نورنیوز - رسانههای خارجی؛ عوامل متعددی میتواند به سرنگونی یک دولت منجر شود که حملات بیوقفه از سوی یک کشور همسایه یا جنگ داخلی طولانیمدت از جمله آنهاست. سرنگونی دولت میتواند، فروپاشی موسسات را به دنبال داشته باشد. این روند اکثرا به شکل یک فرآیند تجزیه آرام شروع میشود و در ادامه شدت میگیرد و در مدت کوتاهی، تمامی ارکان را که زمانی مستحکم و استوار به نظر میرسیدند، ویران میکند. چالش اصلی این مساله در تشخیص زودهنگام نشانههاست. این نشانهها امروز بیش از هر زمان دیگری درباره رژیم صهیونیستی آشکار شده است؛ به طوری که ما اکنون شاهد یک روند تاریخی ـ یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم آغاز یک عملیات تاریخی ـ هستیم که به احتمال زیاد، با سقوط صهیونیسم به اوج خود خواهد رسید.
1- دو دستگی در جامعه یهودی «اسرائیل»؛ جامعه یهودی در حال حاضر به دو جناح رقیب تقسیم شده است که هیچکدام از آنها توانایی ایجاد یک بستر مشترک را ندارند. یک جریان را میتوان «دولت اسرائیل» نامید که شامل یهودیان اروپایی سکولار، لیبرال و طبقه متوسط اروپایی و فرزندان آنهاست که در تأسیس دولت صهیونیستی در سال 1948 نقش اساسی داشتند و تا پایان قرن گذشته سلطه خود را بر آن حفظ کرده بودند. آرزوی اساسی این جریان این است که «شهروندان یهودی» در جامعهای دموکراتیک و کثرتگرا زندگی کنند که عربها جایی در آن نداشته باشند.
جریان دیگر «دولت یهودی» است که در میان شهرکنشینان کرانه باختری اشغالی شکل گرفته است. این جریان از سطح حمایت روزافزونی در داخل کشور برخوردار بوده و پایگاه انتخاباتی است که پیروزی بنیامین نتانیاهو را در انتخابات 2022 تضمین کرد. نفوذ این جریان در ردههای بالای ارتش و سرویسهای امنیتی رژیم صهیونیستی به شکل گستردهای در حال افزایش است. دولت یهودی میخواهد که اسرائیل به یک حکومت دینی تبدیل شود که سراسر فلسطین تاریخی را زیر سلطه خود داشته باشد و برای دستیابی به این هدف، تصمیم دارد تعداد فلسطینیها را به حداقل برساند و به فکر ساخت معبد سوم به جای مسجد الاقصی است. آنها بر این باورند این کار دوران طلایی پادشاهیهای کتاب مقدس را تجدید میکند. از نظر این جریان، یهودیان غیرمذهبی در صورت خودداری از همراهی با این تلاشها، به همان اندازه فلسطینیان، «یهود ستیز» محسوب میشوند.
این دو جریان قبل از 7 اکتبر وارد عرصه درگیری شدید با هم شده بودند، اما به نظر میرسید که بعد از حمله به غزه، اختلافات خود را کنار بگذارند، اما این خیالی بیش نبود؛ چرا که بار دیگر درگیریهای خیابانی میان آنها از سر گرفته شد و بر این اساس تصور تحقق آشتی میان آنها سخت است. بیش از نیممیلیون صهیونیست از 7 اکتبر فلسطین اشغالی را ترک کردهاند که نشاندهنده سلطه «دولت یهودی» بر «دولت اسرائیل» است. این یک پروژه سیاسی است که جهان عرب و شاید حتی کل جهان، در دراز مدت با آن سازگار نخواهند شد.
2- بحران اقتصادی حاکم بر رژیم صهیونیستی؛ سه ماهه پایانی سال گذشته، اقتصاد نزدیک به 20 درصد سقوط کرد و از آن زمان، اقدامات جبرانی به منظور احیای اقتصاد نیز خیلی ضعیف و شکننده بود و به نظر هم نمیرسد که تعهد 14میلیارد دلاری واشنگتن در این زمینه تغییری ایجاد کند. بلکه برعکس، در صورت تداوم حرکت دولت در مسیر جنگ با حزبالله همزمان با تشدید عملیات های نظامی به کرانه باختری، فشارهای اقتصادی بیشتر هم خواهد شد؛ به ویژه که برخی کشورها - از جمله ترکیه و کلمبیا - شروع به اتخاذ سیاستهای اقتصادی کردهاند که بیشتر شبیه تحریم هستند.
به نظر میرسد بیکفایتی «بزالل اسموتریچ» وزیر دارایی که دائماً پول را به شهرکهای یهودی در کرانه باختری تزریق میکند، قادر به اداره وزارتخانه تحت رهبری خود نیست، بحران را تشدید میکند. در همین حال، درگیری بین دولت اسرائیل و دولت یهودی در کنارحوادث 7 اکتبر باعث میشود برخی از نخبگان اقتصادی و مالی سرمایه خود را به خارج از فلسطین اشغالی منتقل کنند و این افرادی که در نظر دارند سرمایههای خود را از فلسطین اشغالی خارج کنند، بخش قابل توجهی از 20 درصد صهیونیستهایی را تشکیل میدهند که 80 درصد مالیاتها را پرداخت میکنند.
