نورنیوز-گروه بینالملل: روابط اسلامآباد و ریاض از همان ابتدا، ترکیبی از منافع استراتژیک و نیازهای متقابل بود. پاکستان از دهه ۱۹۶۰ میلادی کمکهای مالی گستردهای از عربستان دریافت کرده است؛ کمکهایی که هرچند مستقیم به برنامه هستهای تعلق نگرفت، اما به اسلامآباد امکان داد تا ضمن پوشش دادن به هزینههای جاری خود، منابع داخلی را به توسعه ظرفیتهای هستهای اختصاص دهد. به همین دلیل، نقش عربستان در عبور پاکستان از بحرانهای تحریمی و تداوم برنامه هستهای، همواره در حافظه سیاستگذاران پاکستانی زنده مانده است.
در مقابل، پاکستان همواره نیروی انسانی، آموزشهای نظامی و پشتیبانی اطلاعاتی را در اختیار عربستان قرار داده است. دههها همکاری در سطوح امنیتی و نظامی، این دو کشور را به شرکای طبیعی بدل کرده است. اکنون امضای توافقی که «حمله به یکی را حمله به دیگری» تلقی میکند، نوعی ارتقا و رسمیسازی همان سنت دیرینه است؛ اما تفاوت بزرگ آن در شرایط جدید جهانی می تواند به یک موضوع جدید مرتبط باشد: کاهش اعتماد به ایالات متحده بهعنوان تضمینکننده امنیت خلیج فارس، و همزمان افزایش نقش چین در حمایت از اسلامآباد.
پیامدهای مستقیم بر هند و امارات
هند شاید بیش از هر بازیگر دیگری نسبت به این توافق احساس ناامنی کند. دهلینو که روابط اقتصادی عمیقی با عربستان دارد، اکنون با پرسشی دشوار روبهرو است: آیا سرمایهگذاری استراتژیک در کریدور هند–خاورمیانه–اروپا (IMEC) با اتکا بر نقش مرکزی ریاض همچنان قابل اعتماد است؟ اگر عربستان به سمت پیوندهای دفاعی عمیق با اسلامآباد متمایل شود، هند نمیتواند بهراحتی این کشور را شریک ممتاز خود بداند. به همین دلیل، کارشناسان هندی هشدار میدهند که این پیمان میتواند محاسبات امنیتی و تجاری هند را بهطور همزمان تحت فشار قرار دهد.
امارات نیز خود را در موقعیت حساسی میبیند. تنها یک روز پس از اعلام توافق ریاض و اسلامآباد، ابوظبی با دهلینو توافق امنیتی جداگانهای امضا کرد. این همزمانی، نشانهای آشکار از رقابت میان محمد بنسلمان و محمد بنزاید برای تعریف «شریک اصلی هند» در خلیج فارس بود. برای امارات، نزدیکی عربستان و پاکستان به معنای افزایش وزن ریاض در معادلات امنیتی است؛ وزنی که ابوظبی نمیخواهد بیپاسخ بماند. از اینرو، امارات تلاش خواهد کرد از طریق تعمیق پیوندهای دفاعی و اقتصادی با هند، جایگاه خود را تثبیت کند و همزمان روابطش با ریاض را تخریب نکند.
سیگنال چندلایه به واشنگتن و تلآویو
ماهیت واقعی پیمان دفاعی عربستان–پاکستان بیشتر از آنکه یک «پیمان عملیاتی» باشد، یک ابزار سیگنالدهی است. عربستان در پی ارسال چند پیام همزمان است: نخست به آمریکا که اعتماد مطلق به چتر امنیتی واشنگتن به پایان رسیده و ریاض به دنبال تنوعبخشی به متحدان خود است. این پیام در شرایطی داده میشود که حمله اخیر اسرائیل به قطر ضعف هماهنگی در ساختار امنیتی غربمحور خلیج فارس را آشکار کرده است.
پیام دوم به اسرائیل است. ورود پاکستان، کشوری دارای ظرفیت هستهای، به معادلات امنیتی خاورمیانه برای تلآویو هشداری جدی محسوب میشود. حتی اگر چتر هستهای اسلامآباد در عمل به ریاض منتقل نشود، صرف این نزدیکی برای اسرائیل به معنای افزایش نامتقارن تهدیدات است. تحلیلگران اسرائیلی از «تغییر بازی» سخن میگویند؛ تغییری که هنوز ابعاد آن مشخص نیست اما بیتردید نگرانیها را در تلآویو افزایش میدهد.
پیام سوم، به افکار عمومی و بازیگران منطقهای است. عربستان میخواهد نشان دهد که برخلاف تصویر سنتی، تنها وابسته به غرب نیست و قادر است شبکههای امنیتی متنوعی شکل دهد. این سیاست «چندمحوری» همسو با تلاش بنسلمان برای تثبیت نقش جهانی عربستان است؛ نقشی که از میزبانی رویدادهای بینالمللی تا شکلدهی به پیمانهای تازه امنیتی امتداد دارد.
فراتر از جنوب آسیا؛ چین، روسیه و آینده امنیت منطقه
این پیمان تنها یک رویداد دوجانبه یا منطقهای نیست، بلکه به بخشی از معماری در حال شکلگیری امنیت جهانی تعلق دارد. چین، شریک راهبردی پاکستان، این توافق را فرصتی میبیند تا نفوذ خود را در خلیج فارس تثبیت کند. پیوند عربستان با پاکستان بهطور غیرمستقیم به سود پکن تمام میشود، چرا که دهلینو و واشنگتن را در موقعیت دفاعی قرار میدهد و امکان میدهد ابتکار کمربند و جاده (BRI) از شکافهای جدید بهرهبرداری کند.
برای روسیه نیز این توافق خبر خوشی است. مسکو که به دنبال کاهش انزوای ناشی از جنگ اوکراین است، از هرگونه تضعیف نفوذ آمریکا در خاورمیانه استقبال میکند. نزدیکی عربستان و پاکستان بهمعنای افزایش فضا برای ورود بازیگرانی است که از نظم آمریکامحور خستهاند.
از سوی دیگر، پاکستان با این پیمان میکوشد جایگاه ارتش را در ساختار سیاسی داخلی تقویت کند و منابع مالی تازهای از ریاض جذب نماید. با این حال، خطر درگیر شدن در بحرانهای خلیج فارس را نیز به جان میخرد. برای عربستان، این توافق فرصتی برای آزمودن ایده «دفاع جمعی عربی» است که شاید در آینده به شورای همکاری خلیج فارس نیز تعمیم داده شود.
این پیمان بیش از آنکه یک اتحاد دفاعی کامل باشد، بازتابی از تغییر الگوهاست: دوران تکیه یکجانبه به آمریکا پایان یافته و جای خود را به معماری سیال و چندلایه امنیتی داده است. نتیجه این روند میتواند هم ایجاد ثبات نسبی از طریق بازدارندگی مشترک باشد و هم تشدید رقابتهای ژئوپلتیک. آینده این پیمان نه در بیانیههای رسمی بلکه در آزمونهای واقعی بحرانهای منطقهای روشن خواهد شد.