نورنیوز - گروه فرهنگ و هنر: سینما بلافاصله پس از لحظهی تولدش در خون مخاطبان بیشمار خود خزید و جای گرفت. زمان زیادی نبرد که این صنعت نورسیده و این هنر نویافته، به اصلیترین تفنن و فراغت شهروندان تبدیل شد و به عنوان هنر هفتم، جا را بر شش همزاد پیشین خود تنگ کرد. سینما امروز، پادشاه هنرهاست؛ پادشاهی که تاج خود را با نگینهای شش هنر قبلی تزئین کرده است. با این همه این هنر هم اکنون پا را از دایرهی هنر فراتر گذاشته و به رسانه و ابزاری کارآمد در حوزههای اجتماعی، سیاسی و بینالمللی تبدیل شده است.
یکم)
نقل مشهور است که در هند، بین میزان ذخایر خونی در مراکز انتقال خون و اکران فیلم جدید، نسبت مستقیم برقرار است! نقل است که وقتی پوستر فیلم تازهای روی سردر سینماهای هند مینشیند، انبوه شهروندان کم برخوردار یا بیبضاعت، از شوق تماشای پردهی نقرهای، در ازای رقمی بهقاعدهی یک بلیت سینما، خون خود را میفروشند. به این اعتبار، صفی که جلوی سینما شکل میگیرد، ادامهی صفی است که پیش از آن، جلوی مراکز اهدا یا فروش خون شکل گرفته بود. هندیها تنها کسانی در این عالم نیستند که بین سینما و خون، خویشاوندی برقرار کردهاند. هنر-صنعت سینما بلافاصله پس از لحظهی تولدش در خون مخاطبان بیشمار خود خزید و جای گرفت. زمان زیادی نبرد که این صنعت نورسیده و این هنر نویافته، به اصلیترین تفنن و فراغت شهروندان تبدیل شد و به عنوان هنر هفتم، جا را بر شش همزاد پیشین خود تنگ کرد. سینما امروز، پادشاه هنرهاست؛ پادشاهی که تاج خود را با نگینهای شش هنر قبلی تزئین کرده است. با این همه این هنر هم اکنون پا را از دایرهی هنر فراتر گذاشته و به رسانه و ابزاری کارآمد در حوزههای اجتماعی، سیاسی و بینالمللی تبدیل شده است. سینما امروز دیگر در جغرافیا و هندسهی فرهنگ محصور و منحصر نیست، بلکه مؤلفهای برای تخمین اقتدار ملتها و قدرت دولتها به شمار میآید.
دوم)
در ایران، تنها 5 سال از لحظهی اختراع سینما به سال 1895 میلادی زمان لازم بود تا اولین سالن سینما در تبریز ساخته شود و این به سال 1289 شمسی بود. به این اعتبار، سینما در ایران، کمابیش هم سن و سال سینما در جهان است. ایرانیان در 113 سالی که از ورود اولین دستگاه سینماتوگراف به کشورشان میگذرد، هیچوقت لازم نبوده برای تماشای فیلم در سینما مثل هندیها صف فروش خون تشکیل بدهند، اما مثل همان مردم مشتاق، هنر هفتم را خوشامد گفتند و همان اقبالی را بدان نشان دادند که همواره به هنرهای درخشان تاریخی خود، شعر و خوشنویسی، نشان دادهاند. سینما در ایران از همان آغاز، هم طبقه متوسط شهری و هم طبقات فرودست شهری شده را دل مشغول خود کرد. سوژههایش را، قهرمانانش را، دغدغههایش را و آرمانهایش را در تناسب با این مخاطبان سامان داد و بهرغم اینکه هنری رسیده از غرب بود اما زودتر از آنچه انتظار میرفت به هنری مردمی و چه بسا ملی تبدیل شد. بالاتر از این، سینما به زودی به ویترین بضاعت فرهنگی ایران تبدیل شد؛ چیزی که خاص ایران نیست و در باب تمام نظامهای سینمایی و کشورهای صاحب سینمای جهان صدق میکند. معنای این ادعا که سینما اکنون از عرصهی فرهنگ فراتر رفته و به مؤلفهای فراهنری تبدیل شده همین است. با سینما و در سینما میتوان به تخمین روحیات و خلقیات مردم هر کشور، تشخیص رؤیاهای ملی، آرمانهای جمعی، دغدغهها و دلمشغولیهای عمومی، میزان انسجام و پیوستگیهای اجتماعی، استواری یا ضعف هویت ملی ، میهنی و مذهبی، تمایل به تلاش یا تنپروری عمومی، تشخیص وارستگی زبانی و تنزه اخلاقی مردم و بسیاری دیگر از مؤلفههای تعیینکننده در حیات و بقای یک دولت- ملت، پی برد. این شاخصها و بسیاری دیگر از آنها همگی در ویترین سینمای یک کشور قابل رؤیت است.
