نورنیوز- گروه فرهنگ و جامعه: داستان بسیار تلخی که این روزها در غزه میگذرد، برای بسیاری دوباره این ماجرا را به یاد آورده که سابقه وقایع به معاهده ساکس-پیکو بازمیگردد. آنکه در میانه جنگ جهانی اول و درنهم ماه مه 1916، توافقنامهای پنهانی بین «مارک سایکس» بریتانیایی و «فرانسوا ژرز پیکو»ی فرانسوی با توافق روسیه و در زمانی که هنوز دولت عثمانی وجود داشت بر سر تقسیم سرزمینهای این کشور منعقد شد و از دل آن اسراییل کنونی بیرون آمد و نطفه آشوب و ویرانی آینده خاورمیانه بسته شد. اینکه این دو نفر انگلیسی و فرانسوی روی یک میز نقشهای را گستردند و با مداد و خطکش، روی نقشه خطوطی مستقیم کشیدند و سرزمینهای عثمانی را تقسیم کردند و کشورهایی را به وجود آوردند. اما چنین کاری مسبوق به سابقه بود، حداقل برای ما ایرانیها، چنین اتفاقی پیش از این و از قرار روزگار توسط همین بریتانیاییها و در خاک فرانسه رخ داده بود و یکطورهایی، بریتانیا و فرانسه، قبلا چنین کاری را با ما کرده بودند. آنجا که در عهدنامه پاریس به سال 1857، بریتانیا ایالت هرات را از ایران جدا کرد. اینکه میگوییم ایالت هرات، در آن زمان یعنی یکچهارم افغانستان امروز که شامل ولایات هرات، بادقیس، فراه و نیمروز کنونی میشود. این بزرگترین جدایی سرزمینی از خاک ایران در دوره معاصر است و غمانگیزی ماجرا در چند نکته بسیار مهم است که باید به آن اشاره کرد.
اول) همان که در بالا آمد، یعنی جداسازی بزرگترین بخش سرزمینی از ایران معاصر. اتفاقی که حتی در جنگهای ایران و روسیه رخ نداد و عجیب اینکه در حافظه ما، آنچه با جنگهای روسیه و ایران از سرزمین مادری جدا شد و خیلی قبلتر اتفاق افتاد، در حافظه جمعیمان تحت عنوان «قرارداد ترکمانچای» باقی مانده و همیشه افسوس آن را میخوریم، ولی جدا شدن هرات که طی تمامی 500 سال قبل از جدایی، همیشه دومین شهر مهم ایران بوده و از آن با اهمیتتر، بزرگترین مرکز تولیدات فرهنگی ایران تا قبل از جداسازی توسط بریتانیا، چندان اهمیتی در خاطره جمعی ما ندارد، درحالی که نه از نظر وسعت و نه از نظر اهمیت، آنچه با جنگهای ایران و روس از کشورمان جدا شد، قابل مقایسه با جدا شدن این چهار ولایت از ایران نیست.
دوم) اشاره کردم که هرات مهمترین شهر ایران بعد از پایتخت بود. نشان به آن نشانی که تا پیش از عهد صفوی، بزرگترین مرکز تولیدات فرهنگی ایران در این شهر قرار داشت. کافی است برای درک موضوع به چند نکته آشنا به صورت گذرا اشاره کنم.بزرگترین مدرسه آموزش نقاشی در همه اعصار در این شهر قرار داشته؛ مدرسهای که از نظر وسعت، تعداد اساتید و تعداد هنرجو، نه قبل و نه بعد از آن، در هیچ جا مشابهی ندارد. کافی است توجه کنیم که «مدرسه نقاشی کمالالدین بهزاد» در شهر هرات که متاسفانه امروزه فقط از آن چهار میل (مناره) باقی مانده، وسعتی در حدود دانشگاه تهران داشت که فقط در آن نقاشی آموزش میدادند. توجه کنید، مدرسهای به وسعت دانشگاه تهران، فقط و فقط برای آموزش نقاشی و نه هیچ چیز دیگر، آن هم در قرن نهم هجری. رخدادی که نه قبل و نه بعد از آن در هیچ جای دنیا تکرار نشده. نکته بعد، ابداع بزرگترین دستاورد فرهنگ ایرانی، یعنی «خط نستعلیق» است که در این شهر اتفاق افتاد و اشاره آخر، «شاهنامه بایسنقری» است که ارزشمندترین محصول هنری بهجا مانده از آن دوره است. برای درک اهمیت تولید فرهنگی در این شهر همین کافی که «بایسنقر میرزا»، فرزند «شاهرخ»، بین سلطنت و نقاشی کردن و خوشنویسی، نقاشی و خوشنویسی را انتخاب کرد و از پادشاهی چشم پوشید. کافی است اگر به مشهد رفتید، سری به «مسجد گوهرشاد» بزنید و کتیبههایی که بایسنقر میرزا رقم زده، ببینید. مسجد گوهرشاد، همان مسجدی که «گوهرشاد بیگم»، مادر بایسنقر در مشهد بنا نهاد و مقبرهاش امروز در شهر هرات، مدفن او و پنج فرزند دیگرش که یکی از آنها همین بایسنقر است، در حال ویرانی است.
سوم) در دوره صفوی، هرات آنقدر برای ایران اهمیت داشته که همچون تبریز که در دوره قاجار، محل اسکان ولیعهد بود، در دوره صفوی، هرات این وظیفه را داشت و ولیعهد در هرات و شاه در پایتخت سکنی داشتند. «شاه عباس» در همین هرات به دنیا آمد و در همانجا زندگی میکرد و زمانی که به پادشاهی رسید و از هرات به قزوین که پایتخت آن زمان صفویه بود آمد، به یاد باغی که در هرات، اوقاتش را در آن میگذراند و نامش «باغ خیابان» بود، وقتی به قزوین آمد، باغی مانند آن در قزوین و روبهروی «عالیقاپو»ی قزوین به یاد «باغ خیابان» هرات ساخت و نام آن را «خیابان» گذاشت و این شد اولین خیابان ایران کنونی که هنوز در جلوی ورودی کاخ عالیقاپوی قزوین، سنگفرشهای آن خیابان وجود دارد.
ایران چندین مکتب هنری یا بهتر است بگوییم چندین مکتب فرهنگی دارد ولی مهمترینهایش مکاتب اصفهان، تبریز و هرات است که سه راس مثلثی است که ایران را در بر گرفته و مهمترین راس این مثلث فرهنگی، مکتب هرات است که بزرگترین زایش فرهنگ ایرانی را باعث شده، اما با جداسازی این مهمترین راس مثلث توسط بریتانیا، نه تنها بزرگترین مرکز زایش فرهنگ ایرانی از سرزمین مادری جدا شد، بلکه این جدا افتادگی، شهری را که مرکز خراسان بود، همان خراسانی که هویت ایرانی را زنده نگه داشت، با جدا شدن از سرزمین اصلی، به مرور رو به ویرانی نهاد و تاسف اینکه در خاطره ما ایرانیان، این اتفاق شوم که بسیار مخربتر و ویرانسازتر از جدایی سرزمینهای ماورای ارس بود، چقدر بیاهمیت ماند و من اهمیت یافتن جدایی سرزمینهای ماورای ارس (که قطعا مهم بوده که هر وجب خاکمان مهم است) در مقابل بیاهمیت شدن و فراموشکاری جدایی چهار ولایت از ایران را کاملا معنادار میدانم.
*روزنامه نگار
روزنامه اعتماد