نورنیوز-گروه سیاسی: نزدیک به یک قرن پیش هالفورد مکیندر با انتشار مقاله ای با عنوان محور جغرافیای تاریخ، نگرانی اصلی سیاست دفاعی غرب را از این که گستره خشکی اوراسیا تحت کنترل یک قدرت قرار بگیرد و در چنین وضعیتی به اعمال استیلای جهانی دست بزند ، بازگو کرد .
منطقه محور مورد نظر مکیندر ، منطقه مرکزی اوراسیا ، شامل حوزه رودخانه هایی بود که به اقیانوس منجمئ شمالی می ریخت ، در کنار مناطق داخلی زهکشی که به دریاچه های خزر و آرال می پیوست و رودخانه ولگا که زمین های اطراف مابین مسکو و اورال را مشروب می کرده و به دریای خزر میریخت و ورای نفوذ قدرت دریایی بود.
مکیندر پیش بینی کرده بود که نظام توازن به نفع قدرت خشکی با تکیه بر گستره خشکی اوراسیا در نوسان خواهد بود . بعد از جنگ جهانی اول ، مکیندر عقاید خود را در اثر جدیدی به نام عقاید دموکراتیک و واقعیت مطرح کرد و محوری را که هارتلند نامیده شد، تا دریای سیاه و بالتیک توسعه پیدا کرد .
مکیندر در واقع هارتلند را از نظر جغرافیایی منطبق بر فضایی میدانست که خارج از دسترس خطوط کشتیرانی بود و بین رودخانه ولگا و سیبری شرقی و همالیا و دایره قطب شمال قرار داشت. او با نگاهی جهانی، برای کره زمین ساختار فضایی سه بخشی قائل بود که کانون آن را هارتلند تشکیل داده و پس از آن به ترتیب هلال داخلی و هلال خارجی قرار داشت.
او بین این ساختار و روابط قدرت در منازعه قدرتهای خشکی و دریایی آن دوره، ارتباط قائل بود و معتقد بود که کنترل و تسلط بر هارتلند از سوی هر قدرتی بویژه قدرت خشکی میتواند به تسلط بر جهان منتهی شود. مکیندر معتقد بود که هرکسی بر اروپای شرقی مسلط باشد ، بر هارتلند حکمرانی خواهد کرد . هر کسی بر هارتلند مسلط باشد ، بر جزیره جهانی حکمرانی خواهد کرد و هرکسی بر جزیره جهانی مسلط باشد ، برجهان حکمرانی خواهد کرد .
براساس همین مفهوم پس از جنگ جهانی دوم، قلمرو خشکی منطقه تحت نفوذ جهان کمونیسم بود و قلمرو دریایی منطقه تحت نفوذ جهان سرمایه داری بود و به صورت ویژه پس از ایجاد پیمان مارشال توسط آمریکا و پذیرش حفاظت راه های دریایی توسط نیروی دریایی آن کشور، برای تجارت دریایی لحاظ می شد.
با در نظر گرفتن این شکاف ایدئولوژیک، همچنان از نظر ژئوپلتیک نیز، قلمرو استراتژی خشکی متکی بر هارتلند اوراسیا و منطقه قلمرو دریایی نیز به منظور تامین امنیت تجاری دریایی جهان غرب بود. دراین میان منطقه اوراسیا میدان مناقشه قطب های قدرت در قرن بیست و یکم است و همانطور که برژینسکی ژئواستراتژیست مشهور آمریکایی عنوان داشته در آینده کسی که بتواند اوراسیا را کنترل کند جهان را کنترل خواهد کرد.
در چارچوب همین پارادایم رقابت های خشکی و دریا در جهان، امروزه نیز دو گسل بزرگ ژئواستراتژیک در مقیاس کروی و در غرب و شرق اوراسیا شکل گرفته است که به نظر می رسد سرچشمه سیاست های کنونی در جهان می باشند. در واقع سطح تقابل ژئواستراتژیک جهانی در طرفین خشکی اوراسیا قرار دارد. این تقابل ها از یک سو در شرق و بر سطح گسل خشکی اوراسیا با اقیانوس آرام، و از سوی دیگر در غرب و بر سطح گسل قاره های اوراسیا با اروپا و آفریقا قرار دارد.
