نورنیوز- گروه فرهنگ و جامعه: به عدد تابلوهای آگهی نمای خیابانها و بزرگراههای پایتخت، یکی دیگر اضافه شده است: تابلوهایی از نام و تصویر شاعران ایرانی و نمونه ای کوتاه از شعرشان. در روزهایی که ترافیک فلج کننده پاییزی، تقریبا تمام معابر شهری را به ویترینی از استیصال شهروندان، بی برنامگی مدیران، انفعال کارشناسان تبدیل کرده، ردیفی از نامهای غریب و آشنا بر پیشانی اتوبانها و خیابانها نقش بسته است که عابران و راکبان را به شعر میهمان میکند. شعر، مالک تمام زندگی ایرانیان است و هیچ جایی را در حیات این ملت نمیتوان یافت که خالی از این ارمغان معنوی باشد. جزو مشهورات است که میگویند یونانیان وقتی میخواستند کسی را جاودانگی ببخشند برایش تراژدی میساختند؛ رومیها برایش مجسمه میتراشیدند، چینیها با چهره اش سکه ضرب میکردند؛ اروپاییها برایش موسیقی و نقاشی میآفریدند. اما فقط ایرانیها و اعراب بوده اند که با شعر،چیزی را که میپسندیدند جاودانه میکردند. شعر برای ما در حکم جاودانه کردن و ماندگار کردن هرچیز است.
شعر در شهر، شاعر در خیابان
با این حال تاکنون هروقت سخن از شعر در خیابان بوده ذهن فقط سراغ دو چیز میرفته است: یا فالهای شعری پشت چراغ قرمز؛ یا شعرهای عامه پسند پشت وانتها و کامیونها و تاکسیها. غیر از این دو موضع کمتر پیش میآمده که "خیابان"، صحنه نمایش شعر باشد. اکنون چند روزی است که موضع سومیهم برای حضور خیابانی شعر ظاهر شده است: تابلوهایی بزرگ و کوچک در حاشیه بزرگراهها و معابر عمومی شهر. آیا کسی را میتوان پیدا کرد که با اصل این حرکت فرهنگی مخالفتی داشته باشد؟ آیا کسی میتواند از اثرات فرهنگی و اجتماعی و هویتی این ابتکار دفاع نکند؟ آیا موجه است که آسمان شهر را یکسره در اختیار اقتصاد و آگهی بازرگانی گذاشت و فرهنگ و ادب ملی را از امکان و ضرورت "رؤیت پذیر کردن" محروم نمود؟ به نظر میرسد جواب هیچ کدام از این سئوالات، مخفی و مکتوم نیست.
ابتکاری که یک هفته است جلوه تازه ای به شهر بخشیده فارغ از نوع انتخاب شاعران و شعرها برکات بی مانندی دارد. نقدها یا خرده گیریهایی،درست یا غلط، به این تابلوها در فضاهای رسانه ای و مجازی وارد شده اما به نظر میرسد فواید و منافع این اقدام بر مضار و مضراتش برتری دارد. برخی از این منفعتها و برکتها را میتوان برشمرد:
1) تابلوهای شهری از مناسب ترین و اثرگذارترین منظرها و چشم اندازها هستند و به اعتبار مخاطبان فروان و دائمی که دارند، در حکم یک تلویزیون سیّارند، با همان تأثیر و نفوذ. نشاندن فرهنگ روی صفحه این تلویزیون خیابانی، مناسب ترین کار برای بیرون آوردن آن از انزوا و تبدیلش به یک امر اجتماعی است. به بیان دیگر، "رؤیت پذیر کردن" مهم ترین گام در همگانی سازی آن است. از طرف دیگر، فرهنگ تا به امری اجتماعی و همگانی بدل نشود دایره نفوذ و اثرگذاری اش وسعت نمیگیرد. تابلوهای شعر خیابانی،اولین نفعی که دارند همگانی سازی فرهنگ، و به تبع آن فرهنگی شدن امر اجتماعی است.
2) کسی را نمیتوان یافت که از خشن شدن روحیه ایرانیان خاطره نداشته باشد. به دلایل فراوان، بخشی از جامعه ایرانی دچار پرخاشگریها و خشونت ورزیهای نگران کننده شده است. چیزی که میتواند به صورت پنهان و غیرمستقیم،در درازمدت از حجم این خشونتها بکاهد ترویج لطافتهای هنری در عرصه عمومی است. در غیاب برخی برنامههای فرهنگی و هنری همگانی و عمومی - که جزو برنامههای رایج در بسیاری از کشورهاست و در ایران متاسفانه کمتر به آن پرداخته میشود – این شعر و لطافتهای خیال انگیز شاعرانه است که میتواند به تدریج و در طولانی مدت، روحیه شهروندان را تلطیف کند.
