نورنیوز - گروه سیاست: برنامه «شیوه» در شبکه ۴ صدا و سیما؛ آخرین برنامه خود را قبل از تعطیلی موقت تا پایان بازیهای جام جهانی به موضوع دیپلماسی عمومی اختصاص داد. اینبار مهمانان برنامه شیوه چهرههای نسبتا جوانتر و در نتیجه مباحث مطروحه نیز نسبتاً بهروزتر بود. دیاکو حسینی یکی از دعوت شدگان،کارشناس و پژوهشگر حوزه مسائل استراتژیک و دیپلماسی عمومی سخنش را با طرح یک سوال آغاز کرد: « سوال اصلی این است که ما وقتی از گذار صحبت میکنیم، دقیقاً از چه چیزی صحبت میکنیم؟ در دو دهه اخیر در جامعه ما هم همانطور که میدانیم، مقام معظم رهبری عنوان "پیک تاریخ" را به کار بردند و بارها تکرار شده و اشاره یا مفهوم بومی شدهای است از مفهوم گذار در نظام جهانی سوال این است که گذار از چه چیز به چه چیز؟ ما تقریباً میدانیم که از کجا حرکت میکنیم. چیزی که با قطعیت نمیدانیم این است که به کجا میرویم؟ به وضوح آنچه که مورد توافق بین دانشگاهیان و اندیشمندان در جهان قرار دارد، این است که ما از یک جهان "پسا تک قطبی" که بعد از یازدهم سپتامبر شکل گرفت و قبل از آن ما دوره جهان تک قطبی را داشتیم، در حال حرکت هستیم به دنیایی که احتمالاً جهان چند قطبی خواهد بود. نکته مهم اینجاست که در حدود پانصد سال اخیر اولین بار است که قدرت از جهان غرب و از دنیای آتلانتیکی به سمت جهان شرق در حال حرکت است. اما این عبارت به سرعت میتواند دچار بد فهمی شود و به این معنا باشد که جهان غرب در حال از دادن موضوعیت است. در حالی که بیان دقیقتر اینطور نیست.»
این پژوهشگر مسائل استراتژیک با تشریخ تغییرات جهانی عنوان کرد:« نقش جهان غرب کمتر میشود و انصار قدرت و ثروت از دستان غرب در حال خارج شدن است. بنابراین ما یک پویایی را در نظام جهانی میبینیم به سمتی که احتمالا "جهان چند قطبی" است؛ با روسیه، چین، اتحادیه اروپا، برزیل، هند و قدرتهای منطقهای مثل ایران و کشورهای مشابه. با این حال هنوز صورتبندی نهایی روشن نیست. زیرا اتفاقاتی در جهان رخ میدهد که میتواند سرعت جابجایی قدرت و ثروت را تغییر دهد. برای مثال اخیراً ما با بحران کووید ۱۹ مواجه بودیم که در تولید ثروت جهانی بسیار موثر بود یا جنگهای احتمالی که ممکن است رخ دهند مانند جنگی که اخیراً در اوکراین رخ داده است. بنابراین ما حوادث غیر قابل پیشبینی را در مسیر داریم اما، آنچه که میدانیم این است که ما به سمت یک دگرگونی در حال حرکت هستیم و کشور و قدرتهای مختلف در این دوره میتوانند سهم داشته باشند ، نه تنها فقط ابر قدرتها، که این ویژگی بسیار مهمی است. در ادوار گذشته، نظمهای جهانی که تغییر میکردند، قدرتهای منطقهای و قدرتهای پایینتر از سطح ابر قدرتها، نقش چندانی نداشته و تابع تحولاتی بودند که ابر قدرتها پیش میبردند.»
حسینی در ادامه خاطر نشان کرد:« اینبار اوضاع تغییر خواهد کرد به این دلیل که قدرتهای رده پایین و نه فقط کشورهای متوسط، بلکه گروهها و سازمانهای غیر دولتی هم میتوانند در مسیر این تغییر جهت «شیفت استراتژیک» نقش بازی کنند. از این جهت عدهای گفتهاند که بهتر است ما به جای یک جهان چند قطبی از "جهان چند مرکزی" صحبت کنیم. یعنی شکل قدرت نه در قالب قطب بلکه در قالب مراکز قدرت و ثروت است»
او با تأکید بر واقع بینی در این گذار افزود:« بنابراین من فکر میکنم که ما این فرصت را داریم که اگر درک درستی از این جابجایی قدرت داشته باشیم و دچار بزرگنمایی و کوچکانگاری موضوع نشویم، میتوان نقش موثری را در این گذار ایفا کنیم و یکی از نکات مهم در این گذار این است که سرشت این گذار هم تغییر کرده است. در گذشته فقط کافی بود که منابع ثروت و قدرت جابجا بشوند به دلیل امپریالیسم یا جنگهای گسترس طلبانه و غیره و...
