. نمیدانم شاید هم رسیده است.
جام جم