3) شعر ایران،همیشه حامل و حافظ هویت ملی بوده است. فرهنگ عامه و ادبیات قومی و شفاهی به جای خود، اما شایسته ترین و امن ترین محمل برای حفظ و انتقال هویت ملی ایران، شعر است. به یاد بیاورید فردوسی را که با شعرش بر تن ایرانیت، زرهی نفوذناپذیر پوشاند تا در کشاکشهای تاریخ، هویت مردمان این سرزمین به سرنوشت هویت قبطیهای مصر مبتلا نشود. حضور مشهود و عینی شعر در معابر عمومی، حس ناب هویت ملی را تقویت میکند و شهروندان را در موضع تفاخر و غرور میهنی مینشاند. گام نخست در وحدت و انسجام ملی نیز چیزی نیست جز احساس شراکت شهروندان در سهیم بودن در غرور ملی. شعر و به طور کلی هنرهای اصیل ملی را عمومی کنید تا واگرایی به همگرایی و انسجام تبدیل شود.
4) غیر از این فواید، نمایش شعر و شاعران در مبلمان و دکوراسیون شهری، بی اختیار بر دانش تاریخی و سواد فرهنگی شهروندان میافزاید. به شرط استمرار و بهینه سازی، میتواند به مرور تصویری روشن از تاریخ فرهنگ این سرزمین در اذهان مردم بکارد. کاری که کتابهای درسی برای دانش آموزان میکند تابلوهای شهری ظرفیتش را دارند که همان اثر و عمل را داشته باشند. برای جوامعی که بدلیل توسعه فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی در معرض ابتلا به بیماری گسستهای تاریخی و شکافهای فرهنگی هستند نشان دادن ذخیره و گنجینه هنری و فرهنگی شان بهترین دوا برای پیشگیری است.
در خوبیهای اقدامی که یک هفته است عابران و راکبان شهری را در توقفهای کوتاه و بلند ترافیکی شان، چشم در چشم الهه شعر کرده است بسیار بیشتر از اینها میتوان گفت اما به چیزهایی که میتواند تمام این ابتکارات را یکجا بلااثر و نقش بر آب میکند هم باید توجه داشت.
1) راحت ترین عاملی که میتواند تمام این آرزوها را برباد دهد و از ابتکاری مؤثر، اقدامی مخرب بسازد سلیقه گرایی و گزینش گری بی ضابطه است. میراث شعری ایران، ماهیتی چندصدایی دارد. غیر از اشعاری که نقل جمعی آنها مغایر اخلاق و عفت عمومی است سایر نمونههای شعری همگی به یکسان حق "رؤیت پذیری" دارند. اگر مخاطب احساس کند در انتخاب شاعران و شعرهایشان غیر از معیارهای مسلّم و موجّه، عوامل فرامتنی دخیل بوده اند به چشم سوءظن در این اقدام نظر میکند و در برابرش مقاومت روانی به خرج میدهد. به این اعتبار، شهروندان از خود میپرسند که فی المثل چرا نام و شعری از مثلا سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث و حتی فروغ فرخزاد هست اما از شاعران دیگر در این سیاق و سطح،نه؟!.
2) گواینکه هرآنچه در تابلوهای شعر شهر نشسته است همگی از جنس نازک اندیشیهای شاعرانه است اما طبقه بندی و اولویت سازی از فهرست بلند شاعران هم موضوعی ضروری است. شک نیست که عیار هنری تمام اشعار در یک رده و رتبه نیست. وقتی ما درصدد برمیآییم شعری را با تابلوهای آگهی نمای شهری رؤیت پذیر کنیم طبعا به این معناست که میخواهیم از میان انبوهی شعر،بهترین یا مناسب ترین را قاب بگیریم. به نظر میرسد از این جهت نیز میتوان به قابهای انتخابی نهاد مدیریت شهری انتقاداتی وارد کرد.آیا شاعرانی که برگزیده شده اند برترینها بوده اند؟ و آیا نمونه ای که از هرکدام شان انتخاب شده از بهترینهای آنهاست؟
3) رعایت تناسبها و مناسبتها در انتخاب شعر، به خودی خود به غنای تابلوها و اثرگذاری شان کمک میکند اما این مؤلفه به شدت در معرض تصنعی بودن یا جانبدارانه کردن یک شعر، خلاف نیت و خواست قلبی شاعر است. اگر بناست شعری با مضمون شهادت و مقاومت برگزیده شود طبعا باید سراغ شاعر و شعری رفت که این مفاهیم را در بافت و سیاق دقیق و درست خود به کار برده است. انتخابهایی مغایر با سازوکار ذکر شده، عین جهت دار کردن و سمت و سو بخشیدن به شعری است که اساسا برای آن سمت و سو ساخته نشده و لذا مصداق تحریف است.
شعر زبان مردم ایران و ضامن هویت ایرانیان است. تابلوهایی که این روزها معابر پایتخت را با شعر آذین بسته اند انگار میخواهند شعر را از امری حاشیه ای به پدیده ای رؤیت پذیر و همگانی تبدیل کنند. به هر اقدامی که زبان و هویت ملی را پایدار و همگانی کند باید آفرین گفت. اما ابتکارات بزرگ با اشتباهاتی کوچک ضایع میشوند و زوال میپذیرند. در عصر جهانی شدن که طوفانهای هویتی، کلاه ملتها را میپراند باید سخت به هوش بود که تاج هویت ملی ایرانیان که نگین درخشانش شعر است با سهل انگاریها و بی تدبیریهای پیش پا افتاده بی اعتبار نشود.
نورنیوز