حسینی در بخش دیگر سخنانش از تأثیر شهروندان جهانی در نظم نوین سخن گفت:« یکی از اتفاقاتی که افتاده این است که مردم، شهروندان جهان در سیاست جهان و نظم جهانی موثر هستند. مردم عادی به خاطر انفجار اطلاعات، تکنولوژی اطلاعات و به خاطر سواد آموزی در جهان که رخ داده، مردم راحتتر در سیاست دخالت میکنند، نظر میدهند و جهان را میتوانند متأثر کنند و به همین دلیل است که فکر میکنم در سیستم گذار قدرت، مفهوم "دیپلماسی عمومی" که ارتباط دولتها است با مردم در اینجا اهمیت پیدا میکند و هدف آن ارائه تصویری از یک کشور است که میتواند فضا و محیط مناسبی را برای دیپلماسی سنتی فراهم کند.»
مهمان دیگر برنامه حمیدرضا غلامزادهنیز از کارشناسان و پژوهشگران حوزه مسائل استراتژیک و دیپلماسی عمومی بود. او سخنش را با توضیح اَشکال تقسیمات ارائه شده از سوی آقای حسینی آغاز کرد: «قدرت در این سالهای اخیر به دو شکل تغییر کرده است. بخشی از گذاری که آقای حسینی فرمودند را من به ۲ شکل میبینم: یکی آن عوامل قدرت سنتی به تعبیری قدرت معمولی که ابرقدرتها داشتند یا همان دوره "تک قطبی" مثل آمریکا و اروپاییها؛ که هم به نوعی تغییر کرده است و شکافته شده است و هم اینکه عوامل و قدرت دیگری بر آن اضافه شده است. یک زمانی ثروت و قدرت نظامی ابزار قدرت بودند و همانها هم معمولاً سرنوشت را تعیین میکردند. اما الآن دیگر خیلی این موضوع به تنهایی عامل نیست. حتماً آنها لازم هستند ولی دیگر کافی نیستند. الآن دیگر بحث "افکار عمومی" در سطح جهان موضوعیت پیدا کرده است».
غلامزاده با بیان اهمیت اینکه مسائل داخلی کشورها بصورت مسائل بین المللی درآمده است در ادامه بیان کرد: «داخلیترین مسائل کشورها به خصوص کشورهایی که بیشتر اهمیت دارند، برای افکار عمومی در سطح جهان اهمیت پیدا میکند. برای مثال جورج فلوید یک ماجرای داخلی در آمریکا بود اما پیامد و پس لرزههای آن تا اروپا به صورت تجمع بروز پیدا کرد. عملاً دیگر مرزبندی موضوعات داخلی و خارجی دیگر وجود ندارد چرا که همه، همه چیز را میبینند. بسیاری از مردم جهان کرسی به کرسی انتخابات میان دورهای اخیر آمریکا را رصد میکردند. استفاده از عناصری مثل سیاستهای فرهنگی و ارزشهای فکری مواردی هستند که در قدرت کشورها موضعیت پیدا کردهاند».
این پژوهشگر مطالعات آمریکا در بخش دیگر سخنان خود با استناد به گفته های مهمان دیگر برنامه چنین گفت: «عناصر قدرت در جهانِ قدرت دچار لرزش شدهاند و از این لحاظ بخشی از قدرت آنها تضعیف شده است. از فرمایش آقای دکتر حسینی استفاده میکنم که این گذار به معنای از بین رفتن و فروپاشی کشورهای غربی و از این دست موارد نیست و جایگاهها در حال تغییر هستند. میتوان اشاره کرد به کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۰ که اساساً محور اصلی را غرب زدودگی قرار داده بودند. در خود کنفرانس مطرح میشود که غربیها چه اروپا و چه آمریکا، از آرمانها و آرزوهای خودشان عدول کردهاند. دیگر بیانگر، نمایانگر و نماینده آن آرمانها نیستند و کشورهای دیگر تمایلی به شبیه شدن به کشورهای غربی ندارند».
