نورنیوز-گروه فرهنگ و جامعه: هرآن چیزی را که محملی برای عرضه قابلیتها و توانمندیهای ایران در پهنه جهانی باشد باید قدر دانست و پس نزد؛ خواه بازیهای ورزشی المپیک باشد و خواه رخدادهای هنری اسکار و کن که هردو در حکم المپیکهای سینمایی جهان اند.
ما در بازنمایی فرهنگ ایران، هم فرهنگ تاریخی اش و هم فرهنگ متأخر و معاصرش، کارنامهای متناسب با ارزشهای رفیع فرهنگ ایران نداریم . متاسفانه جهان، از «ما»ی ایرانی، غیر از چند کلیشه ناواقعی چیز چندانی نمیداند و با همین کلیشههای تصنعی است که ایران را قضاوت میکند. مثل ساکنان غار افلاطون، پشت به نور و روبروی دیواره انتهایی غل و زنجیر شده و فقط تصاویری را میبینند که روی سینمای دیواری منعکس میشوند غافل از آنکه صاحبان آن تصاویر دست دوم، حیات واقعی دارند و پشت سرشان رژه میروند. در جهان غارمانند افلاطونی، ما اسیر سایهها و تصویرهای ساختگی هستیم. اگر چنین است چرا خود راوی تصاویرمان نباشیم و کالای خود را در بازار تصاویر جهانی فراوری و عرضه نکنیم؟ پررونقترین بازار جهانی که میدانی برای عرضه و هماوردی این تصاویر است جایزهها و جشنوارههای سینمایی جهان، از جمله جایزه اسکار است. ضرورت حضور پرقدرت در این غار افلاطونی، با همین استدلال ساده ثابت میشود.
اسکار، استعماری است؟
مخالفان حضور ایران در این بازار با ساده سازی یک موضوع پیچیده همواره سعی میکنند به جای بهره گیری ازعنصر عقلانیت و درایت و فعالیت، صورت مسئله را پاک کنند. آنها پشت رنگ روغن مراسمی مثل اسکار، دسیسه و توطئه میبینند که البته نمیشود کاملا آن را رد کرد. انها حرف شان این است که آنچه به ظاهر فستیوالی فرهنگی و هنری است در اصل، حلقهای از زنجیره سیاستهای تحقیرآمیز شمال – جنوب یا مرکز- پیرامون است که طبیعتا نگاهی مطلق گرایانه است. حضور در اسکار به زعم ایشان، بازی در زمینی است که ما سهمی در ابداعش نداشتهایم و به این دلیل در معرض سوء استفاده هستیم. یا باید به پسند صاحبان این زمین، بازی کنیم یا اینکه دست خالی از این بازار برگردیم. بنابراین حضور در جایی مثل اسکار، مصداق بازی دو سر باخت است. در هرحال رخدادهای سینمایی بزرگ جهان، رویکرد دیرینه استعماری تمدن مغرب زمین را در دوران پسااستعماری با قالبهای نوینی بازتولید میکند. این، جوهره استدلال مخالفان حضور ایران در اسکار است.اما حتی اگر اسکار و کن و بفتا و برلیناله و ونیز و هر مراسم سینمایی دیگر، فرامتنی استعماری داشته باشند آیا نمیشود از آنها فرصت ساخت و به سود قدرت ملی استفاده کرد؟ بیایید ماجرا را از زاویهای دیگر مرور کنیم.
سینما، خواجه ی تاجدار جهان
جهان هنر و هنر جهان، امروز یک پادشاه بی رقیب و بلامنازع دارد و لاغیر: سینما. موسیقی، نقاشی و مجسمه سازی و ادبیات و تئاتر به جای خود؛ همگی شهریاران و شهسواران مُلک خیال و تخیل اند اما فرمانروا کس دیگری است: سینما. هفت خواهران خانواده هنر، صفی دراز از خواهندگان و خواستگاران دارند اما دختر نوبر و نازدانه فقط یکی است: سینما. روزگار ما عصر سیطره تصویر و سینما بر ذهن بشر است و هر هنر دیگری هم که بخواهد ماندگار بشود لاجرم باید به سینما و تصویر روی بیاورد، حتی موسیقی، حتی ادبیات، حتی نقاشی و حجم و تئاتر. مثل فوتبال که پادشاه ورزشهای جهان امروز است و چشم دیدن هیچ رقیبی را ندارد، سینما هم سلطان سرزمین هنر است. اما همان طور که فوتبال از مرزهای سرزمینی خود فراتر رفته و کشور سیاست و اقتصاد و فرهنگ و زندگی یومیه آدمها را هم به قلمرو خود افزوده ،سینما هم به چاردیواری محدودش قناعت نکرده و تمام عرصههای زندگی و فرهنگ را زیر شمشیر خود در آورده است. در چنین جهان هولوگرافیکی، غفلت از سینما عین عقب افتادن از چرخه رقابتهای هویتی و تمدنی جهان است؛ عین محرومیت از ابزارهایی کارآمد برای منافع ملی کشورهاست؛ عین بیرون افتادن از چرخه ی داد وستدها و گیر و گرفتهای بین المللی است. به این اعتبار، سینما و تمام مناسکش، یعنی جایزهها و جشنوارهها و فستیوالها و بی ینالها، علاوه بر اینکه ترازویی برای سنجش عیار تولیدات هنری در مقیاس جهانی است، بستری برای تأمین منافع ملی کشورها در معرکه جهانی هم هست. اینجا دقیقا همان جایی است که متن و فرامتن در یکدیگر ادغام میشوند و حتی گاهی نمیتوان به درستی فهمید کدام متن است و کدام فرامتن. انگار باید با "سینمای محض" خداحافظی کرد چنانکه با "ورزش محض" و "فوتبال محض" هم باید وداع کرد. سینما و فوتبال هرچند امروز تمام جهان فراغت انسان را بین خود قسمت کردهاند اما دیگر فقط یک هنر و یک ورزش نیستند بلکه به لحافهای چهل تکهای میمانند که هر تکه شان بخشی از واقعیتهای فردی و جمعی زندگی انسان را نمایندگی میکنند. سینما امروز به یکی از چشمههای جوشان تولید قدرت تبدیل شده است، قدرتی که روی پرده نقرهای نمایان میشود. اهل سیاست و روابط بین الملل، آن را "قدرت نقرهای" مینامند و اهل اقتصاد، نام "طلای نقرهای" بر آن میگذارند. اسکار، بازار مبادله این نقره پرطرفدار و پرخریدار است. بهره گیری از ظرفیت حضور در چنین بازار پر آوازهای البته نیازمند هوشمندی و حواس جمعی مضاعف است.