3- انزوای روزافزون و بینالمللی رژیم صهیونیستی؛ روند انزوای صهیونیستها بهعنوان یک رژیم منحوس قبل از 7 اکتبر آغاز شد، اما پس از نسلکشی تشدید شده و مصداق بارز آن مواضع بیسابقه دیوان بینالمللی دادگستری و دیوان کیفری بینالمللی است. این دادگاهها هنوز باعث کاهش حملات وحشیانه علیه مردم غزه و کرانه باختری نشده است، اما در عین حال، باعث تشدید موج انتقادات همهجانبه و روزافزون از رژیم صهیونیستی شد.
4- تغییر گسترده در ارتباط میان جوانان یهودی؛ خیلی از جوانان یهودی در حال حاضر آماده قطع ارتباط خود با رژیم صهیونیستی و صهیونیسم و مشارکت فعالانه در جنبش همبستگی با فلسطینیان هستند. زمانی، جوامع یهودی؛ بهویژه در آمریکا سپر دفاعی رژیم صهیونیستی در برابر انتقادات بودند و از دستدادن این پشتوانه یا دستکم از دستدادن بخشی از این حمایتها، آثار و تبعات زیادی بر جایگاه بینالمللی این رژیم دارد. درست است که آیپک همچنان میتواند در ارسال کمکها و حمایت از اعضای خود به صهیونیستهای مسیحی تکیه کند، اما بدون در اختیار داشتن پایگاه انتخاباتی گسترده یهودی خود، آن سازمان بزرگ نخواهد بود و قدرت این لابی در حال کاهش است.
5- ضعف ارتش صهیونیستی؛ شکی نیست که ارتش این رژیم همچنان یک نیروی قدرتمند است و تسلیحات پیشرفتهای در اختیار دارد. اما حملات 7 اکتبر پرده از روی ضعفهای این ارتش برداشت. بسیاری از اسرائیلیها احساس میکنند که ارتش بسیار خوششانس بود، زیرا اگر حزبالله در یک حمله هماهنگ مشارکت میکرد، وضعیت میتوانست بسیار بدتر شود. از آن زمان، رژیم صهیونیستی نشان داده است که برای دفاع از خود در برابر ایران که حمله هشدار دهنده آن با 170 پهپاد و موشکهای بالستیک و هدایتشونده را در ماه آوریل تجربه کرد، به شدت به ائتلاف منطقهای به رهبری آمریکا نیاز دارد. پروژه صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری به تحویل سریع مقادیر عظیمی از کمکهای نظامی وابسته است و بدون آن حتی نمیتواند با یک ارتش کوچک چریکی در جبهه جنوب هم بجنگد.
اکنون بسیاری از یهودیان ساکن فلسطین اشغالی میدانند که رژیم صهیونیستی آمادگی و توانایی دفاع از خود را ندارد و همین امر منجر به فشارهای شدید بر روی دولت برای حذف معافیت نظامی یهودیان افراطی ارتدوکس شده است که از سال 1948 اعمال میشود. معترضان خواستار جذب هزاران نفر از آنها در تشکیلات ارتش هستند. البته این اقدام هم تغییر بزرگی در میدان جنگ ایجاد نخواهد کرد، اما حجم بدبینی نسبت به ارتش را نشان میدهد که به نوبه خود، اختلافات سیاسی در داخل اسرائیل را عمیقتر کرده است.
6- تجدید قوای نسل جوان فلسطین؛ فلسطینیهای جوان نسبت به مقامات سیاسی فلسطینی بسیار متحدتر و دارای همبستگی بیشتر و چشمانداز روشنتری هستند. با توجه به اینکه ساکنان غزه و کرانه باختری از جوانترین جمعیتها در جهان هستند، این نسل جدید تأثیر زیادی بر روند مبارزات آزادیخواهانه خواهد داشت. آنها مشغول ایجاد یا بازسازی یک سازمان واقعاً دموکراتیک فلسطینی هستند که آزادیبخشی را دنبال خواهد کرد و با تشکیلات خودگردان فلسطین تفاوت دارد. به نظر میرسد راهحل دو دولتی اعتبار خودش را از دست داده است. آیا آنها قادر خواهند بود پاسخی مؤثر به سیر قهقرایی صهیونیسم ارائه دهند؟
پاسخدادن به این سوال سخت است. فروپاشی یک پروژه دولتی همیشه با جایگزینهای روشنتری همراه نیست. در کشورهای دیگر خاورمیانه مانند سوریه، یمن و لیبی نتایج خونین و طولانی بود. در این مورد، مسأله به پایان استعمار بازمیگردد. تحولات قرن گذشته نشان داده است که واقعیتهای پسااستعماری همیشه باعث بهبود اوضاع دوران پس از استعمار نمیشود. فقط قدرت فلسطینیها میتواند ما را در مسیر درست به حرکت درآورد. دیر یا زود آمیختگی انفجاری این شاخصها منجر به نابودی پروژه صهیونیستی در فلسطین اشغالی خواهد شد و وقتی این اتفاق بیفتد، ما باید امیدوار باشیم که یک جنبش آزادیبخش قوی وجود داشته باشد تا خلاء را پر کند.
مرکز اطلاع رسانی فلسطین