نورنیوز ـ گروه جامعه: جامعه، موجودی بهغایت پیچیده است که حکمرانیِ صحیح بر آن، نیازمندِ «نبضسنجی» دقیق و مستمر است، یعنی بهطور جدی باید در معرض رصد و پیگیریِ مداوم باشد؛ پیگیریهایِ عالمانهای که با روشهایی مثل پژوهشهایِ کیفیِ اجتماعی، پیمایشها و تحلیل کلاندادهها، صورت گیرد.
بحرانِ اخیر درواقع نقطهعطفی شده است برای هوشیار شدنِ حکمرانان و مدیران تا بدانند جامعه، این موجود زندۀ دائما متغیر، نیازمندِ یک سلسله «نبضسنج» هایی بهشدت دقیق، عالمانه و همیشهفعال است.
مدیران جامعه هنوز نمیدانند این جامعه با تمام ابعاد مختلف و گونههای متفاوت از گروه، اصناف و بازیگران گوناگونی که لزوما شبیه هم فکر و رفتار نمیکنند، چه سلیقهای دارد و چه محتوایی را مطالبه میکند!؟
ما دربارۀ جامعه گنگ هستیم و برای اینکه بدانیم، تغییر فضا و ذائقههایی که مدام در حال رخداد است، چگونه به این حالت امروزی رسیده، نیازمند فراهم آوردن مقدماتی هستیم.
در صدر این مقدمات، نکتۀ بسیار مهمی وجود دارد که نباید بهسادگی از آن بگذریم:
میان این همه تکثر گروهها، استفاده از تعبیر «مردم و جامعه» بهصورت بسیط و یکپارچه، غلط و قدیمیست، زیرا دهها طیف وجود دارد که پیچیدنِ یک نسخۀ واحد برای همۀ آنها کاری غیرعلمی و بحرانزاست.
در جامعهای که مثلا بهعلت فراگیری شبکههای اجتماعی، سرعت تحولات اجتماعی بالا رفته، از مهمترین مسئلهها اجرای پیمایشهای مستمر است تا حکمرانان دربارۀ وضعیت و احوالِ جامعه، مدام ادراکهای دقیق داشته باشند؛ این نسخهای است که جوامعِ غربی سالهاست در پیش گرفتهاند و پیمایشهای هفتگی، بلکه روزانه انجام میدهند و حتی با استفاده از فرصتهایی که فناوریهای جدید در اختیار قرار داده، پیمایشهای چنددقیقهای! مدیران و مسئولان ما نیز ناگزیر از فهم و پذیرشِ این تغییرات و فرصتهای پیشِ رو هستند.
مدیرانِ ما چون نمیدانند بخشهای مختلف جامعه، به چه چیزی میل و علاقه دارند، برنامههایی را ارائه میکنند که جامعه پس میزند و باعث هدررفت میلیاردها تومان میشود.
مسئلهای که باید به آن پاسخ داد این است که چرا در کشور ما اهمیت این موضوع درک نشده و در این نقطه ایستادهایم!؟
به نظر بنده، چندعامل این واقعیت را شکل داده است:
در کشور، «غلبۀ نظریه بر داده وجود دارد» به این معنا که نزد مدیران ما، فهم و ادراکِ خود بر مراجعۀ به میدان، اولویت دارد، در واقع به جای مواجهۀ مستقیم با پدیده، نظریهپردازی میکنند. نظریه نباید اهمیتش از «داده» و «فهمِ میدان» بیشتر شود؛ اگر این موضوع حل نشود، فهم درست و دقیق محقق نمیشود.
عامل بعدی، دشواریِ کار علمی کردن است؛ کار علمیِ دقیق، پخته و تأثیرگذار بسیار زمانبر است و بهشدت هزینهبردار.
دلیل دیگری که زنجیروار به دلیل قبل متصل است، بیحوصله بودن مدیران و روی آوردن به کارهای آسان است؛ این مسئله نه فقط مسئلۀ مدیران که مسئلۀ جامعۀ ماست، جامعهای که حکمرانان از دل همان جامعه بیرون آمدهاند؛ عجولبودن و آسانطلبی با کار دقیق و علمی جور در نمیآید.
مسئلۀ بعدی، عمر کوتاه مدیریتی در کشور است.
درفضایی که مدیر، فرصت کمی برای ابراز و اثبات خود دارد، نمیتواند به کارهای بلندمدت عمیق فکر کند و دنبال کار بنیادین نمیرود؛ تنها دنبال نتایج کوتاهمدتی است که بتواند خود و کارش را به جامعه و بالادست خود ارائه کند؛ از طرفی هم اگر کار خوبی انجام دهد و خودی نشان دهد، ساختار موجود او را در مدتزمان کوتاهی ارتقاء میدهد و به هرحال یک کار ناتمام از دورۀ خود را به مدیران بعدی محول میکند!·
و اما مسئلۀ دیگر این که تا به حال مدیران ما به علت قدرت ذاتی انقلاب در همراه کردن تودۀ مردم، خیلی احساسِ نیاز و ضرورت نکردهاند تا به فهم دقیق و صحیح از جامعه برسد وبه قول معروف از توبره میخوردهاند؛ ولی امروز دولتهای متخاصم به واسطۀ شبکههای اجنماعی، ادراک دقیقی از این جامعه پیدا کردهاند و اقدامات هدفمند و هوشمندی را طراحی و اجرا میکنند که نیازمند واکنشهای عالمانه از سوی ماست.
در چنین شرایطی، ایجاد زیرساختهای علمی، روشی و ابزاری فهم اجتماعی از نان شب واجبتر است!
در نهایت، به نظرم اکنون باید از این پنجرهفرصتِ بهوجودآمده، استفاده کرد؛ حالا که حکمرانان ما فهمشان از جامعه ایراد دارد باید برای حلِ این مسئله اراده کرد و ایجادِ یک شبکۀ دقیق مشاهده، رصد و دادهکاوی را در اولویت قرار داد؛ اگر این هزینه و سرمایهگذاری اتفاق نیفتد، حاکمیت با بحرانهایی مواجه خواهد شد که ناچار برای حل آنها نیازمند هزینههای گزافتری میشود.
*مدیر عامل موسسه بینا
نورنیوز