نورنیوز- گروه فرهنگی: در جامعهشناسی فرهنگ، «مصرف فرهنگی»، صرفاً معیاری برای سنجش ذائقه یا سلیقه عمومی نیست، بلکه شاخصی راهبردی برای ارزیابی پویایی اجتماعی، امید جمعی و میزان مشارکت فرهنگی شهروندان است. جامعهای که در آن، خرید کتاب، حضور در سینما، تماشای تئاتر یا پیگیری روزنامه و رسانههای تحلیلی کاهش مییابد، در واقع وارد مرحلهای از خستگی فرهنگی و انفعال جمعی شده است؛ وضعیتی که میتواند در بلندمدت به فرسایش سرمایه اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی و زوال «باور به آینده» بینجامد.
اکنون آمار رسمی سامانه «سمفا» نشان میدهد که در هشت ماه نخست سال ۱۴۰۴، شمار تماشاگران سینما از ۲۰ میلیون نفر در مدت مشابه سال گذشته به حدود ۱۶ میلیون نفر رسیده است؛ یعنی افت حدود چهار میلیون مخاطب. هرچند درآمد گیشه بهواسطه افزایش بهای بلیت، رشدی اسمی داشته و از ۱۱۵۴ میلیارد تومان به بیش از ۱۳۲۰ میلیارد تومان رسیده است، اما در واقع، سینمای ایران از منظر میزان تأثیرگذاری فرهنگی و اجتماعی با کاهش چشمگیر مخاطب روبهرو شده است. به تعبیر دقیقتر، پول بیشتری وارد چرخه شده، اما مخاطب انسانی کمتر حضور دارد.
تصویر یک هشدار فرهنگی
نخست باید دانست که افت مخاطب سینما در ایران صرفاً پدیدهای مقطعی نیست، بلکه بخشی از روند نزولی گستردهتری است که کل مصرف فرهنگی کشور را در بر گرفته است. تیراژ کتابها سالهاست به زیر هزار نسخه و اکنون به زیر 300 نسخه رسیده؛ شمار مشترکان مطبوعات کاهشی فاحش دارد؛ و تماشای تلویزیون نیز در رقابت با شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای خارجی، به پایینترین سطح خود رسیده است. سینما، که روزگاری پناهگاه تجربه جمعی، خنده و اندیشیدن در تاریکی سالن بود، امروز با همان سرنوشت مواجه است: فروکش مشارکت فرهنگی.
در جامعهای که مردمش کمتر میخوانند، کمتر میشنوند و کمتر میبینند، فرایند شکلگیری گفتوگوی عمومی و آگاهی انتقادی نیز تضعیف میشود. این همان خطری است که از دهه ۱۳۸۰ تاکنون بارها درباره آن هشدار داده شده، اما امروز نمود عددی و آشکارش در سینما دیده میشود. برای این عارضه دلآزار، علل چندگانهای می توان برشمرد:
الف) دلایل اجتماعی و اقتصادی: نخستین و شاید بنیادیترین عامل، فشار معیشتی و تغییر اولویتهای زندگی ایرانیان است. در شرایطی که تورم مزمن، افزایش مخارج زندگی و نوسان قیمت کالاهای اساسی، بخش عمده درآمد خانوادهها را میبلعد، تفریح فرهنگی در سبد مصرف خانوار جایگاه خود را از دست میدهد. سینما، کتاب، تئاتر یا حتی سفر داخلی، از کالای ضروری به کالای تجملی بدل میشود. نتیجه، انقباض در مصرف فرهنگی و گسترش نوعی فرهنگ بقا بهجای فرهنگ زندگی است.
بهویژه طبقه متوسط شهری که موتور اصلی رشد فرهنگی است، در سالهای اخیر با تضعیف شدید اقتصادی روبهرو شده است. این طبقه زمانی همزمان کتاب میخرید، فیلم میدید، در انتخابات شرکت میکرد و در تئاترها حضور داشت. اکنون اما همان طبقه، بیشتر تماشاگر وضعیت خویش است تا مشارکتکننده در آن. افزون بر آن، حالوهوای اجتماعی ایران در سال ۱۴۰۴ – که با حوادث منطقهای مانند جنگ ۱۲ روزه و فضای روانی ناشی از آن همراه بود – نیز بر رفتار فرهنگی اثر گذاشته است. در چنین فضاهایی، جامعه در وضعیت تعلیق عاطفی قرار میگیرد و اشتیاق جمعی برای حضور در فضاهای عمومی کاهش مییابد.
ب) دلایل فرهنگی و محتوایی: در کنار عوامل اقتصادی، باید به خود سینما نیز نگریست. سینمای ایران در دو سال اخیر با تکرار فرمولهای تجاری و اشباع از فیلمهای کمدی مشابه مواجه بوده است. هرچند برخی آثار جدی و غیرکمدی هم در سینمای امسال خوب فروخته اند اما همچنان فیلم های کمدی در صدر جدول پرفروشها قرار دارند. مخاطب، در مواجهه با طنزهای سطحی و روایتهای مشابه، احساس «مصرف مکرر» پیدا کرده است. این تکرار نهتنها مخاطب جدید جذب نمیکند، بلکه مخاطب وفادار را نیز دلزده میسازد.
