نورنیوزـ گروه بین الملل: یافته های من مبتنی بر اطلاعات گزارشهای منتشر شده در نشریات مختلف از جمله روزنامه تایمز ایندیاست که به سایت گوگل ارجاع داده شده است. این گزارشها که با کیفیت بالایی بدست آمده، توسط اطلاعات خودم پشتیبانی میشوند.
وزیر دفاع پیشین آمریکا ، چاک هِیگِل در دولت اوباما و جان کِری وزیر امور خارجه، هر دو افسران سابق ارتش هستند که در جنگهای گذشته شرکت کرده بودند. آنها آمریکا را یک کشور ساخته شده برای جنگ و نه برای صلح توصیف میکنند. تا سال 1947، وزارت دفاع آمریکا به عنوان وزارت جنگ خوانده میشد. با یک حساب، آمریکا از بدو تولد در 70 جنگ، جنگیده است. اقتصاد آمریکا توسط رهبران خود به عنوان " اقتصاد جنگی" توصیف شده است. رهبران آمریکا ادعا میکنند که جنگها را دوست دارند و از این نظر با آن خوب هستند. آنها اعتراف میکنند که "ما در هیچ چیز دیگری خوب نیستیم. ما نمیتوانیم ماشین یا تلویزیون مناسبی بسازیم. ما نمیتوانیم آموزش خوبی به کودکان و یا مراقبتهای بهداشتی به افراد مسن بدهیم، اما ما میتوانیم هر کشوری را بمباران کنیم." احساسات مشابهی اخیراً تکرار شده است. "اقتصاد آمریکا اقتصاد جنگی است. اقتصاد تولیدی نیست. یک اقتصاد کشاورزی نیست. اقتصاد خدماتی نیست. حتی یک اقتصاد مصرف کننده نیست." تاجری به نام پوندیت پاول فارِل این موضوع را در طول جنگ عراق نوشت: "در اعماق درونمان، ما عاشق جنگ هستیم. ما جنگ میخواهیم. به جنگ نیاز داریم. تسویه حساب کنید. به جنگ ادامه دهید. جنگ بطور عمیقی در دی ان ای ژنهای ماست. جنگ اقتصاد و مغز ما را هیجان زده میکند. جنگ روحیه کارآفرینی ما را تحریک میکند. جنگ روح آمریکایی را هیجان زده میکند. اوه، فقط به آن اعتراف کن. ما یک رابطه عاشقانه با جنگ داریم."
یافتههای کیفی من، مبتنی بر تعامل مستقیم من با فعالان سیاسی و روشنفکران غربی است. وقتی در سال 1979 در سن 17 سالگی به اروپا رفتم، تمرکز من روی خودکفایی و تحصیلاتم بود. ذهن من تازه بود و هنوز سیاسی نبود که روی آن چیزی نوشته شده باشد. بنابراین، مطبوعات و سیاستهای غربی شروع به نفوذ در من کردند. غرب به رهبری آمریکا علیه قدرت دیگری مانند اتحاد جماهیر شوروی، ادعا کرد که غرب جهانی آزاد است و اتحاد جماهیر شوروی مانند زندان است، جایی که مردم فاقد آزادی انتخاب و آزادی بیان هستند. غرب همچنین ادعا کرد که مسلمانان و مسیحیان به یک خدا ایمان دارند، در حالی که کمونیستها اصلاً خدایی ندارند.
