نورنیوز - گروه بینالملل: تجربه مواجهه با دونالد ترامپ طی ماههای گذشته بهروشنی اثبات کرده که نباید فریب ظاهر دیپلماتیک تصمیمات او را خورد. آنچه در ظاهر بهعنوان «فرصت برای صلح» یا «بازه زمانی برای بازنگری در موضعگیریها» معرفی میشود، در عمل چیزی جز تاکتیکی برای خرید زمان و تکمیل آمادگیهای نظامی نیست. امروز نیز، ضربالاجل دو هفتهای ترامپ برای تصمیمگیری درباره حمله به ایران، از همین جنس است؛ تصمیمی که نه در مسیر کاهش تنش، بلکه در مسیر اجرای سناریوی جنگ محدود طراحی شده است.
ترامپ بارها از تاکتیک سردرگمکردن حریف و بازی های غیر واقعی برای پیگیری اهداف اعلام نشده استفاده کرده و اکنون نیز در مواجهه با ایران، همین الگو در حال تکرار است.
با توجه به ساختار ذهنی ترامپ و تیم امنیتیاش، فرض قطعی آن است که این دو هفته صرفاً فرصت برای تکمیل چیدمان نظامی آمریکا در منطقه و هماهنگی با متحدان برای اجرای یک حمله موضعی اما سنگین خواهد بود.
پترائوس: هدف، ناتوانسازی ایران در تنگه هرمز است
اظهارات اخیر ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده پیشین سنتکام، بهعنوان یک مقام عالیرتبه نظامی، بهخوبی مهر تأییدی بر این تحلیل میزند. او در گفتوگویی تصریح کرد:
«استقرار ناوهای آمریکایی در منطقه با هدف ناتوان ساختن جمهوری اسلامی از بستن تنگه هرمز صورت گرفته است. این اقدام بخشی از سناریوی کلانتر واشنگتن است که در آن، بازه زمانی دو هفتهای تعیینشده از سوی ترامپ برای تصمیمگیری درباره حمله به ایران، به آمادگی کامل نظامی و استقرار تجهیزات در منطقه پیوند خورده است.»
وقتی فرمانده پیشین عملیاتی ارتش آمریکا چنین صراحتی به خرج میدهد، این پیام روشن است که حتی بدنه نظامی ایالات متحده نیز این ضربالاجل را جدی تلقی کرده و در حال برنامهریزی برای مرحله بعد از آن است. در چنین شرایطی، هیچ خوشبینی یا تحلیل محتاطانهای جایز نیست.
ایران به صحنه نبرد آینده با خوشبینی نگاه نمی کند
جمهوری اسلامی ایران طبیعتاً از هماکنون باید فرض را بر بدترین سناریو بگذارد. سناریویی که در آن، آمریکا درصدد وارد ساختن ضرباتی محدود اما ویرانگر است؛ با هدف بازگرداندن ابتکار عمل به جبهه غرب و تضعیف قدرت بازدارندگی ایران.
در این فضا، تهران باید با استفاده از فرصت محدود موجود، اقدام به آمادهسازی چندلایه کند. این آمادگی صرفاً نظامی نیست، بلکه باید شامل حوزههای اطلاعاتی، روانی، دیپلماتیک و اقتصادی نیز باشد. از هماکنون باید بر استفاده از اصل غافلگیری، طراحی حملات متقارن و غیرمتقارن، برنامه ریزی برای تسلط بر خطوط انرژی و کشتیرانی، و اجرای عملیات رسانهای بینالمللی علیه وجهه آمریکا تمرکز کرد.
ایران اینبار حتما پیشبینیناپذیر خواهد بود. از کانالهای رسمی تا شبکههای مقاومت منطقهای، از مسیرهای سنتی پاسخ تا روشهای نامتقارن جدید، همه باید با سرعت و دقت بازآرایی شوند.
توهم جنگ روانی شکست خورد
یکی از محوریترین اشتباهات استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی، توهمی بود که نسبت به جامعه ایران داشتند. آنان تصور میکردند با ایجاد فضای ترس، حملات نقطهای و تبلیغات سنگین میتوانند موجی از اعتراضات داخلی، آشوب اجتماعی و فشار سیاسی بر حاکمیت ایجاد کنند.
