شناسه خبر : 173227
تاریخ انتشار : سه‌شنبه 25 اردیبهشت ساعت 08:06
شاهنامه، پیشنهادی ایرانی به جهان برای زندگی خوب

نورنیوز در روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی به بحث می گذارد؛

شاهنامه، پیشنهادی ایرانی به جهان برای زندگی خوب

ما به عنوان وارثان تمدنی که ممکن است از قربانیان فرایند جهانی سازی باشد می توانیم راهبرد مقاومت خود را از روی نقشه ای که فردوسی در شاهنامه طراحی کرد انتخاب و اجرایی کنیم. به این اعتبار، شاهنامه هنوز هم در حکم فانوس دریایی، مسیر نجات و پیروزی را در اقیانوس متلاطم سده بیست و یکم به ایرانیان نشان می دهد.

نورنیوز- گروه فرهنگی: شاید گویاترین و کوتاه ترین تعبیر برای توصیف موقعیت حکیم ابوالقاسم فردوسی در سپهر فرهنگ ایران را استاد زنده یاد محمدعلی اسلامی ندوشن خلق کرده باشد: « فردوسی،‌ نخستین و بزرگ ترین،‌و در واقع فرد اول فرهنگ ایران است.» معنای سخن اسلامی ندوشن،‌ آن است که هویت و سرشت ایرانی را بیش از هرجای دیگر می توان در سیمای فردوسی و کتاب جاودانه اش، شاهنامه سراغ گرفت. شاهنامه علاوه بر تمام ارزش های ادبی و زبانی و هنری، از این جنبه نیز قابل تحلیل است که چارچوبی از شاکله روحیات قومی ایرانیان می سازد و هویت ملی ساکنان این پهنه تاریخی را در این قاب به نمایش می گذارد. این کتاب دوران ساز در چنین کارکرد و خدمتی، ‌البته تنها نیست و آثار متعدد دیگری در سپهر ادب فارسی وجود دارد که چنین جنس و جنمی دارند. اما در میان تمام این آثار ارجمند و درخشان، شاهنامه موقعیتی ممتاز و متمایز دارد. ارزش این اثر را زمانی می توان بهتر دریافت که آن را در پرتو حال و هوای تاریخی قرن سوم و چهارم درک کنیم.

فردوسی در زمانه ای سربرآورد که طوفانی از غرب و گردبادی از شرق به مرزهای جغرافیایی و هویتی ایران رسیده بود. مردم این سرزمین،‌ به نسیم دعوت اسلام که مدت ها پیش، از غرب می وزید روی خوش نشان دادند و با آغوش باز از آن استقبال کردند اما در برابر طوفانی که از کاخ حکام اموی برخاسته بود و غبار دگرستیزی اش به ایران دست درازی می کرد مقاومت داشتند. نبوغ و خردمندی ایرانیان به آنان این امکان را می داد که میان پیام رهایی بخش اسلام و رفتار مزورانه و دنیاپرستانه امویان تفکیک قائل شوند. از سوی دیگر گردبادی که از سرزمین های شرقی شروع شده و در منظومه ای از آموزه های صوفیانه و زاهدانه هندی و بودایی قالب گرفته بود،  به مرزهای ایران نزدیک می شد. ایرانیان در قرون سوم و چهارم، کشاکشی هویتی با این دو طوفان سهمگین داشتند. آنها که میراث داران تمدن هایی کهن و اصیل بودند خلفای عربی – اموی را مهاجمانی می دانستند که علیرغم پیام رهایی بخش اسلام، هوس هضم فرهنگ سرزمین های مفتوحه را در سر می پزند و به کمتر از تخریب هویت و میراث تاریخی و فرهنگی ایرانیان رضایت نمی دهند. سیره معمول و متعارف ایرانیان در چنین لحظات خطیری، از یکسو "پذیرش و گزینش" و از سوی دیگر " ایستادگی و انتظار" بوده است. اسلام را با رغبتی تمام پذیرفتند اما حساب این دین را از خلفای کشورگشای اموی سوا کردند و در برابر سیاست تحمیل و ارعاب آنان ایستادگی کردند و در انتظار گشایشی محتمل ماندند.

فردوسی،‌ این ایستادگی و انتظار را با نوسازی هویتی ایرانیان، به بهترین شکل ممکن به ثمر رساند. او در این جنگ هویتی توانست با طراحی و سرایش شاهنامه ، برای ساکنان این سرزمین اسناد سجلّی و هویتی صادر کند و نشان بدهد که هویت ایرانی،‌ چنان ریشه دار است که با طوفان تازی امویان یا گردباد ترکان غُز یا راهبان بودایی لطمه نمی بیند. شاهنامه به این ترتیب، به شناسنامه ایران تبدیل شد و سرنوشت جنگ هویتی را به نفع مردم این سرزمین رقم زد. ایرانیان که بیم استحاله شان می رفت و ممکن بود مثل قبطیان مصر،‌ مقهور مهاجمان واقع شوند و از ریشه مضمحل شوند، زیر سایه شاهنامه به حیات و هویت خود ادامه دادند و ایرانی ماندند. دیری نپایید که حتی مهاجمان را نیز زیر نفوذ خود کشیدند و از آنان،‌ خادمانی برای فرهنگ ایرانی ساختند. به این معناست که فردوسی، فرد اول فرهنگ ایران دانسته می شود چراکه هرچند "ایرانی بودن" ساکنان این سرزمین،‌ زیر سر او نیست اما بی شک "ایرانی ماندن" شان به خاطر نبوغ او در زمان شناسی و تصمیم گیری برای اتخاذ بهترین راهبرد در مقابل مهاجمان است.

