نورنیوز – گروه سیاسی: هر 6 نامزدی که اکنون در میدان رقابت های انتخاباتی، خصوصا مناظره های تلویزیونی، حاضرند به رغم تفاوت های اساسی که در گفتمان و راهبرد دارند در استفاده از یک تکنیک تبلیغاتی ، تقریبا یکسان عمل می کنند: تکنیک تبارتراشی برای رقیب؛ تکنیکی که سعی می کند به مخاطب القا کند فلان فرد، به فلان تبار تعلق دارد و بنابراین عین آن تبار است. منطق دانان، این تکنیک را از جمله مغالطه های خطرناک و پرکاربرد می دانند و از کاربرد آن پرهیز می دهند اما سیاستمداران، با گشاده دستی تمام از آن استفاده می کنند تا به جای نقد و تحلیل گفتمان و راهبرد رقیب، او را به سادگی به یک تبار پیوند بزنند و با این میانبر، از زحمت بررسی و نقد دقیق خلاصی یابند.
تکنیک محبوب تبارتراشی، نوعی اقتصاد در تفکر و صرفه جویی در تشخیص است. به جای اینکه برای هر فرد، هویتی متمایز و مشخص قائل باشد و سعی کند این هویت را بسنجد و بشناسد و نقد کند، او را در قفسه ای که برچسب دارد می نشاند و به جای تلاش برای تفکر در ماهیت و هویت آن شخص، خیال می کند چون آن قفسه را می شناسد پس لازم نیست اجزای آن قفسه را جداگانه بشناسد. نفس قرارگرفتن در آن قفسه برایش کافی است آن را "شناخته شده " فرض کند و نقد یا تأییدش نماید.
اکنون تقریبا تمام نامزدهای انتخابات به درجات گوناگون از این تکنیک، یا به تعبیر درست تر، از این مغالطه بهره می گیرند. یکی می گوید اگر پیروزی نصیب فلان نامزد شود دهه 90 تکرار خواهد شد؛ دیگری در جواب حکم می کند فلان شعارها بازگشت به دوران احمدی نژاد است. نامزد بعدی، هرچه در آستین دارد به کار می بندد تا ثابت کند برنامه فلان کاندیدا رونویسی از نسخه های غربی و نهادهای غیربومی است. یکی دیگر مردم را می ترساند که اگر اقبال با من نباشد و قرعه ریاست جمهوری به نامی غیر از نام من بیفتد، سیاهی و تباهی فلان دوره حکمرانی دوباره بازخواهد گشت.
از این هم صریح تر می شود حرف زد: یکی ادعا می کند پورمحمدی همان هاشمی رفسنجانی است و با پیروزی او اشرافیت دینی و تکبر طبقاتی روحانیت باز می گردد. دیگری ادعا می کند زاکانی فرقی با احمدی نژاد ندارد و پیروزی او نماد پوپولیسم فرصت طلب و عامه پسند است. سومی اصرار می کند پزشکیان چه توفیری با خاتمی و روحانی غربگرا دارد؟ او اگر بیاید فلاکت اقتصادی دهه 90 یا ولنگاری اخلاقی نیمه دوم دهه 70 تکرار می شود. یکی هم مدعی می شود که قاضی زاده هاشمی، میراثدار یک دولت بی برنامه وغیر موفق است و اگر دور دست او بیفتد وضع موجود باز تولید می شود. کسی ادعا دارد که اگر جلیلی بیاید درواقع انگار پایداری ها آمده اند، و پایداری ها - همکه می دانید! - تبلور رجعت طلبی و واپسگرایی اند. آن دیگری پاسخ می دهد قالیباف نماد انقلابی نماهای عملگرا و بی اصول است و انتخاب او عین انحراف از خط اصیل انقلابی گری است.
در تمام این سخنان به ظاهر متفاوت، آنچه مشترک است تبارتراشی است. جذابیت و اثرگذاری این تکنیک بر "تمثیل" استوار است که ساده ترین و البته بی اعتبارترین نوع استدلال است. در روانشناسی تبلیغات، اصلی ترین ترفند این است که چیزی را "مثل" دیگری معرفی کنی تا مخاطب از طریق تداعی، بین آن دو ارتباطی برقرار کند و حکم یکی را به دیگری تسری دهد. اکنون در فضای انتخاباتی، چیزی که به راحتی جولان می دهد تمثیل است و تبارتراشی.