اما آنچه در عمل روی داد، دقیقاً بر خلاف این سناریو بود. ملت ایران، در یکی از بیسابقهترین نمودهای انسجام ملی، به مقابله با دشمن خارجی پرداخت. نهتنها هیچ نشانهای از شکاف اجتماعی یا نارضایتی علیه ساختار سیاسی بروز نکرد، بلکه بخشهای وسیعی از بدنه مخالفان، منتقدان و حتی اپوزیسیون جمهوری اسلامی، در برابر تجاوز دشمن ایستادند.
برای نخستینبار در سالهای اخیر، صفبندی داخلی علیه تهدید بیرونی آنچنان واضح و پرقدرت بود که حتی رسانههای خارجی نیز ناگزیر به اذعان شدند که جامعه ایران واکنشی بسیار متفاوت از آنچه پیشبینی شده بود، نشان داده است.
اقدام نابخردانه ترامپ، حتی در درون جبهه اپوزیسیون نیز شکاف ایجاد کرد. بسیاری از گروهها و چهرههایی که بهصورت حرفهای مخالف جمهوری اسلامی بودند، اکنون ترجیح دادهاند در برابر متجاوز خارجی سکوت نکنند و از حقانیت مردم ایران در دفاع از تمامیت ارضی و عزت ملی حمایت کنند.
بازدارندگی فعال؛ پیام به آمریکا
ایران به خوبی می داند که در این مرحله، دیگر نه زمان تمرکز صرف بر مذاکره، بلکه زمان اقدام بازدارنده فعال است. آمریکا باید درک کند که هرگونه تجاوز یا تهدید، تبعاتی فراتر از کنترل خود آن کشور خواهد داشت.
در این میان، تنگه هرمز، شاهراه انرژی جهان، باید بهعنوان نخستین محور تهدید عملیاتی قرار گیرد. سیگنالهای علنی و عملیاتی در مورد آسیبپذیری امنیتی تاسیسات حیاتی انرژی در منطقه، پایانه های نفتی، و زیرساختهای لجستیکی، باید بهسرعت ارسال شود.
در سطح منطقهای، جبهه مقاومت نیز باید آماده ایفای نقش مکمل در بازدارندگی باشد. یمن، عراق و لبنان به طور قطع به صورت متقارن هزینه تحرکات آمریکا را افزایش خواهند داد. هدف این اقدامات، ایجاد فشار اقتصادی، سیاسی و روانی است؛ نه الزاماً درگیری نظامی مستقیم.
دیپلماسی بهسوی شرق؛ مهار آمریکا با ابزار بینالمللی
در موازات این تحرکات، باید ریل دیپلماسی ایران بهسرعت از غربگرایی منفعل به سمت همگرایی راهبردی با شرق تغییر کند. چین و روسیه باید بهروشنی متوجه شوند که اگر ایالات متحده وارد درگیری مستقیم با ایران شود، هزینههای آن نهتنها امنیت منطقه بلکه منافع کلان اقتصادی، انرژی و امنیتی جهان را نیز دربر خواهد گرفت.
ورود فعال این کشورها به صحنه دیپلماسی، نه صرفاً در قالب بیانیههای سیاسی، بلکه با ابزارهای عملی مانند موازنهسازی نظامی، اخلال در اجماع بینالمللی علیه ایران و استفاده از نهادهای چندجانبه مانند بریکس و شانگهای، باید دنبال شود.
ایرانِ جدید، قواعد جدید
آمریکا و جهان باید آماده باشند برای مواجهه با چهرهای از ایران که دیگر در قالبهای مبتنی بر مدیریت تنش نمیگنجد. ایرانِ جدید، همزمان در جبهه نظامی، اطلاعاتی، رسانهای و دیپلماتیک وارد میدان خواهد شد. اگر آمریکا و متحدانش تصور کردهاند که میتوانند ایران را با الگوهای پیشین مهار کنند، اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند.
از این پس، تهران دیگر بازیگری که رفتارهایش بر پایه اصل مدیریت تنش استوار بود، نیست. در برابر جنگ طراحیشده آمریکا، ایران نیز طراحی متفاوتی خواهد کرد؛ اما طراحیای که نه در پنتاگون، بلکه در میدانهای واقعی مقاومت مبتکرانه و فعال نوشته میشود.
و شاید تاریخ بنویسد که اگر آمریکا چهره این ایران تهاجمی و خلاق را زودتر میدید، هرگز کار را به این نقطه نمیرساند.
نورنیوز