باید بدانیم جامعه ایران در چه وضعیتی است. فقط ۱۴ درصد مال سالهای قبل از انقلاب هستند، ۸۶ در صد پس انقلاب به دنیا آمدهاند. این جامعه گسترش یافته و رشید و بالغ شده و تحصیل کرده است. این جامعه از برخی عارضه ها رنج می برد. نرخ بیکاری بسیار بالاست، حتی با نرخ های پایین مشارکت این بیکاری بالاست
بیکاری به شکل نابرابری بین زن و مرد تقسیم شده؛ مردان پنج برابر زنان شاغل هستند!
نرخ بیکاری زنان ۱۳ درصد، نرخ بیکاری مردان ۷.۲ درصد است. در جوانان ۱۸ تا ۳۵ سال، نرخ بیکاری مردان ۱۳.۸ و نرخ بیکاری زنان ۲۸.۳ درصد. جوان ۱۸ تا ۳۵ سال دو برابر کل بیکار است!
تعداد دانشجویان زن ۲۰ هزار بیش از مردان است، زنان بیشتر دانشجو شدهاند، اما نرخ بیکاری آنها دو برابر است. نرخ مشارکت اقتصادی آنها هم یک پنجم است. طبیعی است من مثل زنان اسم این را بگذارم یک تبعیض ساختاری علیه زنان.
همین جامعه در ۱۰ سال گذشته میزان برخورداری ثروتمندترین دهک به فقیرترین دهکش از ۱۱ برابر شده ۱۴ برابر؛ یعنی نابرابری هم گسترش یافته است.
طبق گزارش دو سال پیش مرکز پژوهش های مجلس، ما در طول دهه ۹۰ یک افول اقتصادی وحشتناک را تجربه کردیم. این افول در حدی است که اگر تا سال ۱۴۰۵ ما سالی ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم، شش سال متوالی رشد ۸ درصد، آن هم برای اقتصادی که از اول دهه نود رشد اقتصادی آن میانگین صفر بوده این گزارش می گوید تازه آن سال می رسیم به جایی که سال نود بودیم! و می دانیم این غیرممکن است!
این جامعهای است که ۶۰ درصد شاغلانش پوشش بیمه ندارند! این جامعه دچار ۱۸.۴ درصد فقر است، یعنی از هر پنج نفری که از کنار شما رد میشوند، یکی در فقر مطلق به سر میبرد!
در این جامعه دولتش به شدت کسر بودجه دارد و جایگاه جهانیاش این است. ما باید ببینیم داریم کجا زندگی میکنیم!
در جایی داریم زندگی میکنیم که در فاصله سالهای ۸۰ تا ۹۷، در سال ۸۰ هشتاد درصد تجارت ما با ۲۳ کشور بوده است. رسیدیم به جایی که در سال ۹۷، پنجاه و چهار درصد تجارت کشور با سه کشور بوده است (چین، عراق، امارات). اگر شما به این نمی گویید جداافتادگی از جهان، پس چه می گویید؟!
در داخل به شدت تضعیف شدهاید؛ از نظر اقتصادی و به مردم فشار آمده است. در حالی که کشور ۱۰ میلیون جمعیت افزایش یافته ۴۰ درصد درآمد سرانهاش را از دست داده است. میانگین تورم در جهان در سال ۲۰۱۸، ۲.۴ درصد بوده است، و تورم بلندمدت ایران ۲۰ درصد بوده و فقط سه کشور ونزوئلا، زیمباوه و آرژانتین تورم بیشتری داشتهاند!
روایت من از جامعه امروز من این است که جامعه ای است که به شدت بالغ شده، از ۳۶ میلیون نفر شده ۸۴ میلیون، تحصیلاتش به شدت رفته بالاتر، به لحاظ آگاهی بسیار پیشرفت کرده است. این جامعه به شدت جهانی شده، به شدت میتواند خودش را مقایسه کند. مردمش به سفر میروند و خودشان را با جهان مقایسه میکنند. این جامعه مواجه شده با یک ساختار حکمرانی که دائم دارد توانش را از دست میدهد و به شدت بر سر موضوعات مختلف انرژِی خود را هدر داده است.
میانگین هوشی و توانایی جامعه بالاتر از حکومت بالاتر است؛ این وضعیت جامعه ایرانی را به استیصال رسانده است!
این روزها دیگر فقط مهاجرت نخبگان نیست، مهاجرت تکنسینهای نیروی کار شما هم دارد رخ میدهد.
آدمهایی که درون ساختار تصمیمگیری هستند؛ میشود روی اکثریت آنها دست گذاشت و ادعا کرد که آنها از میانگین آدمهایی که در جامعه هستند پایینتر هستند.