نوع دیگر از مواجهه نامزدها اما می تواند این باشد که به تفرد یکدیگر احترام بگذارند و نسبت ها و پیوندهای حزبی و جناحی رقبا را عجالتا فراموش کنند یا درون پرانتز بگذارند و برنامه ها یا سخنان و راهبردهای آنها را در فضای دور از سیاست زدگی و تحقیرگرایی و تخریب گری، صادقانه "بشنوند" و البته در معنایی دقیق و علمی به نقد بکشند. چیزی که در مناظرات سه گانه تاکنون دیده شده این است که هیچ یک از نامزدان محترم، توگویی "گوش استماع" ندارند. وقتی نامزدی سخن می گوید به جای "استماع"، رشته هایی از پاسخ را می تنند تا به مجرد ختم کلام او، به شیوه متکلمان مواضعش را نقض کنند. "هنر شنیدن"، غایب بزرگ مناظره های تلویزیونی است. وقتی هدف، نه "شنیدن" سخن دیگری، بلکه ساکت کردن او باشد طبعا هر ابزاری که کارآمدتر باشد مجاز خواهد شد.
در غالب انتخابات های جهانی، مناظره، بهترین فرصت برای خروج خاکستری ها از تردید و ابهام است. تنها در مناظره است که می توان قدرت اقناع، انصاف اخلاقی، عیار علمی، و توازن شخصیتی نامزدها را تخمین زد و جهت گیری نهایی رأی را شکل داد. چنین مناظره ای، هم مؤثر است، هم اخلاقی، هم روشنگر و راهگشا، و هم الگویی برای توسعه گفت و گوی ملی. با گذشت 3 مناظره از 5 مناظره تلویزیونی، آیا می توان ادعا کرد که این رشته از برنامه ها می تواند زمینه ساز گفت و گوی ملی باشد؟ به بیان دیگر، آیا نامزدهای 6 گانه راضی می شوند که در عرصه عمومی، گفت و گوهایی با الهام از این مناظرات شکل بگیرد؟ بسیار بعید می نماید که خود نامزدها به چنین چیزی راغب باشند.
آنچه عمدتا و در غالب موارد، در مناظرات جاری است یا از جنس تبارتراشی و طایفه سازی و تیره شناسی است؛ یا از جنس انکار و تکذیب و تعلیق است؛ یا فرار کردن از پاسخگویی و به سکوت برگزار کردن است؛ یا احاله دادن مشکل به دیگران و تبرئه خویشتن است؛ یا شبهه را با شبهه متقابل خنثی کردن و سئوال را با سئوال جواب دادن است؛ یا ساده انگاشتن و کوچک پنداشتن و ناچیز دانستن مشکل است؛ و یا متأسفانه ناسزاگفتن و تحقیر کردن و تهمت زدن است. چنین تکنیک هایی، اگر در ساحت سیاست ورزی وزن و وجهه ای داشته باشد، بی شک با محک علم وانصاف و اخلاق، عیاری ندارد.
انتخابات و مناظرات انتخاباتی بالقوه می تواند بهار گفت و شنودهای اصیل و ثمربخش و روشنگر در ایران باشد؛ چیزی که جامعه ایران، هم در سطح نخبگان و نام آوران و هم در سطح شهروندان عادی و معمولی به شدت محتاج آن است. اولین شرط احترام به مخالف، "شنیدن" اوست. ما کار را راحت کرده ایم. با یک تکنیک ساده، او را در تباری خاص می نشانیم و بی آنکه ضرورتی برای شنیدن واقعی سخنش احساس کنیم کلیشه ای را که از آن تبار در ذهن داریم بر آن نامزد سوار می کنیم. او اینک عضو یک تبار است و ما یقین داریم که او را شناحته ایم. از این ترفند صرفه جو، شاید یک پیروزی جناحی حاصل شود اما تفاهمی در سطح ملی شکل نخواهد گرفت.
نورنیوز