نورنیوز - گروه فرهنگ و جامعه: « پربار زندگی کردهام؛ تاحدی شبیه به آن گیاهِ نوکِ تپه که باد، آن را از کمر درهم شکست ولی شادمان بود که در عوض، هردوسوی تپه را دیده است.» این تمثیل درخشان، سزاوارترین تصویری است که استادِ زنده یاد محمد علی اسلامی نُدوشن، از ۹۷ سال زندگیِ لبالب از آفرینشگریاش رسم کرده است. تپهای که این مهرگیاهِ سرسخت روی آن رویید، تقاطعِ چهار اقلیم بود: قدیم و جدید؛ مغرب زمین و مشرق زمین.
او، نقطۀ مرکزی این تقاطع را سرزمین ایران میدانست، اقیانوس محتومی که انگار تمام رودهای جهانِ فرهنگ را از هرجا که جوشیده باشند، آخرالامر در خود به آرامش میرساند؛ از همین منظر میگفت: «ایران، شرق را شرق نگه داشت و غرب را غرب، و خودِ او در این میان نیمه شرقی – نیمه غربی شد و به طور کلی سرنوشتش آن گشت که بار دوگانهای بر دوش داشته باشد.»
اسلامی ندوشن خود را «راهنشین چهارمرز» میخواند؛ صفتی که هم خود را و هم نسل خود را برازنده آن میدانست. میگفت: نسل من، یگانه نسلی بود که هم تجربۀ نشستن بر پشت شتر را داشت و هم شانس سوار شدن بر جمبوجت را. هم با خنیاگران شور و شهناز اخت بود و هم با نوازندگان آثار باخ و بتهوون جفت. هم بیهقی میخواند و هم بِرِشت.
از آن نسل رؤیایی و طلایی اکنون افرادی به عدد انگشتان یک دست باقی ماندهاند. آنچه حلقههای این زنجیرهی زرین را به هم پیوند میداد، دل باختن به تاریخ ایران، پای فشردن بر فرهنگ ایران و عشق ورزیدن و شفقت داشتن به انسانِ ایرانی بود.
استاد ندوشن جایی با زبان آغشته به تفاخر گفته است «در ۵۰ سال اخیر، هیچ کس بیشتر از من نام ایران و فرهنگ را بر قلم نیاورده است». ایرانی که او از روزگار کودکی و بینصیبی در بیابانهای یزد شناخته بود؛ ایرانی که هیچکس از اهالی روستایش، تصوری از مرزهای فرهنگی و جغرافیاییاش نداشتند.
او با نثری نجیب که لبالب از زور الفاظ و نیروی کلمات است، قلمش را نذر ایران کرد و اسبش را در دو میدان هِی کرد . خودش میگفت: « قلم خود را در دو خط افقی و عمودی حرکت دادهام: افقی یعنی مسائل روز ایران که ما در یکی از حساسترین دورههایش زندگی کردهایم. عمودی یعنی گذشتۀ این کشور که در تاریخ و ادب و فکرش مطرح بوده است»؛ گذشتهای که به گفته او، با شاهنامه ماندگار شد.
روانشاد محمد علی اسلامی ندوشن به اعتبار این تکاپوی بیپایان، سرزمین مادری و خانه پدری ایرانیان را دوباره کشف کرد. هرچند، سالها در دانشگاههای معتبر درس گفت و دههها در فضای رسانهای و مطبوعاتی میهن، جستارنویسی و روزنامهنگاری و رسانهداری کرد، اما چیزی که هیچگاه از سرش نیفتاد و از دلش نرفت، قلم و گفتار بود. خود در این باره گفته است: «چون کیمیاگری بودم که از حروف، چشمداشتِ جادو دارد. میدانستم که کردار، جنبه عملی دارد و سود میآورد، ولی من چیزی بیشتر از سود میطلبیدم و آن، گشایشِ وجود بود. آن را در قلم و گفتار میجستم.»
قوّت این قلمِ مقتدر و سحرانگیز از کجا بود که نثر او را از نمونههای رشکبرانگیز و قابل تفاخر ایرانیان در گونه «نویسندگی خلاق» و نیز از مصادیق ممتاز و درخشان نثر معاصر فارسی کرد؟
اسلامی ندوشن طرز نگارش خود را به «بارانِ نمنم» تشبیه می کند. او پیش سعدی کلاه برمیدارد:« سعدی برای من به منزله شیر آغوز بود برای طفل که پایه عضله و استخوانبندی او را مینهد.» اکنون نثر بیرقیب و زلال اسلامی ندوشن خصوصاً در زندگینامه چهارجلدی خودنوشتش با نام «روزها» مثل مادیانی مغرور و خواستنی در گلّه اسبهای سربه هوا، مادری و مِهتری میکند و در میانشان انگشتنما است. اما ایران که در چشم اسلامی ندوشن چنین محتشم و حرمتدار است آیا همین قطعه خاکی محصوری است که زیر پهنۀ خزر و فرازِ سر فرورفتگی خلیج فارس جای گرفته یا از ایران چیزی دیگر مراد میکرد؟
او زمین و مرز و جغرافیا را البته ناچیز و هیچ نمیانگاشت اما از خاکپرستی هم دور بود. انگار ماهیتی حریرگون در تعریف ایران سراغ میگرفت؛ چیزی که در ظاهر شباهتهایی به رمانتیسم قومی و نژادی دارد اما در واقع، نوعی اصیل از ناسیونالیسم فرهنگی است.
اسلامی ندوشن در توضیح منظورش از ایران مینویسد: «ایران گذشته از آب و خاک یک "خزانۀ ماندگار" است و این یادگارها هستند که ما را پایبند میکنند. اگر بخواهم در یک کلمه ساده بگویم که منظور از ایران چیست خواهم گفت شهر یادگار و خزانه انس و دلبستگیها.»
اسلامی ندوشن گو اینکه عمر را یکسره نثار عشقبازی با فرهنگ ایران و ارادتورزی به انسان ایرانی کرد و باوری راسخ داشت که ایران از پس هر ویرانی "ققنوس وار از خاکستر خود برخاسته و روزگار آبادش را مکرر کرده است" اما هیچگاه از نقد خُلقیات ایرانیان در سیاست و فرهنگ و آموزش و زندگی روزمره نیزغافل نماند. خود را یک «ناظر نگران» لقب میداد که زبانش در نقد فرهنگ ایران همانقدر میچرخید که در تمجید و ستایش آن. مثل سوزنبانی مسئول، گوشش را روی خط آهن خوابانده بود تا صدای پیشرسِ قطارِ تحولات را بشنود و به ایرانیان نهیب بزند تا زیر سیلِ بنیان برافکنی که جهانِ آشوبناکِ کنونی به راه انداخته، غفلتا مدفون نشوند.
جالب اما این بود که در هیچحالی امید و ارادتش به ایران کاستی نگرفت؛ چنانکه خود گفته است: «من این خوشباوری را داشتهام که در هیچ موقعیتی از این کشور امید برنگیرم. یک نیروی مرموز، یک هستهی زایا که نگفتنی است در قعر فرهنگ این سرزمین و مردم آن می بینم که دلم را قرص نگاه میدارد.»
محمد علی اسلامی ندوشن جایی در یک تحلیل درخشان از معنای سعادتمندی، خوشبختی را «هنر ترک و طلب» دانسته بود. هنری که بر آدمی معلوم میکند چه باید بخواهد و چه نخواهد. او خود به نظر میرسد از این هنر بهرهای بیزوال داشت و میدانست چه را طلب کند و چه را ترک نماید.
نورنیوز