نورنیوز - گروه ورزش: از محل جشنواره هواداران (فن فستیوال) که بیرون میآییم مجبوریم تا ایستگاه بعدی مترو پیاده برویم. قطریها برای اینکه تعداد زیاد تماشاچیان را در استفاده از مترو و حملونقل عمومی مدیریت کنند مجبورمان میکنند هر روز کیلومترها پیادهروی کنیم. بدترینش ایستگاه کورنیش است. در اینجا اگر از قطار پیاده شوی و از ایستگاه بیرون بیایی دیگر امکان سوار شدن به مترو از این ایستگاه را نداری و باید حداقل یک ایستگاه پیاده بروی تا بتوانی دوباره سوار مترو شوی. این را بارها و بارها از بلندگوهای داخل واگنها به دو زبان عربی و انگلیسی میگویند تا اگر تصمیم داری برای شرکت در برنامههای فن فست در این ایستگاه پیاده شوی، پیادهروی حداقل یک ایستگاه مترو را به برنامه بازگشتت اضافه کنی و برایش انرژی نگه داری.
به سمت ایستگاه راه میافتیم و بعد از 20 دقیقه پیادهروی تازه میرسیم به اول مازی چند صد متری در ورودی مترو. برای آنکه جمعیت به یکباره به پلههای مترو نرسند و ازدحام پیش نیاید در ورودی ایستگاه با راهبندهای آهنی که با پرچمهای مربوط به جام جهانی پوشانده شده راهی دور و دراز ساختهاند که حداقل 10 دقیقه باید پیاده برویم تا به ورودی مترو برسیم. از روی نقشه و دو دوتا چهارتا به این نتیجه میرسیم تا ایستگاه بعدی یعنی ساحل غربی را پیاده برویم. ایستگاهی که نزدیک سیتی سنتر دوحه است و مرکز اصلی خدمات فیفا به تماشاچیان در کنارش قرار گرفته است. هر کسی که برای جام جهانی به دوحه آمده باشد حداقل یک بار به این ایستگاه مترو آمده است. هم نزدیک فن فست است و هم مراکز خرید و تفریح در کنارش قرار دارند.
در راه، نرسیده به ایستگاه سیتی سنتر در پهنه منتهی به ساحل، زمینی بزرگ محصور شده و جمعیت زیادی را در خود جای داده است. بالای ورودی بزرگ نوشته شده است "بیت سعودی " و طراحان تلاش کردهاند رنگ سبز را در همه طراحیها به عنوان رنگ اصلی مورد استفاده قرار دهند. وارد بیت سعودی که میشوی دو غرفه بزرگ که به عنوان فروشگاه غذا مورد استفاده قرار گرفتهاند قرار دارد. بوی نامطبوعی دارند. چیزی بین کله پاچه و سیرابی که تازه بار گذاشته باشند؛ که به نظرم فقط برای ما نامطبوع است والا جمعیت زیادی برای خرید غذا جلویش صف نمیایستادند. از کنار این دو غرفه که رد میشویم با میدانگاهی بزرگ روبرو هستیم که به 4 بخش بزرگ تقسیم شده است. در هر کدام از بخشها برنامه اصلی، سرگرمی است. غرفه داران خانمهای جوانی هستند با پوشش سبز رنگ که در بین آنها افراد بدون حجاب اسلامی کامل هم دیده میشوند اما به ندرت.
پیراهن و لباس ورزشی ادوار تیم ملی فوتبال عربستان سعودی را در یک اتاق جمع کردهاند. در کنار هر ست لباس نامی پرآوازه از فوتبال عربستان با مشخصاتش به چشم میخورد. در به در به دنبال نام و پیراهن محمد الدعایه میگردیم تا بالاخره اسم واقعیش را بدانیم و ای کاش یک عرب برایمان اسم درستش را تلفظ کند. در فضای مجاور بچهها میتوانند در یک استادیوم مینیاتوری فوتبال بازی کنند. در بخش دیگر، اتاقی سراسر آینه قرار دارد که میتوانیم با جام جهانی عکس بگیریم. فضایی بزرگ را با دستگاههای بازی ویدیویی تجهیز کردهاند و کوچک و بزرگ مشغول بازی با کنسولهای بازی هستند.
