نورنیوز ـ گروه فرهنگ و جامعه: پژوهشهای وی علل وجود شکاف جنسیتی در درآمد را توضیح میدهد. وی نشان میدهد که نرخ مشارکت زنان در بازار کار یک تابع U شکل نسبت به تحولات تکنولوژیک است. مشارکت زنان متاهل در طی انتقال از جامعه کشاورزی به صنعتی در قرن نوزدهم کاهش یافته، اما با رشد بخش خدمات در اوایل قرن بیستم، شروع به افزایش کرد. گلدین این الگو را به عنوان نتیجه تغییرات ساختاری و نگرشهای اجتماعی درباره مسوولیتهای زنان در خانه و خانواده توضیح میدهد.
علاوه براین، تغییر تکنولوژی تولید از فعالیتهای کاربر کشاورزی به سرمایهبر صنعتی و سپس گسترش فعالیتهای خدماتی از عوامل سببساز این شکل از رفتار حضور زنان در بازار کار است. با این حال، تحول در یافتههای پزشکی و گسترش بهکارگیری آن در میان بانوان سبب شد که زمان فراغت بیشتری برای تحصیل و اشتغال مادران فراهم شود. گلدین نشان میدهد که افزایش دسترسی به آموزش، در کاهش شکاف جنسیتی نقش تعیینکنندهای داشته است. او همچنین اهمیت قرص ضد بارداری را در تسریع این تغییر با ارائه فرصتهای جدید برای برنامهریزی شغلی برجسته ساخته است.
منابع دادهای اقتصاد ایران امکان ارائه شواهد آماری بلندمدت از بازار کار ایران، مانند آنچه را که گلدین ارائه میکند، فراهم نمیسازد. با این حال، با درجهای از اطمینان میتوان ادعا کرد که مرکز آمار ایران یکی از موفقترین دستگاههای اجرایی و پژوهشی کشور برای جمعآوری و فراهمسازی دادههای بازار کار و اطلاعات مرتبط با آن است. با در اختیار داشتن بیش از چهل دوره پیمایش آماری از درآمد و مخارج خانوارهای ایران تا حد قابل قبولی میتوان شواهد آماری از تحولات در نگرش زنان به تعادل میان کار و زندگی شخصی را به تصویر کشید.
برای ساخت این تصویر آمار دادههای درآمد و هزینه خانوارهای ایران از سال ۱۳۷۰ تا ۱۴۰۱ در کنار هم قرار داده شده و برپایه آن رفتار نسلهای مختلف زنان از نظر فرزندآوری، ازدواج و مشارکت در بازار کار تحلیل میشود. برای دستیافتن به این هدف، مسنترین نسل از زنان متولدین ۱۳۲۹-۱۳۳۴ و جوانترین نسل متولدین ۱۳۶۹-۱۳۷۴ انتخاب میشوند. یکی از شاخصهایی که با تقریب قابل قبولی سن ازدواج/ سن نخستین فرزندآوری فرد را میتواند آشکار سازد، سن بزرگترین فرزند یک مادر است. نمودار (۱) متوسط اختلاف سن مادر و بزرگترین فرزند خانواده برای ۸ نسل از زنان ایران (شهری و روستایی) را نشان میدهد.
آشکارا، این اختلاف سن (یا تقریبا سن مادر در هنگام تولد نخستین فرزند) برای نسل جوان (نسل ۸) بهطور معنیداری متفاوت از نسلهای قدیمیتر مثل متولدین دهه ۳۰ شمسی است. به دلیل کوتاه بودن دوره زمانی دادههای موجود امکان پیگیری این جنبه از رفتار مادران در این نمودار برای سنین بالاتر مادران در نسل جوانتر (نسل ۷ و ۸) وجود ندارد. با این حال نمودار(۱) نشان میدهد که یک مادر ۳۰ ساله از نسل جوان بهطور متوسط بیش از ۲۲ سال از فرزند بزرگ خود سن داشته، ولی در همین سن، یک مادر از نسل قدیم (مثلا نسل ۲) فاصله سنی کمتری، حدود ۱۹.۲سال دارد. این افزایش اختلاف سن بین مادر و نخستین فرزند، میتواند ناشی از به تاخیر افتادن ازدواج، یا به تاخیر انداختن فرزندآوری باشد. دلیل هرچه که باشد، این نتیجه نشانگر تفاوت در ترجیحات مادران نسل جدید در مقایسه با نسل قدیم است. پیامد قهری وجود این تغییر در ترجیحات، کاهش فرزندآوری است.
