نورنیوز ـ گروه فرهنگ و جامعه: با فقدان تلخ و فجیع داریوش مهرجویی و همسرش، سینما و بیش از آن فرهنگ ایران، یکی از استوانههای خود را از دست داد.
هنر معاصر ایران، عرصه آیند و روند نامهای ریز و درشت فراوانی بوده که هر یک به تناسب نبوغ و خلاقیت و آفرینشگری خود، خشتی روی دیوار عمارت فرهنگ ملی نهاده و صحنه را ترک گفتند، مهرجویی اما در این میان، موقعیتی ممتاز و متمایز داشت و در کاخ فرهنگ ایران معاصر، صاحب مکانتی ویژه و بیجایگزین شد.
او در این عمارت، فقط به قاعده یکی دو خشتِ دیوار سهم نداشت بلکه تالاری دراز و دلربا به نام خود کرد و از این جهت، هم نامآور بود و هم نوآور. او مرد «اولینها» و «بهترینها» در موضوعاتی بود که سراغشان رفت.
از فرهنگ به سمت سینما
هرچند نام او در ذهن جمعی ایرانیان، بیش از هرچیز یادآور سینما، فیلمسازی و کارگردانی است اما گنجاندن او ذیل کلیشه «سینماگر» عین غفلت از شخصیت او به عنوان یک «فرهنگمدار» صاحبنظر است.
بهنظر میرسد مناسبترین چارچوب تحلیلی برای ارزیابی «پدیده داریوش مهرجویی» چارچوب «سینماگر» نیست. او صاحب شخصیتی پهناور بود که عنوان عادی سینماگر نمیتواند جامعیتش را بازتاب دهد.
هر تلاشی برای محدود کردن او به حوزه سینما لاجَرَم تصویری نحیف و ناراست از شاکله شخصیتی او بر میسازد که بهایش نادیده گرفتن مهمترین وجه وجودی اوست و شاید موجهتر این باشد که مهرجویی را به جای نشاندن صِرف در جمع سینماگران، در حلقه بانیان و نگهبانان فرهنگ ایران جای داد.
او به نسل طلایی هنرمندانی تعلق داشت که هنرشان محل ملاقات تمام اجزای فرهنگ ملی و ایرانی بود. مهرجویی پایی در داستاننویسی داشت و دستی در ترجمه، گوشش به ضربآهنگ سنتهای آیینی شرق بود و چشمش به درخششهای سنت دینی ابراهیمی. پارهای از دلش را به سینما سپرده بود و پارهای دیگر را به شعر.
اینها همه از مهرجویی شخصیتی ساخت که جوهرهاش بیش از آنکه سینما باشد فرهنگ بود، چیزی که متأسفانه در جریان عمومی سینمای ایران، مصادیق و نمونههای مشابه زیادی ندارد.
همه چیز، ایران است
دور از احتیاط است اگر گفته شود مهرجویی «ایرانیترین» سینماگر ماست اما به درستی میتوان ادعا کرد که قلب سینمای او «ایران» است. نمادها، شخصیتها، مکانها، موسیقی، فضاسازیها، گفتارها، مناسبات خانوادگی و دوستانه و... همگی در فیلمهای مهرجویی سرشت و سیمایی عمیقا ایرانی و ملی دارند و برای هیچ مخاطبی غریبه و دوردست یا دیرفهم و دیریاب نیست.
هم سوژههایش از بطن مسائل اینجایی صید شدهاند و هم پرداختهایش در غلافی از حال و هوای فرهنگ ایرانی شکل گرفتهاند.
در فیلمهای چهارگانه زنانهاش (سارا، پری، لیلا و بانو) سراغ موضوع به غایت خطیر «زن» میرود و چهار جلوه از مسائل زنان ایرانی را به تصویر میکشد بیآنکه در دام سنتگراییهای مقدسمآبانه بیفتد یا در ورطه تجددگراییهای فضلفروشانه و بیبنیاد سقوط کند.
در دوگانه فلسفیاش (گاو و هامون) سراغ مسائلی فلسفی میرود و مخاطره ازخودبیگانگی و ناملایمات طبقه متوسط نوظهور و جریان روشنفکران ایرانی را دور از هرگونه مرده باد گفتن و زنده باد سردادن به تصویر میکشد.