وقتی به نقشه جهان با در نظر گرفتن نحوه گسترش خشکی ها و احاطه آنها توسط دریاها نگاه می اندازیم در می یابیم که ایالات متحده از این نظر با دو کشور چین و روسیه به عنوان قدرت های متکی به خشکی ها دارای مشکل ژئواستراتژی است.از دیگر سو یکی از خلا های ژئواستراتژیکی روسیه نیز عدم دسترسی سهل و آسان به آب های آزاد است. از طرف دیگر تمایل چین برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای زنگ خطر را برای آمریکا به صدا در آورده است.
امروزه دولت های آمریکا و اروپا به عنوان متحدین استراتژی دریایی و به عنوان بازیگران استراتژیک پهنه های آبی اقیانوس های آرام و اطلس و پسکرانه های آن ها، دولتهای روسیه و چین و متحدین ژئواستراتژی خشکی را به عنوان بازیگران استراتژیک پهنه خشکی اوراسیا، به محاصره در آورده و به چالشها و فضاهای ملتهب سوق میدهند. روسیه و چین نیز برای خروج از این چالش و شکستن محاصره و نایل آمدن به انبساط فضایی قلمرو خود، با تمام قوا به مقابله با آنها برخاسته اند.
نمونهای از این تقابلهای ژئواستراتژیکی دریایی، تنشهای آمریکا و چین در آب های مجاور چین میباشد. به نظر می رسد چین مشکل انرژی خود را با دسترسی به منابع انرژی روسیه و کشورهای آسیای مرکزی حل خواهد کرد، اما امریکا نیز مراقب رفتارهای هردو کشور است و هرگز اجازه نخواهد داد که اتحاد مسکو و پکن عمق استراتژیک پیدا کند، یعنی به اصطلاح این نزدیک شدن نباید به پیمان های نظامی ختم گردد. اگر روزی چین و روسیه اتحادیه نظامی تشکیل دهند این مسئله شدیدا بر ضد ایالات متحده خواهد بود.
بر همین اساس امریکا با حرکت ناتو به شرق سعی دارد بین چین و روسیه خلا استراتژیکی ایجاد نماید. از طرف دیگر همکاری و نزدیکی ایالات متحده و ژاپن نیز از مواردی هست که برای چین و روسیه چندان خوشایند نیست. کشور ژاپن گرچه به دلیل شرایط ژئواستراتژیکی دارای مشکلات عدیده ای است به این معنی که از تعداد زیادی جزیره تشکیل یافته است اما همکاری این کشور با امریکا همواره برای چین و روسیه زمینه ساز احساس خطر بوده است.
با این تفاسیر پیامدهای مشکلات و فرورفتگی های قلمروهای ژئواستراتژیکی قدرت های جهانی می تواند زمینه ساز جنگ سرد دوم جهانی باشد. این جنگ سرد دوم احتمالی در شرایطی ژئواستراتژیکی رقم خواهد خورد که در آن 5 بازیگر استراتژیک و قدرتمند در مقیاس جهانی وجود دارد که همگی از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند و در قالب دو قلمرو ژئواستراتژیک در حال رقابت هستند. قلمرو دریایی شامل آمریکا، انگلیس و تا حدودی فرانسه به نمایندگی اروپا قاره ای؛ و قلمرو خشکی شامل روسیه و چین می باشد.