سوم)
سینمای ایران، خواه در روزهای رونق و شکوفایی جهانگیرش و خواه در روزهای رکود و کم کاریاش، همواره میزان الحرارهای برای اندازهگیری و تخمین نیازها و مطلوبها و مطالبههای پیدا و پنهان اجتماعی بوده است. در جنگ، پوتین به پا کرده؛ در خوشیها شال سرخ شادمانگی به کمر آویخته؛ در فجایع و تلخیهای ملی مثل بمبارانهای شیمیایی و زلزلهها دستمال سیاه به پیشانی بسته؛ برای کودکان و به افتخار کودکانش شاهکارهایی ساخته، قهرمانان و نامآوران خود را در قابهایی خوشساخت ماندگار کرده است. برای هرکدام از این شاخهها و موضوعات، نمونههای درخشان و پرافتخاری فراهم آورده است که نشاط مردمی را در داخل و غرور ملی را در خارج در پی داشته است.
چرا؛ در کنار این آفرینشهای درخشان، آثار نادلچسب و بلکه بیارزشی هم تولید شده است که قابل دفاع نیستند. ادعای کمال و تنزه محض و مطلق برای سینمای ایران و البته برای هیچ رژیم سینمایی در جهان، پذیرفتنی نیست. این پهنهی هنری هم مثل هر ساحت دیگری ظرفیت بالقوه و بالفعل برای آلودگی و ناپاکی و شبههناکی دارد. کمکاریها و اهمالها و بیهمتیهایی در آن میتوان سراغ گرفت. طمع ورزها و سودپرستها و کاسبکارها مگر میتوانند از این سفره چشم بپوشند؟ اما با تمام این فراز و نشیبها هنوز سینما ویترین جهانی هویت و فرهنگ ماست. میتوان خون ایرانی را در این پیکره دید. سینمای ایران خصوصاً با وقوع انقلاب اسلامی، به اقرار و اجماع تقریباً مطلق کارشناسان، جان و جلوهای دیگر گرفت و شمار کمّی و محتوای کیفی تولیداتش رونق یافت و به یکی از 10 صنعت پویای سینمای جهان تبدیل شد. اکنون جامعهی جهانی، سینمای ایران را به صفاتی چون نجابت اخلاقی، کرامت انسانی، لطافت معنوی، و مسئولیت اجتماعی و تاریخی میشناسد. حاصل تلاش سینماگران این سرزمین در رقابت با سینمای فارغ از محدودیت کشورهای دیگر، چیزی است که میتوان آن را یکی از فانوسهای دریایی فرهنگ ایرانی-اسلامی در اقیانوس متلاطم جهان دانست.
چهارم)
سینما دنیای دوم انسانهاست؛ دنیایی که گاه در دهنکجی به دنیای اول و تلخیها و سختیهایش ساخته میشود. این هنر، در لحظات خطیر تاریخی، مناسبترین میانبر برای رسیدن به رؤیاهای مشترک ملی است؛ بازترین پنجره برای تماشای آرمانها و آرزوهای جمعی. سینما به تعبیر برخی فیلسوفان، جولان آزاد در فضای خالی میان واقعیت و رؤیاست. سینماگران ایرانی در مقیاس عام و فارغ از استثناها، هرگاه برای ساختن این دنیای دوم کوشیدهاند، نشاط و امید اجتماعی را به مردم هدیه دادهاند؛ و هرگاه در خلق و ترسیم رؤیاها و آرمانهای ملی و جمعی کمکار یا ناکام بودهاند، شادابی و امید اجتماعی از رمق افتاده است. هنوز هم اگر چیزی در قوارهی «زیر درختان زیتون» و «خانه دوست کجاست»، «هامون» و «اجارهنشینها»، «دندان مار» و «ضیافت»، «ای ایران» و «کاغذ بی خط»، «از کرخه تا راین» ، «آژانس شیشهای» و «شام آخر»، «هیوا» و «میم مثل مادر»، «شبی که ماه کامل شد» و «نفس» و ... ساخته شود، صف سینماروها از آغوش مهربان سینما بزرگتر خواهد شد. فقط هند نیست که سینما را با خون پیوند زده و به دنیای دوم خود تبدیل کرده است. در ایران نیز سینما میتواند مبشّر امید و نشاط و مروّج شکوفایی و همبستگی ملی باشد و دنیای اول را به دنیای دوم شبیه کند.
نورنیوز