در پنجگانه اجتماعیاش (دایره مینا، اجارهنشینها، سنتوری، نارنجیپوش و مهمان مامان) نابسامانی زیست اجتماعی ایران معاصر و مخاطرات و آسیبهای بالقوه و بالفعلش را بدون هیچگونه سپیدنمایی نامعتبر یا سیاهنمایی ناموجه نشان میدهد و آیینهای زلال و صادق روبروی حقایق تلخ و شیرین زندگی ایرانی میگیرد.
معنای این سخنان البته اعتقاد افراطی مهرجویی به «بومیگرایی و محلیگرایی» نیست. او به سبب بنیه و بضاعت عمیق فلسفیاش نگاهی «انسانی و جهانشمول» به قضایا داشت اما قدرت و قریحهاش در ایرانی کردن و اینجایی کردن مفاهیم فرامکانی، مثالزدنی بود.
چه کسی توانسته بهتر از مهرجویی، موضوعی فلسفی مثل «انتخاب» را طبق روایت «سورن کییر کهگور» فیلسوف دانمارکی فهم کند اما به ایرانیترین شکل ممکن، در فیلم «هامون» به تصویر بکشد.
در همین فیلم است که دغدغه همیشگیاش یعنی تقابل عقل و عشق را با فصاحت تمام، متعاصر میکند و به مخاطب متعارف سینما میفهماند.
ایراندوستی مهرجویی را در ایستادن رو در روی سوءاستفادهکنندگان از شرایط متلاطم سیاسی و مقاومت در برابر درخواستشان برای سردادن شعارهای بیگانهپسند به خوبی میتوان شاهد بود. او البته گاهی زبان به نقد سیاستهای جاری هم میگشود اما این مقدار ایراندوست بود که به بیگانه بهانه ندهد تا از مناقشهای داخلی، هیاهویی جهانی بسازد.
اقبال همنشینی با بزرگان فرهنگ
این کارنامه کامیاب حاصل نمیشد اگر مهرجویی با نمایندگان شایسته فکر و فرهنگ روزگار خود حشر و نشر دائم نمیداشت. ویژگی حسادت برانگیز او آن بود که صبح با فیلسوفان معاشر بود، ظهر با جامعهشناسان، غروب با ادیبان و شاعران و شب با هنرمندان شاخههای مختلف هنری.
ردیف دوستان و معاشران همیشگی او مثل رشتهای از مرواریدهای فرهنگ ایران است. حضور مهرجویی در این حلقههای دائمی و مستمر، منافعی متقابل و دوسویه داشت. هم به جمع، فایده میرساند و هم از جمع استفاده میکرد.
فهرست دوستان او موزهای از نامهای مردان و زنان بزرگ ایران در پهنه فلسفه، ادبیات، هنر و فرهنگ بود و این خصیصه رشک برانگیز دقیقا همان چیزی است که سینما را برای مهرجویی به مقولهای آگاهیبخش و تحولآفرین در سیر توسعه ایران مبدل میکرد.
شخصیتی اینچنین اما اکنون قربانی جنایتی وحشیانه شده است. میراث او در فرهنگ و سینما پیش چشم ایرانیان است، میراثی که ایراندوستی، مهرورزی، معنویتگرایی و مردمداری از اصلیترین مؤلفههای آن است و چیزی که این میراث را تضییع و تخریب میکند سوءاستفاده، تحریف و ابزارسازیهای غرضورزان است.
خون این هنرمند مهرآفرین را که به مظلومیت ریخته شد نباید هدر داد. در این دو روز تقریبا تمام مسئولان و مدیران ارشد کشور ضمن محکوم کردن این جنایت، پیگیری، دستگیری و محاکمه عاملان و بانیان آن را خواستار شدهاند.
اما خون او نه میتواند چاشنی دشمنسازیهای قومی شود، نه میتواند سوخت خمپاره دسیسههای ایرانستیزان شود و نه میتواند دستاویزی برای تسویه حسابهای جناحی و حزبی قرار گیرد. داریوش مهرجویی آموزگار مهرورزی و مهربانی مسئولانه و آگاهانه در سینمای ایران بود.
نورنیوز