نورنیوز - گروه سیاست: به باور قدرت های غربی، ایران برای مهار شدن، بیش از اندازه بزرگ است. علی رغم راهبردهای نظامی و سیاسی و تحریم های اقتصادی بی سابقه در طول تاریخ، آن ها نتوانستند راهبرد مهار ایران را به نتیجه ملموسی برسانند. بر همین اساس، از نظر آن ها، این ایران بزرگ باید دچار انشقاق، گسست هویتی و گسل های قومی شود.
نکته تاریخی مهم اینکه قدرت های خارجی در دو قرن اخیر هرگاه در رابطه با تحمیل سیاست ها به ایران با چالش مواجه شده اند، پیوسته بدنبال تجزیه ایران بودهاند و هربار ایران در موضع ضعف قرار گرفت، قسمتی از سرزمین های آن را جدا کردند؛ پروژه تجزیه ایران توسط قدرت های غربی از دوران قاجار شروع شد و همچنان ادامه دارد.
پروژه ای که این روزها با دستور کار فعالسازی گسل های قومی بیش از پیش فعال شده است و کارگزاران متعددی از گروه های تجزیهطلب گرفته تا رسانه هایی مثل بی بی سی و سعودی اینترنشنال دارد. با توجّه به فعالیت گسترده این گروه ها و رسانه ها در هفته های اخیر؛ مرور پروژه تجزیه ایران قطعا فضای فکریمان را نسبت به اهداف و نیات دشمنان این سرزمین روشن تر خواهد کرد.
ایران کنونی، تنها ۳۰ درصد از سرزمین پهناوری است که در تاریخ با نام ایران زمین یا ایران بزرگ شناخته می شود. سرزمین های جدا شده از ایران بزرگ قریب به ۳.۶ میلیون کیلومتر مربع است؛ این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و جهان بی مانند است. به دلیل ویژگی های ذکر شده، قدرت های جهانی در هر دوره سعی کردند با تجزیه این سرزمین، جلوی بیشینه شدن ظرفیت های آن را بگیرند و به این شکل ایران را مهار کنند. بررسی تاریخ قرن های اخیر نشان میدهد که هرگاه حکومت مرکزی ایران کوچکترین ضعفی از خود بروز میداد، بخشی از ایران زمین توسط قدرت های بزرگ از روس تا انگلیس و عثمانی جدا می شد.
دوران افشاریه
در دوران حکومت نادرشاه افشار، ایران به پهناورترین قلمرویش از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید. نادرشاه بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان،تاجیکستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، کویت، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان تسلط داشت. مرگ نادرشاه اما فرصت خوبی برای دشمنان ایران بود تا سریعاً نقشه های خود را عملی کنند؛ با مرگ نادرشاه و تضعیف حکومت وقت، ایران افشاری به سرعت فروپاشید پس از جنگهای داخلی گسترده، میان زندیان، درانیها، خانات قفقاز، آسیای مرکزی و عثمانی تقسیم شد؛ تا جایی که تنها بخشهایی از خراسان تحت حکومت بازماندگان نادرشاه باقی ماند.
دوران قاجاریه
پس از مرگ کریم خان زند ایران سالها نابسامانی، ناامنی و هرج و مرج را تجربه کرد تا در نهایت، به سال ۱۷۹۶ میلادی، مصادف با سال ۱۱۷۴–۷۵ شمسی آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر و بقایای خاندان زند، مجدداً یک ایران حداقلی را یکپارچه کرد و یک حکومت جدید را پایه گذاشت. در دوران قاجار، ضعف شاهان و قدرت نظامی ناچیز و اقتدار اندک حکومت، قدرت های جهانی را به شروع پروژه تجزیه ایران ترغیب کرد. پروژه ای که تا همین امروز ادامه دارد. در طول عمر سلسله قاجار تنها آغا محمدخان، موسس این سلسله بود که توانست ایران را از خطر تجزیه ایمن نگاه دارد؛ چراکه از اقتدار کافی برخوردار بود و اقتدار حاکم، مهمترین عامل بازدارنده برای تجزیه است. با این حال در دوران تمامی شاهان قاجاری، سرزمین های ایران یکی پس از دیگری از مام میهن جدا و به چنگ قدرت های جهانی افتاد.