برای این که مادرها نگران فرزندانشان نشوند فضای جانبی این گیم نت را برای استراحت و گعده تجهیز کردهاند و مادرها و بعضاً پدرها میتوانند تا بچههایشان مشغول بازی هستند آنجا استراحت کنند و یا با استفاده از وای فای مجانی وب گردی کنند. از این بخش که خارج میشویم در سمت راست این میدان، یک تلویزیون بسیار بزرگ و یک سن قرار دارد و محوطهای چمنکاری شده با مبلمانی متناسب با محیط که میتوان مسابقات فوتبال را به طور زنده از آنجا تماشا کرد. در فاصله بین مسابقات و دو نیمه نیز روی سن، برنامههایی برای سرگرمی افراد تهیه شده است. از آکروبات گرفته تا اجرای موسیقی زنده. ما قبل از شروع بازی بعدی به بیت سعودی رسیدهایم و یک گروه موسیقی غیر عربزبان در حال اجرای برنامه هستند و دو خانم روی سن در حال رقص، جمعیت را به خود مشغول کردهاند. انتهای این فضا که به ساحل دریا ختم میشود چند چادر و خیمه قرار دارد و عدهای از
مردان عباپوش و چفیه به سر با شمشیر در حال اجرای رقص شمشیر عربی هستند. این بخش از بیت سعودی به قسمتهای مختلف تقسیم شده و هر کدام با توجه به فرهنگهای مختلف موجود در شبهجزیره، برای مخاطبان برنامه خاصی را ارائه میدهند.
برای همه سنین و همه نوع سلیقهای فضا در بیت سعودی در نظر گرفته شده و از اینرو طیف متنوعی از مخاطبان در این محوطه حضور دارند و افرادی غیر عرب با پرچمهای برزیل، آرژانتین، هلند و ... نیز در بین حاضرین دیده میشود. رستورانهایی با غذاهای متنوع سنتی عربستان و حتی غربی پذیرای مهمانان است.
عربستان، واقعاً این شکلی هم هست؟ این جملهای است که در ذهن همه مان نقش بسته و کمی شک داریم برای بیانش. اولین نفر که به زبان میآورد بقیه هم شروع میکنند از بخشهای مختلف نمایشگاه و افراد حاضر در آن حرف زدن. احتمالاً غیر عربها وقتی از بیت سعودی خارج میشوند جملاتی شبیه جملات ما به هم میگویند.
از بیت سعودی پیروی میآییم و با 3 دقیقه پیادهروی خودمان را به مترو میرسانیم. از دیگر بچههای خبرنگار شنیدهایم که نمایشگاه ایران در کتارا در حال برگزاری است و برای دیدن نمایشگاه ایران، باید به آنجا برویم. این بار مجبور هستیم تمام آن ماز ده دقیقهای را طی کنیم و بعد از چند ایستگاه، خودمان را به کتارا، یکی دیگر از مراکز تفریحی شهر دوحه، برسانیم. از خروجی مترو که بیرون میآییم با محیطی کاملاً متفاوت از آنچه تا کنون در شهر دوحه و جام جهانی دیدهایم مواجه هستیم.
