نورنیوزـگروه فرهنگ: در تاریخ ادبیات فارسی کم نبوده اند حکما و اهل فضلی که در کنار اشتغال خود به امور مختلف علمی و درس و بحث، به شعر نیز پرداخته اند و بخشی از مهم ترین دغدغه های خود را به نظم کشیده اند. مهم ترین مصداق برای این مطلب را بایست امام خمینی (ره) معمار کبیر انقلاب اسلامی دانست که با اشعاری استخوان دار که توسط بسیاری از اهالی فضل و ادب ستایش شده است، دیوانی از اشعار خود را برای علاقه مندان شعر فارسی به یادگار گذاشت. سنت سرودن شعر توسط اهل خرد، سبب شده که در سالهای اخیر، تعدادی از کسانی که اشتغالی در حوزه حکمت و معرفت داشته اند بر خود واجب کنند که حتما در کنار تحقیق و تفحص و سایر اشتغالات رایج، به شعر نیز بپردازند و الا و لابد طبعی نیز بیازمایند. تا جایی که امروز اگر فیلسوف یا فردِ سرگرم با فلسفه ای در اواخر عمر خویش، شعری از خود منتشر نکند و دیوانی به بازار کتاب عرضه ننماید، انگار بخشی از رسالت علمی خویش را انجام نداده و کارنامه خود را ناتمام گذاشته است!
اواخر سال گذشته، وعده انتشار کتابی منظوم از عبدالکریم سروش با نام «جرس جنبانان اصلاح» داده شد. تاکنون از این منظومه که شامل ۱۷۰۰ بیت و در قالب مثنوی است، مقدمه ای به انضمام چندین بیت پراکنده منتشر شده که اهل شعر فارسی را به فکر فرو برده است! نخستین ویژگی این کتاب، نام عجیب و غریب و غیرشاعرانه آن است که ترکیبی است از ادبیات تعلیمی و اصطلاحات رایج سیاسی در فضای کشور ما، یعنی یک جور پیتزای قرمه سبزی که آدم نمی داند از منظر سیاست باید به آن بنگرد یا از دریچه ادبیات.
مسئله دیگر موضوع این منظومه است. چنان که از عنوان این منظومه و ابیاتی از آن پیداست، عبدالکریم سروش کوشیده است روایت و قرائتِ خود را از انقلاب ۵۷ و تعبیری که خود مطرح کرده یعنی «جانگرفتنِ استبداد دینی» در آن بهنظم بکشد. مسئله اینجاست که خود سروش و هم پیاله های او تاکنون و در تمام این سالها که مشغول قلم فرسایی بوده اند، هنوز نتوانستند چند و چون این به اصطلاح خودشان «استبداد دینی» را آشکار کنند. حالا خبر رسیده که شیخ ما این موضوع را دستمایه شعر و شاعری نیز قرار داده و پا به عرصه وزن و قافیه نیز گذاشته است.
سخن بر سر این است که شعر و داستان و مقاله و ... هر کدام یک ظرف برای بیان یک موضوع و مضمون خاص هستند اما تا زمانی که آن موضوع خود از حیث فکری کاملا لنگ می زند چگونه می توان بستری چون شعر فارسی را با آن پشتوانه حیرت آور غنی دستمایه ای برای مضمون سست موردنظر قرار داد؟
مسئله دیگر کیفیت همین ظرف است. اگر کلام خدا را نیز - که عالی ترین مضامین و برجسته ترین مفاهیم عالم است - در ظرفی ترک دار و شکسته بریزیم، به طرفه العینی از آن بیرون می ریزد و تباه می شود. شعر عبدالکریم سروش یقینا به پای نثر او نخواهد رسید چرا که او در تمام این سالها اشتغالی جدی به نوشتن در دایره نثر داشته و حالا نمی تواند ناگهانی فردوسی طوسی شود! برای مثال تنها کافی است به همین چندبیت که در مقدمه کتاب به آن اشاره کرده التفاتی بفرمایید:
با هگل گفتم که این تقدیر بود / یا ز شاه و شیخ بیتدبیر بود؟
گفت تاریخ این قبا بر ما بُرید / دامن این جامه را هم او درید
قهرمانان آلت دست ویاند / شیخ و سلطان هر دو پابست ویاند
او به چوگان حِیَل لَعبی نمود / تا خمینی گوی دولت را ربود
تا چه خواهد کرد دست روزگار / با چنین شاهان اسلامی تبار
خداوند حفظ کند استاد شفیعی کدکنی را که در یکی از کتب ارزشمند خود چارچوبی برای شعر قائل است که به تعبیر او هر واژه ای را به ساحت آن نمی توان راه داد. استفاده از کلماتی چون هگل (!) آن هم با این نحو و زبان سست تنها از یک متشاعر برمی آید که تنها دوست دارد خود را به جای شاعران جا بزند تا در این آشفته بازار شعر فارسی او نیز ماهی ای از این آب گل آلود گرفته باشد. همین دکتر شفیعی کدکنی چه نیکو سروده است که:
ای شعر پارسی! که بدین روزت اوفکند
کاندر تو کس نظر نکند جز به ریشخند!
ای کاش جناب آقای سروش کماکان به همان بیان شکسته بسته و نثر نسبتا قابل قبول خود بسنده کند و اگر قرار است جدالی بر عقاید و افکار خود به پا نماید اجازه دهد که نویسندگان و روزنامه نگاران او را مورد عنایت قرار دهند. شعر گفتن سروش چیزی نیست جز ضایع و خجل کردن مردی که به هر روی عمری را در حکمت و فلسفه پرسه زده و مریدانی نیز دور خود پرورده است. بیم این می رود که در سرزمین شعر، با انتشار اشعار سست آقای سروش، انقلابی از سوی شاعران تازه نفس پدید آید که با بیان سخته و زبان محکم پاسخی تند و سخت به این پیر موسپید بدهند!
نورنیوز