دوران پهلوی
با وجود اینکه سفارتین در سرنگونی قاجار و روی کار آمدن پهلوی هم دل و هم داستان بودند اما سایه شوم تجزیه، در دوران پهلوی هم بر سر ایران بود. با اینکه حکومت مرکزی ادعای اقتدار و قدرت نظامی داشت؛ اما بخاطر وابستگی ذاتی پهلوی به غرب، توان ایستادگی برابر قدرت های غربی و همسایگان خود را نداشت. دشت ناامید در مرز ایران و افغانستان، کوه آرارات کوچک و منطقه قره سو در شمال غرب ایران، دهکده فیروزه در شمال شرق کشور، بحرین، جزایر زرکوه و آریانا، فرزندانی بودند که در دوره پهلوی به واسطه ضعف، ترس و دست نشاندگی از مام وطن جدا شد.
دوران جمهوری اسلامی ایران
دوران وابستگی و ضعف در ۲۲ بهمن ۵۷ به پایان رسید؛ این به معنای پایان تجزیه مسالمت آمیز ایران بود؛ مدلی از تجزیه که قاجار ابداع و پهلوی دنبال کرد . اما پس از پیروزی انقلاب، قدرت ها به اشتباه تصور کردند که سقوط حکومت به تضعیف ایران منجر شده است؛ به همین خاطر از چند جبهه برای تجزیه خاک ایران وارد عمل شدند.
پس از آنکه گروه های تجزیه طلب کومله و حزب دموکرات، و خلق های من درآوردی در خوزستان، آذربایجان، ترکمن صحرا و بلوچستان و...در دو سال اول انقلاب شانس خود را امتحان کردند و ناکام ماندند؛ نوبت به تحریک، تشویق و تجهیز صدام رسید که ۳۱ شهریور ۵۹ با پشتیبانی تمام قد قدرتهای جهانی، با هدف تجزیه خوزستان، به خاک ایران هجوم آورد. آنچه باعث شد ایران اسلامی در برابر تمام قدرت های جهانی اینچنین بایستد؛ در وهله اول انسجام ملی و پس از آن، این حقیقت بود که در آن سال ها، دفاع از تمامیت ارضی ایران تمام و کمال به مردم سپرده شده بود؛ امری که با استقبال بالای مردم روبرو شد و حماسه جاودانه دفاع مقدس را رقم زد.
حال پروژه تجزیه را در دهه های پس از جنگ تحمیلی بررسی میکنیم. پروژه ای که مانند مار پوست می اندازد اما تغییر ماهیت نمیدهد. پس از دفاع مقدس، برای قدرت ها مشخص شد که درگیری نظامی با ایران نتیجه نمیدهد؛ بلکه انسجام ملی و رابطه حکومت و ملت را تقویت میکند؛ به همین دلیل تحریم اقتصادی و دسیسه های سیاسی را جایگزین حمله نظامی کرد. دستور کار این شد که با تحریم اقتصادی مردم را خسته، ایران را فرسوده و با دسیسه های سیاسی، بین ملت و حکومت شکاف ایجاد کند. 88 نمود دسیسه های سیاسی بود که اگرچه پایان یافت اما حل نشد؛ ۹۶ و ۹۸ سال های به ثمر رسیدن تحریم های غرب به حساب می آمد؛ غرب با تحریم ها از سویی و از سوی دیگر با ایجاد فتنه جدید، آتش اعتراضات اقتصادی را روشن کرد و با رسانه هایش پیوسته به این آتش دمید.
اغتشاشات و ناآرامی های ۱۴۰۱ اما ترکیبی از هر دو بود؛ این آشوب ها اما نه فقط ترکیبی سیاسی و اقتصادی، قومی و تا حدودی اجتماعی هم شد. اعتراضاتی با محوریت شعار «زن، زندگی، آزادی». شعاری طراحی شده که سلیقه سیاسی دنیای غرب را هم در برگرفت؛ شعاری که توجهات بسیاری را به خود جلب کرد و افراد معروف و رسانه های متعددی را به واکنش واداشت. ضعف های موجود در ساختار اقتصادی هم به گونه ای شرایط را پیش برده که بنظر میرسد اگر اتفاق راهگشایی در عرصه اقتصاد رخ ندهد؛ دستکم بخشی از معترضان به وضع معیشت پای ثابت هر اعتراضی باشند و بهانه مداخلات دشمنان جمهوری اسلامی ایران را فراهم خواهد ساخت.
از بعد قومی هم کافی ست به سناریوسازی رسانه ها پیرامون فوت دختران جوان بپردازیم؛ سناریویی که براساس آن رسانه های فارسی زبان خارجنشین، مردم ایران را بی رحمانه مورد بمباران رسانه ای قرار دادند؛ مهسا امینی از کردستان، ادعای تعرض به دختر بلوچ در سیستان و بلوچستان، نیکا شاکرمی از لرستان، اسرا پناهی از اردبیل و مهسا موگویی از اصفهان. اگر کمی دقت کنیم، اثر انگشت سناریوسازها به سادگی قابل تشخیص است. همان ها که از فعال شدن گسل های قومی در ایران سود میبرد، یکی پس از دیگری سعی کردند تا احساسات اقوام مختلف ایرانی را تحریک و شکاف بین ملت و حاکمیت را عمیق کنند. آن ها تلاش کردند شکاف های اجتماعی و جنسیتی را به مسائل قومی پیوند بزنند تا بحرانی در ابعاد گسترده و خشونت بار در ایران به وجود آورند.