غلامزاده با اشاره تحولات اخیر افزود:« از طرف دیگر، سایر کشورها هم توانستهاند در این حوزهها قدرتی کسب کرده و خودنمایی کنند. این مفاهیم و عناصر جدیدی که برای کشورهای دیگر هم مطرح شده، عرصه رقابت جدیدی در یکی دو دهه اخیر بود و به نوعی با یک اختلاف فاز مختصر همه از صفر شروع کرده بودند و البته که برخی نیز در این ماجرا بهتر پیش رفتند؛ به خصوص بعد از توسعه فناوری، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و... به همین خاطر توانستند فضا را به سمتی ببرند که برای خودشان هم در حوزه قدرت نرم فرصتی ایجاد کنند و عناصر قدر نرم خود را نمایش دهند. اینجا همان جایی هست که میتوان گفت بحث "دیپلماسی عمومی" اهمیت پیدا میکند در این حرکت و گذار به سمت آن پیچ تاریخی و نظم جهانی جدید داریم».
او با اشاره به ارتباط افکار عمومی و دیپلماسی عنوان کرد: «نکتهای که وجود دارد این است که بحث افکار عمومی هم ابزار و هم حوزهای برای کارکردن و مانور دادن است. هر کشوری در این عرصه رقابت جدید تلاش میکند تا خودش را به عنوان ستون و نماد قدرت در افکار عمومی بشناساند و لزوماً هم در آن بحث واقعیت آن نیست که حتماً در آن موضوع مثلاً برتری داشته باشد. منظور دورغ گویی نیست و بحث تصویر سازی است. پس افکار عمومی مسیری است که در این دوره در کنار مسیر سنتی و مرسوم حتماً باید دنبال کرد و محل بحث و استفاده هم خواهد بود».
دیاکو حسینی،با توجه به مباحث ارائه شده قبلی خود دیپلماسی عمومی را مقوم به ارتباط صحیح با مردم دانست:«در این انتقال قدرت در جهان که صحبت کردیم، یک اتفاق امروز در حال رخ دادن است که مقوم مفهوم دیپلماسی عمومی است. در گذشته یک حوزه وجود داشت به نام روابط خارجی که دولتها باهم درگیر بودند، مردم راهی برای ورود به آن نداشتند. یک حوزه هم سیاست داخلی بود. امروز این دو باهم درگیر شدهاند. به درستی نمیتوان تشخیص داد کجا یک موضوع مربوط به سیاست خارجی است و کجا موضوع به سیاست داخلی مربوط است.
او در بخش دیگر سخنانش با اشاره به تحول در زمینه آگاهی گفت:« موضوع بعدی انقلاب آگاهی است که تمام جهان را گرفته و مختص ما هم نیست و تمام دنیا به این نحو است. این فاکتور دومی است که مردم را در امور جهانی دخالت میدهد ، سیاست داخلی و سیاست خارجی. سومین مورد هم این است که روشهای اداره سنتی روابط خارجی مثل جنگ، تحریم و غیره بسیار گران و همینطور گرفتار عدم قطعیت شدهاند.
یعنی عملاً ابر قدرتها درگیر جنگ میشوند و دست خالی از آن جنگ بیرون میآیند. یا همان طور که درباره کشور خودمان میبینیم، دست به تحریم اقتصادی میزنند و به نتیجه نمیرسند. »
او در تشریح مطالبش ادامه داد: «در نتیجه به دلیل این سه فاکتور یکی از ابزارهای جدیدی که در روابط خارجی مطرح میشود، افکار عمومی دیگر ملتها است؛ به عنوان ابزار پیشبرد روابط خارجی. بنابراین برای کشورهای مختلف و رقیب با هم خیلی عاقلانه است که به جای این هزینههای سنگین نظامی و کارهای اقتصادی که ممکن است به نتیجه نرسند، دست به ابتکارهایی در ارتباط با افکار عمومی کشورها بزنند و از آن طریق تغییرات مدنظر خود را پیش ببرند.
حسینی با تأکید به نقش مردم به عنوان اصیل در دیپلماسی عمومی عنوان کرد:«اگر بخواهید مردم کنشگران اصلی دیپلماسی عمومی باشند، این فرض غلط است که دولت به آنها دیکتهای را باید ارائه کند.گروههای ورزشی، سینمای و... که در حال انجام دیپلماسی عمومی هستند اغلب حتی ممکن است که خودشان هم ندانند که در حال انجام این کار هستند. هدف دیپلماسی عمومی این نیست که الزاماً دستور کار سیاسی را پیاده کند، هدفش این است که تصویر یک کشور را مطلوب کند، فضا را مساعد کند و زمین را بارور کند برای به ثمر نشستن دیپلماسی رسمی و سنتی، نه اینکه خودش بخشی از دیپلماسی رسمی و سنتی باشد. همه ایرانی هرکجا که بروند از کشورشان تعریف و تمجید میکنند و فضای بدی به وجود نمیآید؛ اجازه بدهید که به شیوه و زبان خودشان این کار را انجام دهند و فقط زمینههای آن ابزار دوستی و به تصویر کشیدن ایران را باید برایشان فراهم کنیم. این تنها کاری است که دولت باید انجام دهد.»