در نگاه اول مرا به یاد کنارگذر و محوطه میدان آزادی میاندازد البته به روزتر و تمیزتر. چند دقیقهای پیاده میرویم و باز هم آن مشکل همیشگی شهر دوحه خودنمایی میکند. هیچ جا و هیچکسی نیست که بشود اطلاعاتی راجع به محل برگزاری نمایشگاه بدست آورد. به غیر از مترو تقریباً جای دیگری کسی راهنماییات نمیکند و اگر شانس داشته باشی و محل مورد نظرت در نقشه گوگل ثبت شده باشد که برندهای و الا شانس کمی داری تا به هدفت برسی. پرسان پرسان راه میافتیم و بعد از 10 دقیقه به پارکی بزرگ میرسیم با استخری در مرکز. مرا به شدت به یاد پارک آب و آتش خودمان در تهران میاندازد. در این محل، غرفههای کوچکی سوغات کشورهای مختلف که بیشترشان عربی هستند را میفروشند. بیشتر مغازهها پرچمها و وسایل هواداری تیمهای حاضر در جام جهانی را هم برای فروش دارند. تا به میدان بزرگ برسیم از بازاری که با این مغازهها ساخته شده عبور میکنیم.
در بین غرفهها، فروشگاه فلسطین برایم جذاب بود. چفیه های عربی و لباسهای سنتی فلسطینیان. مشغول دیدن لباسها میشویم که یکی از بچهها یادآوری میکند؛ نمایشگاه ایران ساعت 10 تعطیل میشود و کمتر از یک ساعت تا تعطیلی نمایشگاه باقی مانده است. این در حالی است که به دلیل گرمای هوا در دوحه، فعالیت تازه از ساعت 5 بعد از ظهر شروع میشود و بیشتر مراکز تفریحی و خرید و حتی مترو تا ساعت 2 یا 3 بامداد فعال هستند. غرفه فلسطین را رها میکنیم و خودمان را به میدان میرسانیم.
مسئله اصلی پیدا کردن نمایشگاه است و هیچکس نیست تا سؤالی بپرسیم و راهنماییمان کند. از دور نوشته سردر یک مغازه را میبینم که بزرگ نوشته است؛ «زعفران» و به خیال آنکه بخشی از نمایشگاه ایران است و زعفران ایرانی را معرفی میکند با سرعت به سمتش حرکت میکنیم. به مغازه که میرسیم متوجه میشویم رستوران است و کنارش فروشگاه زعفران. فروشندگان مطابق معمول هندی هستند و حتی آنها هم نمیدانند نمایشگاه ایران، کجای کتارا است.
ساعت به 10 نزدیک میشود؛ واقعاً ماندهایم چه کنیم. گروهی از بازیگران لباسهای شخصیتهای معروف قصهای مثل پینوکیو را به تن کردهاند و در کارناوالی در حال اجرای نمایش هستند. به دیدن این نمایش مشغول میشویم و غرق در داستانهای کودکی. در انتهای کاروانشان خودروی برقی در حال حرکت است باز با رانندهای هندی. به هر زبانی بلدیم بهش می فهمانیم به دنبال نمایشگاه ایران هستیم و میگوید باید به سالن شماره 12 بروید. آدرسی که نشان میدهد خیلی پر پیچوخم است و امکان ندارد در آن فضای به آن بزرگی به این راحتی پیدایش کنیم.
هر طور هست راضیش میکنیم ما را با ماشینش به آنجا ببرد. دو دقیقهای با ماشین طی میکنیم تا برسیم به میدانی بزرگ که یک گروه موسیقی در آن مشغول اجرای زنده هستند. راک میزنند و میخوانند و بین برنامههایشان آبنمایی وسط میدان، نمایشی از نور و آب را به زیبایی اجرا میکند.
پشت سر این گروه، بالای ستونهایی بلند نوشتهاند سالن 12. از در سالن 12 که وارد میشویم با دالانی بلند با سقفی مرتفع روبرو میشویم. در این چند روزی که در قطر بودهایم گوشهایمان به صداهای بلند و مختلف از صدای تشویق هواداران گرفته تا موسیقی با صدای بالا عادت کرده است. وارد این دالان که میشویم به یکباره سکوت و آرامش آن کاملاً محسوس میشود. در انتهای راهرو دری است که به یک تالار باز میشود. تالاری بسیار بزرگ با سقفی بلند که با دیوارکهای چوبی به دو بخش تقسیم شده است.