رویای توسعه دارد بر باد میرود. جامعه احساس میکند در حال از دست دادم تمام ظرفیتهایش است. انسان موجودی است که در سایه آینده زندگی میکند. احساس جامعه این است که این مدل از حکمرانی و این مسیری که در حال طی کردن آن هستیم، آیندهای برایش بنا نمیکند، بنابراین جامعه ایرانی حق دارد ناآرام باشد چون آیندهاش را برآورده نمی کند.
ما سال ۹۰ هم همین حرفها را میزدیم...اگر این مسیر درست بود پس از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ باید اتفاقی رخ میداد.
امروز با جامعهای ناآرام مواجهایم که ناراضی است و حق دارد و در روشن ندیدن آینده هم حق دارد.
ما تبدیل شدهایم به جامعه مسائل حل نشده! در زمان شاه هم عدهای به جامعهشناسها میگفتند حرفهای غربی میزنید!
محافظه کارها زمان شاه هم میگفتند این اعداد بیخود است! در دولت شاه هم که به غربگرایی متهم بود، عدهای به جامعهشناسها میگفتند حرفهای غربی میزنید! در آن حکومت هم که میخواست سرتاپا غربی شود یک عدهای میگفتند این حرفها غربی است! و شد آنچه شد!
مردم مطالبهگر هستند، بر سر فساد، بر سر اشتغال، بر سر زنان، بر سر مداخله در سبک زندگی شان، بر سر تخریب محیط زیست.
مجموعهای از تناقضات را نمیتوانید پوشش دهید. به میلیونها نفر بگویید مقاومت کنید و بعد ببینید خودشان جور دیگری زندگی میکنند! وسایل خودشان را از جای دیگری میخرند، بچههایشان در جای دیگری زندگی میکنند!
ما تبدیل شدهایم به جامعه مسائل حل نشده! این جامعه انبوهی از مسائل حل نشده در ذهنش دارد، از اسیدپاشی در اصفهان بگیرید تا مرگها در بازداشتگاه ها...
من توئیت میزنم و میگویم که ابراهیم رئیسی کار درستی کرد که با خانواده مهسا امینی تماس گرفت. مخاطب به من ناسزا میگوید و میگوید که کدام یکی به نتیجه رسیده که این یکی برسد!
حاجیناصری، استاد دانشگاه: جوانان امروز احساس تعلق خاطر ندارند؛ فکر می کنند تبدیل به انسانهای زایدی شدهاند
«سعید حاجیناصری»، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران: همه فیلم رضا مارمولک را دیدهایم. جایی از فیلم خودزنی میکند و به بهداری میرود. آنجا با یک روحانی همجوار میشود. وقتی با این روحانی همجوار می شود، روحانی در وجود رضا مارمولک یک انسان عاصی را میبیند که میخواهد علیه مناسبات موجود طغیان کند. روحانی برای اینکه رضا مارمولک را تسکین دهد، میگوید که برادر من به تعداد انسانها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد، همان حدیث معروف.
رضا مارمولک به روحانی می گوید بالا منبر رفتی ولمان کن. روحانی میگوید که فقط ما بالا منبر نمیرویم، خارجیها هم بالا منبر میروند. در آنجا یک کتاب داستانی وجود دارد، شازده کوچولو. شازده کوچولو در فهم این فیلم بسیار مهم است. روحانی بخشهایی از داستان شازده کوچولو قرائت میکند. شازده کوچولو به روباهی میگوید که من میخواهم با تو بازی کنم، روباه میگوید تو نمیتوانی با من بازی کنم چون من اهلی نشدهام، من تعلق ندارم، انس ندارم.
رضا مارمولک از زندان فرار میکند، به سمت مرز میرود... مردم او را میبینند، فکر میکنند روحانی است، پشت سر او نماز میخوانند. رضا مارمولک کم کم از عاصی بودنش خارج میشود. چرا؟ چون رضا مارمولک آنجا تعلق را احساس میکند و حس میکند که سودمند است.
با این مقدمه میخواهم بگویم که اگر جوان امروزی طغیان میکند به خاطر این است که احساس تعلق ندارد. احساس تعلق از چه چیزی برمیآید؟ از اشتغال، از داشتن خانواده، از اینکه نقشی سودمند در جامعه دارد و جامعه او را به رسمیت شناخته است.
جوانان امروز، دختر و پسر، امروز احساس تعلق خاطر ندارند. فکر می کنند تبدیل به انسانهای زایدی شدهاند. تورگنیئف (نویسنده مشهور روس) رمانی دارد به نام رودین، آنجا به نحو احسن نشان میدهد که چگونه در جامعه روسیه انسانهای زیادی بهوجود آوردهاند بهعنوان انسانهای زیادی! چنین انسانهایی پایگاه اجتماعی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شدند.
جمهوری اسلامی مخالف طبقه متوسط نیست و طبقه متوسط هم مخالفت جمهوری نیست.