نگهبانی ازشب سینمای ایران
امسال هم مناقشه بر سر حضور ایران در اسکار 2024 وجود داشت؛ هم بر سر اصل حضور و هم بر سر فیلم منتخب؛ اما آخرالامر مرغ اقبال برای چهارمین بار روی شانه ی رضا میرکریمی نشست تا فیلم آخر او، "نگهبان شب"، بضاعت سینمایی ایران را برای حضور در شب پرهیجان آکادمی، نمایندگی کند. تاکنون سه فیلم او بخت خود را در اسکار آزموده است: "خیلی دور، خیلی نزدیک"(1384)، "یه حبه قند"(1391)، و "امروز" (1392). البته "یه حبه قند" به دلیل تحریم اسکار از سوی ایران، نهایتا راهی به اسکار نیافت. "نگهبان شب" فیلمی با امضای همیشگی میرکریمی است؛ فیلمی با داستانی معمولی و آشنا، و ساختی ساده و روان که از پیچیدگیهای اغراق شده ی دراماتیک دور است و روایتی سرراست و همه فهم از یک دوراهی اخلاقی دارد. فیلم، روایت یک انتخاب اخلاقی است و میکوشد کنش شخصیتهایی را که نمایندگانی از روحیات جریانات مختلف مردم ایران امروزند، در قبال یک انتخاب اخلاقی به تصویر بکشد. نه به اغراق در فضیلت مندی ایرانیان میل میکند و دیدگاهی تنزه طلبانه و برتری جویانه در قبال مردم این سرزمین دارد، و نه تصویری تلخ از وضعیت انتخابهای مردم ایران میسازد و حکمی قاطع درباره ی زوال اخلاق اجتماعی صادر میکند. قهرمانان فیلمهای میرکریمی در لحظات خطیر انتخاب، معمولا پایبندی به اخلاق دارند.
مثل هر فیلم دیگری، این اثر را نیز میتوان در کانون نقد فنی و سینمایی نشاند. هیئت انتخاب نماینده ی ایران در اسکار که "نگهبان شب" را از میان سه نامزد "ملاقات خصوصی" (امید شمس) و "شهرک" (علی حضرتی) برگزید ، نقدهای زیادی را از ناحیه ی فعالین عرصه ی سینما؛ فارغ از صف بندیهای نظری شان، به جان خرید. منتقدان، ارزشهای هنری فیلم منتخب را الزاما بیشتر از دو رقیبش ارزیابی نکرده اند و به این اعتبار شانس چندانی برای موفقیت این فیلم متصور نیستند. سخنگوی کمیته ی انتخاب اما این انتخاب را نتیجه ی خرد جمعی دانسته است. رائد فریدزاده در پاسخ به نقدها گفته است: « فیلمی که قرار است نمایندگی سینمای ایران را بر عهده داشته باشد، بهتر است طعم و رنگ و بوی ایرانی داشته باشد و به نوعی نمایانگر فرهنگ ایرانی باشد. اگرچه برخی فیلمها، هم از ساختار خوبی برخوردار بودند و هم حضور نسبتاً مناسبی در حوزه بینالملل داشتند، اما شاید بخاطر این نکته در ارزیابی نهایی اقبال کمتری یافتند.»
با تمام این اوصاف، به نظر میرسد تصمیم سازان سینمایی کشور از ضرورت حضور ایران در میدان اسکار غافل نبوده اند؛ و نخواسته اند سینمای ملی از "قدرت نقرهای" و "طلای نقرهای" بی بهره بماند.این هوشمندی در جای خود شایسته تقدیراست. اجتهاد هیئت انتخاب نماینده ایران در اسکار 96این بوده است که فیلمی "نمایانگر فرهنگایرانی" را برگزینند و در فرایند انتخاب، معیارهای رویکردی و محتوایی را بر معیارهای فنی و هنری برتری ببخشند. باید منتظر ماند و دید که آیا دررقابت بزرگ اسکار، التفات به چنین معیاری میتواند توفیق آفرین باشد یا نه. و آیا میتواند قدرت نقرهای را نصیب فرهنگ ایران و طلای نقرهای را بر گردن سینمای کشوربیاویزد یا نه.
نورنیوز