در مرکز سالن یک پیراهن بلند زنانه با دامنی بسیار بزرگ و بلند قرار گرفته است که نقطه توجه و تمرکز بازدیدکنندگان است. روبروی در تلویزیونی بزرگ، نمایی از ماسوله را نمایش میدهد. دورتادور سالن با بنرهایی که نام استانهای مختلف به همراه توضیحاتی در مورد هر کدام بر روی آنها چاپ شده، پوشانده شده است. میزهای شیشهای با چهارچوبی فلزی جلوی بنرها قرار دارد و صنایع دستی ایران از فیروزه و قلمزنی و خاتم گرفته تا فرش و خوراکیهای شهرهای مختلف در آنها نمایش داده شدهاند. مجموعاً 15 یا 20 نفر در سالن حضور دارند که همه ایرانی به نظر میرسند و کمکم متوجه میشویم مسئولین برگزاری نمایشگاه و غرفه دارانند. دو نفرشان در حال بازی با شطرنج خاتمکاری شده هستند که برای نمایش آوردهاند و بقیه در دستههای دو یا سه نفره با هم گفتگو میکنند. ما که وارد تالار میشویم تازه یادشان میافتد که باید در تلویزیون انتهای سالن، فیلمهایی از ایران نمایش دهند و متأسفانه همان مشکل همیشگی بروز میکند؛
نبودن کابل مناسب و صدا و ... که تا آخر حضور ما هم حل نمیشود. البته به نظر میرسد ایرانی بودن ما هم انگیزه ایشان را برای فعال کردن تلویزیون کم میکند! در پشت دیوارک چوبی وسط سالن، تلویزیون دیگری آماده شده و ردیفهای صندلی مثل سینما چیده شدهاند که نه مخاطبی در آنجا حضور دارد و نه برنامه خاصی در آن برگزار میشود. غرفه داران مسئله اصلیشان را نبودن مخاطب عنوان میکنند و معتقدند اگر زودتر برنامهریزی کرده بودند و اگر گمرک اجازه میداد تمام وسایل موردنیازشان را به قطر منتقل کنند و اگر و اگر...، نمایشگاه وضعی بهتر داشت.
نمایشگاه ایران را ترک میکنیم و از راهروی ورودی سالن 12 دوباره به میدانی که گروه موسیقی در آن مشغول بودند برمیگردیم. دوباره همه چیز شبیه قبل میشود. گروه موسیقی منتظر است تا برنامه آبنما و بازی موسیقی و نور تمام شود تا بتواند بخش بعدی برنامهاش را شروع کند. مردم هم به دور آبنما حلقه زدهاند و در حال دیدن بازی نور و آب و موسیقی هستند و یا با گرفتن فیلم و عکس از رویدادها لحظهای زیبا و به یاد ماندنی را در زندگیشان ثبت میکنند.
و اما ما در حسرت از دست رفتن دوباره فرصتها. این بار هم با اما و اگرهایی که سالهاست شنیدنش برایمان تکراری شده، یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین فرصتها را برای معرفی ایران و واقعیتهای زیست اجتماعی در آن از دست دادیم.
در شرایطی که برگزاری جام جهانی ۲۰۲۲ در قطر که در همسایگی ایران است، میتوانست فرصتی استثنایی برای مقابله هنرمندانه با جنگ جهانی تبلیغاتی و رسانهای علیه کشورمان باشد، معلوم نیست چرا و چگونه با بیتوجهی تمام، از این ظرفیت بیسابقه بهره نبردیم؟!
شاید این شرح مختصر، هشداری چند ده باره و تلنگری کوچک بر وجدان مسئولینی باشد که در ادوار مختلف، هیچگاه در قبال این بیتدبیریها و ناکارآمدیها پاسخگو نبودهاند.
البته شاید!
نورنیوز