در مقابل حمیدرضا غلامزاده در تشریح روابط میان مردمها به نکاتی اشاره کرد:«، مردم ما بینالملل و جهان دوست هستند اما بینالمللی نیستند. شناخت درست و دقیقی از فضای بیرون از ایران ندارند. یک تصوراتی از خارج از ایران هست که این تصویر، تصویر دقیق و روشنی نیست. بخشی که باعث ایجاد تصویر منفی هست و شاید به نوعی مردم سرخورده هستند در تعامل با دیگران به این علت است که شناخت دقیقی از این ماجرا ندارند و شاید بتوان به نوعی کمکاری رسانه در ارائه تصویر درست به مردم دانست.»
او در انتقاد از نهادها و شیوه های ابراز دیپلماسی عمومی افزود:« در مسیری که در پیش رو داریم، ابتداییترین حالت این است که دولت کنشگر باشد و شاید بتوان گفت در ایران و جمهوری اسلامی ما فقط این فاز اول را داریم. اتفاقاً جای تأسف دارد که وزارت خارجه به اصطلاح سرپرست رویکرد دیپلماسی است، اصرار دارد که همچنان تولیگری و تصدی موضوعات در اختیار خودش باشد. نهایت میشود سازمان فرهنگ و ارتباطات که درحوزه دیپلماسی فرهنگی و به تعبیر خودشان اخیراً بحث دیپلماسی عمومی تلاش میکنند که محوریت را داشته باشند، بازهم در همان چارچوب وزارت خارجه است. خیلی، میدانی برای بازیگری و کنشگری بازیگران غیر دولتی نداریم.
غلامزاده با تفکیک ایران و حاکمیت سیاسی عنوان کرد:« بخشی از ایرانیان که خارج از کشور هستند، ممکن است خیلی مشکلی با ایران نداشته باشند و با ساختار سیاسی مشکل داشته باشند. بخشی اساساً کشور را قبول ندارند و یک خود تحقیری دارند که میخواند هویت را از بین ببرند. چیزی که دولت باید تبیین کند و میداندار آن باشد این است که بخشهای مختلف وارد کار کند و بتواند به یک اجماعی برساند که ما چه چیزهایی را میخواهیم. ایران کشوری است که تمدن چندین هزار ساله دارد و تنوع قومیتی دارد و همزیستی مسالمتآمیز اقوام را دارد. چون از عناصر خودمان برای تببین استفاده درستی نکردهایم و تصویر درستی نساختهایم به برخی سوالات نمیتوان جواب روشنی داد».
در ادامه مهمان دیگر برنامه دیاکو حسینی با اشاره به تنوع تعاملات شهروندان مطرح کرد: « سوال مهم دیگر اینکه آیا برای دیپلماسی عمومی باید همه شهروندان و ملت جهان یک نسخه داشته باشند یا بسته به نیاز آن جوامع باید تنظیم شود؟ در بعضی کشورها مثل عراق نیاز به تلاش کمتر است چون اشتراکات تاریخی و مذهبی بیشتری داریم. اما برای کشوری مثلاً مثل چین یا برزیل یا کشورهای اروپایی باید بیشتر تلاش بکنیم ولی باید نیاز آنها را نیز بشناسیم و بدانیم آنها به دنبال چه ایرانی هستند. ما نباید فقط فکر کنیم همینی که هستیم همین است. دیپلماسی عمومی درایت لازم دارد. باید مخاطب را بشناسیم و بدانیم برای چه مردمی چه جامعهای چه کالایی از فرهنگ، تاریخ و سیاست اقتصادی ایران را میخواهیم مطرح کنیم. این است که ما به یک استراتژی دیپلماسی عمومی نیاز داریم.»
دیاکو حسینی رابطه حکومت و مردم را از عناصر تعیین کننده دیپلماسی عمومی تعریف کرد و افزود: «رابطه حکومت با مردم خودمان بسیار مهم است. ما چقدر توانایی مجاب کردن شهروندان خودمان را نسبت به سیاستها و رویکردها و هنجارهایی که میخواهیم آنها را تبلیغ بکنیم، داریم؟ باید اهمیت مردم را به رسمیت بشناسیم و ابتدا مردم خودمان که لازم است متقاعد بشوند را مجاب کنیم.
در ادامه حمیدرضا غلامزاده نیز تصریح کرد: من معتقد هستم که دیپلماسی عمومی در تعامل با مخاطب خارجی میتواند در داخل تأثیر بگذارد و بلعکس. در عرصه این رقابت سیاسی و جنگ سیاسی، دیپلماسی عمومی به عنوان یک ابزار در حال استفاده است.
نورنیوز