به این ترتیب، شاهنامه که محل ملاقات ملیت و دین است نجات دهنده ایران از یک مهلکه هویتی شد. این "داستان داستان ها" راوی روح خداپرست،‌ خردورز،‌ دادگر، اخلاق مدار، مداراجو، سلحشور، و میهن پرست ایرانیان است. فردوسی بدون هرگونه غیریت تراشی عصبی، دست این هویت ملی را در دست آموزه های سلیم دینی گذاشت که پیامش توحید و عدالت و اخلاق بود. حاصل، نوعی از ایرانیت بود که در کارگاه الهیات اصیل اسلامی - شیعی تقویت شد و روایتی بومی و باورپذیر از اسلام فراهم آورد. در این روایت، ایرانیت و اسلامیت نه نقیض یکدیگر بلکه مؤید و مکمل یکدیگر می شوند و به ترکیبی همساز و هماهنگ دست پیدا می کنند. فردوسی با این ابتکار خلاقانه، هم میراث هویت تاریخی ایرانیان را بازیابی و حفظ کرد و هم برای پرهیز از سنگوارگی و قشریگری هویتی،‌ امکان نوسازی و بازسازی آن را فراهم آورد. به این ترتیب، حکیم بزرگ، پویایی و بالندگی را با ثبات هویتی درهم آمیخت و دوران تازه ای در هویت ایرانی آفرید. 

با اینهمه به رغم اینکه شاهنامه، دفاعیه ای جاندار از ملیت و هویت ایرانی است اما خطاست آن را اثری صرفا "ملّی" و مربوط به قومی خاص و مردمانی منتسب به یک پهنه جغرافیایی محدود بدانیم. شاهنامه، اثری "انسانی" است به این معنا که محور معنایی آن،‌ ستایش ارزش های ازلی و جاودانه انسانی است. جوهره این کتاب سترگ،‌ شرح مبارزه انسان در جنگ ازلی "نیکی و بدی" و نقشه پیروزی در چنین جنگ دشواری است. به این اعتبار، کتاب در عمیق ترین سطوح خود، داستان "سرنوشت بشر" است،‌ خواه در ایران باشد یا در هر نقطه از جهان،‌ و خواه در قرن سوم هجری باشد یا در هر دوره از ادوار تاریخ. شاهنامه،‌ همچون بزرگ ترین آثار انسانی جهان، از حکایاتی انضمامی و جزئی آغاز می کند اما بی درنگ به آموزه هایی ازلی و بشری ارتفاع می گیرد و نگاهش را از جغرافیا برمی دارد و به تاریخ می دوزد. با این توصیف،‌ فردوسی به عنوان یک حکیم مشرقی، روایتی ایرانی از سرنوشت بشر تصنیف می کند،‌ روایتی که به تأیید صاحب نظران، منظومه ای شورمند از درخشش ارزش هایی مثل خداپرستی،‌ عدالت طلبی و دادگری، مهرافروزی و محبت ورزی، عقل گرایی و خردورزی، جوانمردی و اخلاق دوستی،‌ و نهایتا میهن پرستی و ایران دوستی است. با این اوصاف،‌ما ایرانیان در بازار جهانی دستورالعمل های نجات،‌ با نسخه ای که در شاهنامه فردوسی نمایان شده است حاضر می شویم. شاهنامه، یک "پیشنهاد" ایرانی برای زندگی خوب در جهانی پرهیاهوست.

روزگار ما و هویت امروزین ایرانی از جهاتی بی شباهت به دورانی نیست که فردوسی در آن می زیست. حوزه تمدنی و به طور کلی هویت ایرانی،‌ اکنون  مثل بسیاری از دیگر حوزه های تمدنی و هویتی،‌ آماج مهاجمانی است که به کمتر از نابودی کشورهای "پیرامون" راضی نمی شوند. این مهاجمان دگرستیز در سایه جهانی سازی، تمایزات تمدنی و هویتی و فرهنگی را از میان برمی دارند. از رنگین کمان متکثر هویت های جهان، خوش دارند یک طیف رنگی واحد و همسان بسازند. چیزی که در این هجوم ویرانگر در آستانه زوال است تکثر هویت هاست؛ و این همان مخاطره ای است که فردوسی با شناخت آن در برابرش ایستادگی کرد و با سرایش شاهنامه به جنگش رفت. ما به عنوان وارثان تمدنی که ممکن است از قربانیان فرایند جهانی سازی باشد می توانیم راهبرد مقاومت خود را از روی نقشه ای که فردوسی در شاهنامه طراحی کرد انتخاب و اجرایی کنیم. به این اعتبار، شاهنامه هنوز هم در حکم فانوس دریایی، مسیر نجات و پیروزی را در اقیانوس متلاطم سده بیست و یکم به ایرانیان نشان می دهد.    

 

 


نورنیوز
نظرات

نام و نام خانوادگی

آدرس ایمیل

نظر شما

X
آگهی تبلیغاتی