از سوی دیگر، فیلمهای اجتماعی یا اندیشهمحور که زمانی اعتبار سینمای ایران را در داخل و خارج شکل میدادند، یا در چرخه اکران گرفتار محدودیتها شدهاند یا توان رقابت با آثار پرتبلیغ تجاری را ندارند. نتیجه آن است که تماشاگر میان دو قطب ناامیدکننده گرفتار شده: فیلمهایی که نمیخنداند، و فیلمهایی که نمیاندیشاند.
پ) دلایل فناورانه و ساختاری: گسترش پلتفرمهای آنلاین و شبکه خانگی عامل سوم این افول است. عادت تماشای فیلم در خانه با هزینه کمتر و تنوع بیشتر، باعث شده بسیاری از خانوادهها ترجیح دهند در فضای خصوصی و کنترلشده مصرف فرهنگی خود را انجام دهند. از سوی دیگر، قاچاق دیجیتال و انتشار غیرقانونی نسخههای فیلمها – مانند ماجرای فیلم «پیرپسر» – ضربهای مستقیم به اقتصاد سینما وارد کرده است. در نبود سازوکار نظارتی کارآمد و حقوق مؤلف مؤثر، تولیدکنندگان انگیزه مالی خود را از دست میدهند و چرخه خلاقیت کند میشود.
سینما بهعنوان آینه جامعه
کاهش چهارمیلیونی تماشاگران سینما تنها یک داده عددی نیست؛ بلکه بازتاب تغییری عمیق در روحیه جمعی جامعه ایرانی است. سینما در ایران همیشه بیش از یک صنعت بوده است؛ فضایی برای تجربه همزمان شادی، همدلی و تخلیه روانی جمعی. زمانی که مردم از حضور در سالنهای سینما کناره میگیرند، در واقع نشانهای از فاصله گرفتن از تجربه جمعی زندگی دیده میشود. این پدیده میتواند به انزوای فرهنگی، ضعف همبستگی اجتماعی و گسترش مصرف انفرادی و مجازی بینجامد. افول سینما از این منظر، نشانهای هشداردهنده از کاهش سرمایه فرهنگی است؛ سرمایهای که بوردیو آن را شرط لازم برای بازتولید امید اجتماعی میداند. جامعهای که در آن «مخاطب فرهنگی» کم میشود، دیر یا زود «گفتوگوی اجتماعی» را نیز از دست میدهد.
برای عبور از این وضعیت، راهحل صرفاً در افزایش یارانه بلیت یا تبلیغات بیشتر خلاصه نمیشود. باید سیاست فرهنگی کشور بازتعریف شود تا به جای تولید انبوه و تکراری، به تنوع ژانر، آزادی خلاقیت و تجربهگرایی میدان دهد. دولت و نهادهای سینمایی میتوانند در سه محور عمل کنند: اول، بازسازی زیرساختهای مخاطبسازی. به این معنا که با آموزش رسانهای در مدارس، حمایت از سینماهای محلی و برگزاری جشنوارههای مردمی در استانها، میتوان دوباره فرهنگ رفتن به سینما را زنده کرد. دوم، تنظیم سیاست حمایتی هوشمند. حمایت مالی و تبلیغاتی باید بر اساس کیفیت محتوا و ارزش فرهنگی فیلمها باشد نه صرفاً روابط تولیدکننده و نهاد. و سوم، مقابله با قاچاق دیجیتال و تقویت اکران آنلاین رسمی تا هم حقوق تولیدکننده حفظ شود و هم دسترسی مشروع مخاطب گسترش یابد.
اما مهمتر از همه، بازگرداندن اعتماد فرهنگی مردم است. جامعهای که از عملکرد نهادهای فرهنگی ناامید شود، بهجای حضور در سالنهای عمومی، به گوشهی خانه و گوشی خود پناه میبرد. بازسازی این اعتماد، نه با شعار که با سیاست فرهنگی شفاف و عدالتمحور ممکن است. افت مخاطبان سینما در سال ۱۴۰۴، صرفاً به معنای رکود در یک صنعت نیست؛ بلکه نشانهای از تحول در رفتار فرهنگی و روان اجتماعی ایرانیان است. اگر این روند ادامه یابد، ایران نهفقط با بحران اقتصادی، بلکه با بحران فرهنگی خاموش روبهرو خواهد شد؛ بحرانی که سرمایه اصلیاش – انسان امیدوار و مشارکتگر – را از دست میدهد. اکنون زمان آن است که سیاستگذاران فرهنگی کشور، این افت چهارمیلیونی را نه صرفاً یک آمار سینمایی، بلکه یک هشدار ملی تلقی کنند؛ هشداری درباره فاصله گرفتن مردم از فرهنگ، و فاصله گرفتن فرهنگ از مردم.