رسانههای خارجی: به نظر میرسد دولت بایدن بخش عمدهای از زمان و توجه خود را متمرکز بحران غزه کرده تا بتواند از حملات وحشیانه اسرائیل که بخش قابل توجهی از تلفات آن زنان و کودکان بودند، حمایت به عمل آورد.
«آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا در یک سخنرانی مطبوعاتی پس از نشست اخیر گروه ۷، چندین معیار را برای غزه پس از جنگ ذکر کرد که «عدم تصرف یا محاصره»، «عدم اشغال مجدد»، «جلوگیری کاهش قلمروها» و «عدم استفاده از آن به عنوان پایگاههای تروریستی» از جمله آنها بودند. این معیارها اگرچه در مرحله اول معقول به نظر میرسند، اما سؤالات اساسی را در مورد اینکه دقیقاً چه کسی و چگونه بر نوار غزه حکومت میکند، بیپاسخ میگذارد.
بلینکن در پاسخ به سؤالات گفته است که غزه باید با کرانه باختری تحت رهبری تشکیلات خودگردان فلسطین (PA)، که تحت اشغال نظامی اسرائیل وظایف محدودی در بخشهایی از آن انجام میدهد، اداره شود. این چشمانداز به دلایل متعددی غیرممکن است.
سوال اینجاست که آیا تشکیلات خودگردان و محمود عباس خود تمایلی به پذیرش چنین مسئولیتی را دارند؟
هرج و مرج و ویرانی پس از حمله اسرائیل به نوار غزه چالش بزرگی را برای هر هیئت حاکمهای به همراه خواهد داشت و حاکمیت بر غزه قطعاً تشکیلات خودگردان را از نقطه نظرهای بسیاری بدنام خواهد کرد. علاوه بر این، دولتهای پیدرپی اسرائیل در زمان بنیامین نتانیاهو تلاش کردهاند تا هیج نهادی وجود نداشته باشد تا جای فلسطینیها در غزه و کرانه باختری صحبت کنند.
نتانیاهو تا آنجا پیش رفته است که پول قطر را به حماس به عنوان رقیب تشکیلات خودگردان هدایت کرده و هر زمان که نشانی از آشتی با حماس نشان میداد، از درآمدهای مالیاتی خودداری میکرد.
همانطور که نتانیاهو در نشست حزب لیکود گفت، چنین تاکتیکهای «تفرقه انداز و حکومت کن» در راستای جلوگیری از تشکیل یک کشور فلسطینی و حفظ استدلال اسرائیل مبنی بر اینکه «شریک مذاکرهکننده» برای ایجاد چنین کشوری ندارد، بود.
نتانیاهو تاکنون در مورد ترتیبات پس از جنگ در غزه صحبت نکرده است. او فقط گفته است که اسرائیل احتمالاً برای مدت نامعلومی «مسئولیت امنیتی» نوار غزه را حفظ خواهد کرد.
این تصور از سوی نتانیاهو که «نابودی حماس» باید قبل از هر عملی در راستای آتشبس اولویت اصلی بوده و کانون تهدید امنیتی آینده برای شهروندان اسرائیلی ساکن غزه را باید نابود کرد، یک تفسیر اشتباه برای جنگ بیپایان در غزه خواهد بود.
حماس بسیار فراتر از شاخه نظامی آن است. حماس علاوه بر اینکه بالفعل مدیریت اجرایی یک محدوده دو میلیون نفری را عهدهدار است، یک جنبش ملی گرایانه با هدف رفع اشغال و ایجاد یک کشور فلسطینی نیز هست.
اسرائیلیها ادعا میکنند که بمباران آنها که گاهی با ۳۰۰ یا ۴۰۰ سورتی پرواز در روز انجام میشود، حملاتی به سوی «اهداف تروریستی» بوده و الزاما هدف غیر نظامیان نیستند. حال آنکه با توجه به مقیاس و گستردگی بمبارانهای اسرائیلیها و همچنین اظهارات نظیر آنچه که هرتزوگ آن را مجازات دست جمعی فلسطینیان خوانده به علاوه روند هدفگیری که نمایش از طراحیهای سرویس امنیتی اسرائیل را نشان میدند، خلاف ادعای مقامات اسرائیل را نشان میدهد. بدیهی است که این گونه حملات علیه غیر نظامیان کار را برای اداره آینده غزه سخت خواهد کرد.
