نورنیوز- گروه اجتماعی: انتشار آماری از وضعیت شیوع دیابت در ایران، نشان داد که اکنون ما دیگر نه با یک بیماری مزمن و قابلکنترل، بلکه با یک بحران اجتماعی بالقوه اما تمامعیارمواجهیم که آرام و خزنده پیش میآید، اما پیامدهای آن میتواند به زودی سلامت، اقتصاد، بهرهوری و حتی امنیت اجتماعی کشور را با تهدیدی ساختاری مواجه کند. تصویر کلی که از آمارهای رسمی، گزارشهای وزارت بهداشت و اظهارات متخصصان بهدست میآید، هشداری جدی است: اگر امروز برنامهای دقیق و ملی برای مهار این موج طراحی نشود، فردا توان مقابله با آن از دست خواهد رفت.
آمار رسمی حاصل از برآوردها نشان میدهد حدود ۲۰ میلیون ایرانی دیابتی یا پیشدیابتی هستند؛ رقمی که معادل نزدیک به یکچهارم جمعیت کشور است. این عدد صرفاً یک آمار پزشکی نیست؛ روایت یک بحران ملی است. گفته شده است که میزان شیوع دیابت در ایران، ظرف 35 سال، 4 برابر شده است. نگرانکنندهتر آنکه حدود نیمی از این جمعیت از بیماری یا خطر نزدیک ابتلا بیخبرند و این بیاطلاعی میلیونها نفر را در سکوت به سمت عوارضی سوق میدهد که زمانی آشکار میشوند که «کار از کار گذشته» است. دیابت از آن بیماریهایی است که قربانی خود را سالها بیصدا درگیر میکند و درست در لحظهای سر برمیآورد که عوارض چشمی، کلیوی، عصبی، قلبی یا زخم پای دیابتی فرصت پیشگیری و مدیریت را ربودهاند.
این روند پرشتاب، تنها یک نگرانی سلامت فردی نیست؛ پیامدهای آن به عمق زندگی اجتماعی و اقتصادی کشور رسوخ میکند. امروز ۷ نفر از هر ۱۰ فرد دیابتی، در سنین کار و بهرهوری هستند؛ یعنی بیماری مستقیماً در قلب چرخه اقتصاد کشور جای گرفته است. از سوی دیگر، سه نفر از هر چهار فرد مبتلا درجاتی از اضطراب، افسردگی یا سایر مشکلات روانی را تجربه میکنند و همین چرخه بیماری جسم و رنج روانی، مدیریت دیابت را دشوارتر و فرسایندهتر میکند.
با وجود هشدارهای گسترده علمی، روند سیاستگذاریها در ایران نشان میدهد رویکرد «پیشگیری» بهطور ساختاری شکست خورده است. ترکیب تغذیه پرچرب و پرقند، کمتحرکی شدید، سبک زندگی شهری مملو از استرس، خواب نامنظم، ساعات کاری طولانی و نبود پوششهای مناسب سلامت روان، زمینهای فراهم کرده که ابتلا به دیابت نه یک احتمال، بلکه یک مسیر تقریباً قطعی برای گروه بزرگی از جمعیت باشد. برنامههای وزارت بهداشت ـ از جمله هفته ملی دیابت و نامگذاری روزهایی با عنوان «دیابت و آموزش» یا «دیابت و محیط کار» ـ اگرچه ارزش نمادین دارد، اما واقعیت جامعه نشان میدهد تأثیر آن بر روند بیماری ناچیز بوده است.
نتیجه این غفلت سالانه خود را نشان میدهد. بر اساس پیمایش ملی عوامل خطر بیماریهای غیرواگیر، بیش از ۷.۵ میلیون نفر مبتلا به دیابت قطعی و حدود ۱۳ میلیون نفر پیشدیابتی در کشور وجود دارد. در مجموع نزدیک به ۲۰ میلیون نفر در چرخه خطر قرار دارند. در کلانشهرها، ابعاد بحران حتی بزرگتر است: از هر سه فرد بالای ۲۰ سال، یک نفر دیابتی یا پیشدیابتی است. بیش از نیمی از این افراد از وضعیت خود بیخبرند و ۸۵ درصدِ کسانی که آگاهند نیز کنترل مطلوبی بر بیماری ندارند. این واقعیت، معنایی روشن دارد: در ایران «نه تشخیص» جدی است، «نه پیگیری» منظم، و «نه درمان» مؤثر و پایدار.