در همین راستا، بنیاد دفاع از دموکراسی(FDD) به عنوان اندیشکده وابسته به نومحافظه کاران آمریکایی و از بازوهای جریان لابی رژیم صهیونیستی در ایالات متحده که رویکرد افراطی ضد ایرانی دارد، در آوریل 2021 در مطلبی تحت عنوان «ایران فراتر از فارس است» (Iran Is More Than Persia) بر اهمیت دامن زدن به شکاف های قومیتی در ایران تاکید کرد و نوشت: «اقلیت های قومی در چندین مکان استراتژیک در ایران اکثریت را تشکیل می دهند و باید به مانند شوروی این اقلیت های قومی را متقاعد به شورش علیه حکومت مرکزی کرد. در مورد اتحاد جماهیر شوروی، زمانی که تسلط مسکو بر جمهوریها ضعیف شد، گروههای ملیگرا با حمایتهای خارجی سازماندهی شدند و فروپاشی شوروی را تسریع کردند. در طول تاریخ مدرن ایران، زمانی که کنترل مرکزی بر استانها بهطور قابلتوجهی ضعیف شده است، اقشاری از اقلیتهای قومی ایران تلاش کردند تا به خودمختاری دست یابند. نمونه های آن را می توان در سال 1920میلادی در پایان حکومت قاجار و پس از اشغال کشور توسط نیروهای روس و انگلیسی در جریان جنگ جهانی دوم و تحرکاتی کهدر اواخر دهه پنجاه پس از انقلاب اسلامی 1979 ایران رخ داد را می توان به عنوان نمونه های واضح یاد نمود».
برندا شیفر(Brenda Shaffer)، دیگر کارشناس این اندیشکده که در ارتش اسرائیل خدمت کرده و عضو هیئت علمی دانشگاه حیفا است، چند روز پیش در مقاله ای در مجله آمریکایی فارن پالیسی اعتراضات ایران را بر پایه حضور حداکثری اقلیتهای قومی تعریف میکند و ماهیت چند قومیتی ایران را منبع تحولات احتمالی دانسته و با دعوت بر تمرکز بر این بخش، تاکید میکند که این نگاه، در خارج از ایران، عمدتاً از بحثها کنار گذاشته شده است. شیفر با یادآوری آنچه برای شوروی سابق اتفاق افتاد، خاطرنشان میکند بعد از تغییرات، تضمینی وجود ندارد که گروههای مختلف داخل، آینده خود را با تهران تعریف کنند. عوامل قومی ممکن است مناطق خودمختار ایجاد کنند و از سوی دیگر، از نظر وی، در صورت تغییر حتی اگر توافقی هم در میان اپوزیسیون برای تجزیه ایران شکل نگیرد، احتمالا باید شاهد جنگ مسلحانه و داخلی خشونت بار بین این گروهها و پرچم هایشان باشیم.
آشوب های اخیر خصوصاً در بین ایرانیان خارج از کشور یک نکته بسیار مهم دیگر هم داشت؛ آنهم به رسمیت شناخته شدن و پذیرفته شدن جریانهای تجزیه طلب قومی از سوی بدنه اجتماعی اپوزیسیون بود. در اعتراضات اخیر شاهد پرچم های تجزیه طلبان در کنار سایر پرچم ها بودیم. گویی بر سر تقسیم ایران به توافق رسیده اند و جمهوری اسلامی مانع نهایی است.
با این تفاصیل بعید است برکسی پوشیده باشد که حفظ تمامیت ارضی ایران در گرو تداوم جمهوری اسلامی است. البته ذکر این نکته ضروری است که علاوه بر رصد دقیق تحرکات دشمنان که شدیدترین جنگ رسانه ای در تاریخ را علیه ملت ایران آغاز کرده اند، باید دولت، مجلس، قوه قضائیه و سایر نهادهای حاکمیتی برای این اقتصاد بی سروسامان فکر و اقدام عاجلی کنند و با اقدامات جهادی و انقلابی از حجم مشکلات انباشته شده در کشور بکاهند تا ملت ایران بار دیگر دشمنان را ناکام و ناامید کنند.
نورنیوز