آمریکا از چندین کشور مسلمان علیه اتحاد جماهیر شوروی استفاده کرد و در عین حال اسلام را شیطان و دیو جلوه داد. آمریکا از همه رژیمهای ستمگر مسلمان علیه تودههای مسلمان خود حمایت کرد. چنین تضادهای آمریکایی سؤالات بسیاری را در ذهنم ایجاد کرد و جلوی قضاوت پیشین مثبت من از دموکراسی غربی و ادعای آمریکایی از آن به اصطلاح "جهان آزاد" را گرفت. این سردرگمی ها و تضادها باعث افزایش علاقه من به سیاست به طور کلی و مباحثات فکری شد. یک روز با یک فعال سیاسی غربی دیدار کردم که گفت جنگ بعدی نیز توسط آمریکا آغاز خواهد شد. من متحیر شدم، زیرا تا آن زمان، بسیار از مردم اروپا میشنیدم که علیه اتحاد جماهیر شوروی صحبت میکنند، اما به سختی کسی علیه آمریکا صحبت میکرد. من از آن آقا پرسیدم که چرا فکر میکند جنگ بعدی توسط آمریکا ایجاد میشود و او خندید و گفت زیرا دو جنگ جهانی قبلی نیز توسط ما ایجاد شده است. اتحاد جماهیر شوروی صرفاً در این جنگ حضور داشت. وی گفت که آمریکا خواهان برتری یا تسلط سیاسی و اقتصادی است و این میتواند دلیل جنگ دیگری باشد. این صحبت مربوط به حدود 40 سال پیش بود. اکنون، این تاریخ 40 ساله تمام این چیزها و خیلی چیزهای دیگر را اثبات میکند.
حال سوال اصلی برای من و مطمئن هستم برای هر کسی که عاشق انسان است، یکسان است، این است که چرا کسی باید از قدرت منفی استفاده کند؟ اگر قدرت آمریکایی مثبت و خوب مورد استفاده قرار گیرد، چه تأثیری خواهد داشت؟ من مطمئن هستم که این نتیجه مثبتی را در برخواهد داشت. من مرد جوانی بودم که بطور اشتباه به جرم درگیری در قتل یک دیپلمات هندی به نام "راویندر مهاتره" در 5 فوریه 1984 متهم شدم. وی توسط گروهی از کشمیریها در بیرمنگام انگلیس ربوده شده بود تا از کشته شدن پدرجنبش استقلال کشمیر، به نام "مقبول بات" جلوگیری کنند. من توسط دولت انگلیس مورد بدرفتاری قرار گرفته و به جای قاضی توسط وزیر کشور محکوم شدم. من هم از نظر قضایی و هم از نظر سیاسی با حبس با انگیزه سیاسی جنگیدم و سرانجام بعد از 22 سال آزادی خود را به دست آوردم. با تشکر از دیوان حقوق بشر اروپا و افراد بی شماری از همه طیفهای اجتماعی و سیاسی، کسانی که برای آزادی من اقدام به برگزاری کمپین کردند. رفتاری که با من و مردم من در جامو کشمیر شد، مرا تلخ و ناراحت نکرده، اما این عدالت، میتوانست بطور انسانیتر و متعهدتری برای همه افراد، در همه جا اتفاق بیافتد. من اعتقاد ندارم که رهبران آمریکایی ادعا کنند که این جنگها در ژنهای آنها است. این محیطی است که آنها ایجاد کردهاند. آنها طرفداران مکاتب پاولوف و رفتارگرایان هستند که آزمایشاتی روی سگها ، موشها و گربهها انجام دادهاند و میخواهند یاد بگیرند که چگونه رفتار انسانها را کنترل کنند، اما من فقط روشهای انسانی را برای تعامل با بشریت مانند همدلی، شفقت، تحمل و احترام متقابل پیشنهاد میکنم. در غیر این صورت، توازن قدرت سیاسی باید حاوی جنگ باشد همانگونه که آمریکاییها میگویند که جنگ در "ژنهای" آنها است. این هزینه خیلی زیاد خواهد بود، در حالی که بشریت مستحق صلح و سعادت از طریق همزیستی مسالمت آمیز است.
*تحلیلگر مسائل سیاسی غرب از ایالت کشمیر آزاد
مترجم: سید حسین حسینی صدیق عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
ــ این مقاله در تاریخ 7 ژانویه 2020 در روزنامه تهران تایمز به مناسبت شهادت سردار سلیمانی منتشر شده است.
نورنیوز