ازدواج دیرهنگام، جایگزینی کیفیت فرزند به جای کمیت آن و نبود توانایی مالی برای دستیابی به کیفیت مورد نظر، سبب به تاخیر افتادن فرزندآوری و نیز کاهش تقاضا برای فرزند شده است. نمودار (۲) متوسط تعداد فرزندان برای نسلهای مختلف را نشان میدهد. از نظر الگوی سنی فرزندآوری، تفاوت معنیداری بین نسلهای ۸، ۷ و ۶ (جوانترین نسلهای زنان) دیده نمیشود. تقریبا هر سه نسل در بازه سنی ۲۰ تا ۴۰ سال تعداد فرزندان یکسانی دارند، حداکثر تعداد فرزندان حدود 2.3است. با توجه به اینکه نمونه آماری ما محدود به زنان متاهل است، از نظر جمعیتشناسان نرخ باروری پایین ارزیابی شده و تهدیدی نسبت به پیری جمعیت است. بااین حال، بهروشنی دیده میشود که مادران متولد نیمه نخست ۱۳۳۰ بهطور متوسط دارای 4.5 فرزند بودهاند. نکته قابل تامل این است که به فاصله ۲۰ سال (فاصله سنی هرنسل ۵ سال) این الگوی فرزندآوری به حدود 2.5فرزند سقوط کرده است.
دو دلیل بدون مناقشه میتوان برای این تغییر نگرش مادران یاد کرد: توسعه خانههای بهداشت و خدمات بهورزی که بهطور فراگیر در اختیار مادران قرار گرفت و نیز توسعه آموزش برای دختران. دلایل دیگری هم (مثل انتخاب کیفیت در مقابل کمیت فرزند) میتواند برای این تحول وجود داشته باشد، ولی دفاع از آن نیاز به داده و شواهد آماری بیشتری دارد. آیا این کاهش در فرزندآوری و نیز به تاخیر انداختن سن ازدواج میتواند ریشه در اشتغال زنان و نیز افزایش هزینهفرصت فرزندآوری آنها داشته باشد؟ در نمودار (۳) نرخ مشارکت زنان ایران (شهری و روستایی) ارائه شده است.
نمودار(3) نشان میدهد که برخلاف انتظار ما، با اینکه فرزندآوری نسلهای جوان زنان دارای همسر کاهش یافته و از موهبتهای زندگی نوین مانند ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی و بسیاری از خدمات برونسپاری شده خانواده نیز برخوردار بودهاند، در مقایسه با زنان نسل قدیم، دارای نرخ مشارکت بهطور نسبی پایینتری هستند.
از نظر سیکل عمر نیز زنان ایران بالاترین نرخ مشارکت را در سن ۴۰ سالگی دارند و پس از آن این نرخ کاهش پیدا میکند. برخی از اقتصاددانان بازار کار این بیرغبتی زنان برای حضور در بازار کار را ناشی از وجود تبعیض جنسیتی دستمزد میدانند. پژوهشهای تجربی انجام شده در بازار کار نشان میدهد که تبعیض جنسیتی دستمزد، همانطوریکه بانو گلدین در پژوهشهای خود نشان میدهد، بهطور عمده در میان زنان کارگر ساده بخش خصوصی و با تحصیلات غیردانشگاهی وجود داشته و تحصیلات سپری استوار در مقابل تبعیض جنسیتی دستمزد در بازار کار ایران است. بهطور قطع، تبعیض جنسیتی دستمزد در بخش دولتی وجود ندارد.
پارهای از پژوهشها به انعطافناپذیر بودن زمانی مشاغل و تعارض آن با نقش مادری تاکید دارند.؛ یعنی مادران در جستوجوی مشاغلی هستند که از انعطافپذیری بیشتری برخوردار باشد، این نوع از ترجیحات برای کارفرمایان جذاب نبوده و در نتیجه از استخدام زنان پرهیز میکنند. بااینحال، نباید قوانین مدنی و قانون کار ایران را به عنوان قواعد تعامل زوجین در چانهزنی درون خانوار و نیز قاعده تعامل کارفرما و کارگر نادیده گرفت. بر پایه این قوانین، زنان وظیفهای در تامین مخارج زندگی مشترک نداشته و علاوه براین، مردان وظیفه کیفری در تامین مایحتاج در خور شأن همسر خود را دارند. وجود این نوع از قواعد بازی در زندگی مشترک، برای حضور در بازار کار برانگیزاننده نیست.
*پژوهشگر اقتصاد
دنیای اقتصاد