مهم نیست که اسرائیل چقدر تلاش میکند تا حماس را نابود کند، مهم این است که شهروندان اسرائیلی از خشونتهای مرتبط با غزه در امان نخواهند بود مگر اینکه اسرائیل خودگردانی مردم فلسطین را بپذیرد. همچنین مهم نیست که اسرائیل چقدر حملات حماس در ۷ اکتبر را محکوم میکند، مهم این است که این رفتار خشونتآمیز نتیجه دههها اشغال طولانی، محاصره و انقیاد یک ملت توسط اسرائیل دیگر بوده است.
این در حالی است که حتی اگر اسرائیل بتواند بر حماس غلبه کند، علاوه بر خشم انباشته فلسطینیها در طول این دوران، کشتار اخیر زنان و کودکان توسط نیروهای اسرائیلی آنها را خشمگینتر کرده و در عین حال رنجهای فراوان کنونی مردم غزه به دلیل کمبود آب، غذا، دارو و... حماس دیگری را به وجود خواهد آورد.
«دانیل کورتزر» سفیر سابق ایالات متحده در اسرائیل گفته است: از آنجایی که حماس یک جنبش است و نه یک ارتش ثابت، میداند که به ازای هر جنگجوی کشته شده و همچنین به ازای هر غیرنظامی که کشته میشود، میتواند اعضای جدیدی که خشمگینتر قبل شدهاند را جذب کند.
اخیراً مقامات اسرائیلی با یادآوری تلفات غیرنظامیان از حملات آمریکا و متحدانش در جنگهای گذشته، مانند بمباران آلمان در جنگ جهانی دوم و استفاده از بمبهای اتمی در ژاپن، سعی کردهاند تلفات غیرنظامی ناشی از حملات خود را توجیه کنند. آنها سعی دارند تا جنایات خود را اینگونه توجیح کنند که گاهی اوقات افراد بیگناه باید کشته شوند تا یک نتیجه نظامی موفق، منجر به آیندهای بهتر و صلحآمیزتر شود. اما اسرائیلیها فراموش کردهاند که پس از پیروزی نظامی متفقین و اشغالهای اولیه پس از جنگ، جمهوری فدرال آلمان مستقل در سال ۱۹۴۹ ایجاد شد و سه سال بعد نیز حاکمیت کامل به ژاپن بازگردانده شد.
تاریخ جایگزینی را تصور کنید که در آن اشغال ژاپن از سوی ایالات متحده به طور نامحدود ادامه داشت و ژاپنیها از حقوق سیاسی و هرگونه اظهارنظر در مورد نحوه مدیریت کشورشان محروم شده بودند در حالی که این اشغال شامل بیرون راندن بسیاری از ژاپنیها از سرزمینهایشان و جایگزینی آنها با مهاجران آمریکایی و محبوس شدن ژاپنیهای دیگر در یک زندان روباز در معرض محاصره خفقانآور نیز میشد. در این صورت بود که آچه اکنون در ژاپن رخ میداد مقاومت خشونت آمیز یا ظهور اشکال مختلف تروریسم بود.
واقعیت این است که سالها در فلسطین، از جمله غزه در غیاب وجود هر گونه طرح اجرایی، چنین موردی رخ داده و صورت تداوم آن، خشونت و جنگ ادامه خواهد داشت. این آینده جنگ دائمی را به وضوح نشان میدهد که ایالات متحده به تداوم آن دامن میزند.
*پل آر. پیلار، عضو ارشد غیر مقیم در مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جورج تاون، عضو غیرمقیم موسسه کوئینسی برای امور دولتی و عضو مرکز سیاست امنیتی ژنو
نشر مطالب درستون «از رسانههای خارجی» به معنی تأیید محتوای آن نیست بلکه صرفاً با هدف اطلاعرسانی صورت میگیرد
نورنیوز