این ضعف ساختاری فقط در تشخیص و مدیریت بیماری خلاصه نمیشود؛ سن ابتلا نیز سالبهسال کاهش یافته است. اگر زمانی دیابت نوع دو در کودکان نادر بود، امروز در نوجوانان ۱۴ ساله و حتی کودکان ۱۱ ساله دیده میشود. این تغییر خطرناک، نشاندهنده ضعف عمیق در پیشگیری و آموزش است؛ ضعفی که رئیس انجمن دیابت ایران آن را بهصراحت «شکست جدی» مینامد.
بررسیهای کارشناسان نشان میدهد در ایران سالانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر به جمعیت دیابتیها اضافه میشود؛ آماری که رشد آن برای هیچ نظام سلامت پایداری قابلتحمل نیست. هزینههای دیابت فقط به دارو و انسولین محدود نمیشود. بار مالی عوارض این بیماری ـ از دیالیز و جراحیهای عروقی تا نابینایی و قطع عضو ـ بهمراتب سنگینتر است و مستقیم بودجه سلامت و غیرمستقیم اقتصاد کشور را میبلعد. این در حالی است که دیابت نه فقط بدن، بلکه ذهن را نیز فرسوده میکند و نبود خدمات روانشناختی کافی، کنترل بیماری را دشوارتر میسازد.
در سوی دیگر جهان اما تجربههایی وجود دارد که نشان میدهد مهار این بحران ممکن است. کشورهایی مانند آلمان با شناسایی زودهنگام افراد در معرض خطر و آموزش ساختارمند، موفق شدهاند تا ۸۷ درصد از بروز دیابت در مراحل اولیه جلوگیری کنند. این کشورها بر خلاف ایران، چرخه آموزش، اصلاح سبک زندگی، غربالگری هدفمند و حمایت روانی را بهعنوان یک بسته جامع و مداوم اجرا کردهاند، نه برنامههای مقطعی و نمادین.
واقعیت آن است که ایران نیز نیازمند یک «برنامه ملی کنترل دیابت» است؛ برنامهای که پنج ستون اصلی آن باید روشن و فوری باشد: نخست، غربالگری سراسری و هدفمند که کودکان، نوجوانان، بزرگسالان در معرض خطر و افراد دارای سابقه خانوادگی را شناسایی و تحت پایش دائمی قرار دهد. دوم، آموزش سبک زندگی سالم که از مدرسه آغاز شود و تا محیط کار و رسانههای جمعی ادامه پیدا کند. سوم، پوشش سلامت روان برای مبتلایان و افراد در معرض خطر، زیرا هیچ برنامه درمانی بدون کنترل اضطراب و افسردگی پایدار نمیماند.چهارم، اصلاح محیطهای شهری که تحرک را آسان و ارزان کند؛ از پیادهروهای استاندارد و مسیرهای دوچرخه تا فضاهای ورزشی عمومی. و در نهایت، تضمین دسترسی پایدار و مقرونبهصرفه به دارو و ابزار پایش که کنترل روزانه قند خون را برای خانوادهها قابلتحمل کند.
دیابت بحران فردا نیست؛ بحران امروز است و تا سالهای آینده دامنه آن گستردهتر خواهد شد. نسلی که امروز در کودکی و نوجوانی وارد چرخه دیابت میشود، فردا نیروی کار توانمند نخواهد بود؛ بلکه نیازمند درمان مستمر، مراقبت پرهزینه و حمایتهای اجتماعی خواهد شد. این بحران فقط سلامت فردی را تهدید نمیکند، بلکه بر شالودههای اقتصادی و اجتماعی کشور نیز سایه میاندازد.
اکنون ایران در برابر یک انتخاب قرار دارد: یا مانند بسیاری از کشورها با اجرای یک برنامه ملی و جدی، موج دیابت را مهار کند؛ یا اجازه دهد این موج آرام، به سونامی آینده تبدیل شود و ساختار سلامت، بودجه عمومی، خانوادهها و سرمایه انسانی کشور را با خود ببرد. انتخاب دشوار نیست؛ فقط اراده میخواهد.