بر اساس موارد ذکر شده در بالا، محل کشمکش و رقابت قلمروهای ژئواستراتژیک در مرزهایی واقع شده است که این قدرت ها همواره سعی دارند تا نفوذ و تسلط خود را بر این نواحی توسعه دهند. این امر سبب شکل گیری مناطق ژئواستراتژیک می گردد که گاه فعال و گاه غیر فعال هستند. در واقع این مناطق مستعد وقوع لرزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی هستند که تحت تاثیر فعالیت های قدرت های ژئواستراتژیک می باشد. با توجه به این گستره ی جغرافیایی و در نظر داشتن تحلیل بالا بر اساس پیش بینی برژینسکی مبنی بر اینکه در آینده کسی که بتواند اوراسیا را کنترل کند جهان را کنترل خواهد کرد می توان دو منطقه اصلی شرقی و غربی را شناسایی کرد.
بخش شرقی شامل اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا یا آسه آن ASAN، تا نواری از تقاطع خشکی و دریا در شرق دور می باشد. این فضا برای روسیه و چین اهمیت فوق استراتژیک دارد و در کلیت خود، نقشی حیاتی به لحاظ ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیکی دارد. طرفین قدرت ها در این گسل شامل آمریکا (حوزه دریایی) از یک سو، و چین و روسیه (حوزه ی خشکی) از سوی دیگر می باشند.
با توجه به اینکه منطقه شرقی در بخش دریا واقع شده است و همچنین با توجه به اینکه عمده تجارت جهان از طریق دریا صورت می پذیرد، تسلط بر این منطقه می تواند امنیت تجارت و به تبع آن توسعه تجارت را در پی داشته باشد. این در حالی است که بخش عمده ای از تولید محصولات و کالاهای جهان در این بخش صورت می گیرد.
چین، ژاپن، کره و کشورهای آسیای جنوب شرقی ترانزیت خود را از این منطقه انجام می دهند. به همین دلیل این منطقه برای چین نیز به عنوان یکی از قدرت های حوزه خشکی دارای اهمیت ژئواکونومیک (بعد اقتصادی ژئوپلتیک) می باشد. از سوی دیگر اتصال روسیه به دریا از طریق این منطقه انجام می شود و بخشی از نیروی نظامی دریایی روسیه وابسته به این منطقه است. از این رو این منطقه برای روسیه اهمیت ویژه ای از بعد نظامی و استراتژیک دارد.به طوری که می توان این منطقه را پاشنه آشیل چین و روسیه از نظر ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک دانست.
اما منطقه غربی شامل کشورهایی از اقیانوس منجمد شمالی، اسکاندیناوی تا خاورمیانه، شمال آفریقا و اقیانوس هند می باشد. بخش عمده ای از این منطقه در خشکی واقع شده است اما موقعیت ویژه آن در ایجاد دسترسی به دریا بسیار دارای اهمیت است. چرا که دسترسی غربی قدرت های دریایی را به دریا را تامین می کند.
این در حالی است که قدرت های دریایی به منظور محدودسازی قدرت های خشکی و عدم دسترسی آسان آن ها به تمامیت ترانزیت دریایی جهانی، تلاش خود را از این منطقه آغاز می کنند. طرفین قدرت در این منطقه شامل آمریکا، اروپا، انگلیس با محوریت ناتو (حوزه دریایی)؛ و روسیه و متحدین سنتی اش به عنوان میراث دار استراتژیک خشکی در دوران جنگ سرد می باشند. همچنین قدرت های منطقه ای نوظهوری همچون ایران و اسرائیل نیز در همین منطقه واقع شده اند.
از نظر اقتصادی نیز، بیش از 50 درصد منابع سوخت های فسیلی جهان که اصلی ترین منبع تولید انرژی در جهان می باشند نیز در همین منطقه واقع شده است. با در نظر گرفتن تعدد طرفین قدرت، جایگاه ویژه در تولید و انتقال انرژی، ظهور قدرت های منطقه ای اثرگذار و در نهایت آمیختگی مولفه های ژئوپلتیکی با عوامل فرهنگی و تمدنی، منطقه غربی اوراسیا به مراتب آشوب زده تر و دارای پیچیدگی های امنیتی بیشتری نسبت به منطقه شرقی می باشد.
نورنیوز