نورنیوز ـ گروه سیاسی: ترور تاسفبار دانشمند خدوم شهید «محسن فخریزاده» و دلایل دست زدن دشمن به این اقدام جنایتکارانه و همچنین اقداماتی که باید در پاسخگویی به متهمان اصلی در دستور کار قرار بگیرد مهمترین موضوعی است که طی سه روز گذشته فضای سیاسی و رسانهای کشور را درگیر خود کرده است.
مانند بسیاری از موضوعات مهم دیگر که در بزنگاه تصمیمگیری و تعیین راهبرد، بعضا نگاههای صفر و صدی مطرح میشود، در اظهارنظرها پیرامون این موضوع نیز چنین فضایی شکل گرفته است.
بررسی اظهارنظرهای مقامات رسمی از جمله مصاحبه محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه، برخی نمایندگان مجلس و... پس از ترور شهید محسن فخریزاده، نشان میدهد که مشخصا، دو رویکرد در این خصوص وجود دارد.
رویکرد نزدیک به دولت معتقد است که یکی از اهداف اصلی این اقدام تحریک ایران برای دست زدن به اقدامات مقابلهای سخت میباشد، بنابراین ارائه هرگونه شدت عمل از جنس اقدامات سخت، بازی در زمین دشمن است و امکان بهرهگیری کشور از تحولات رخ داده در عرصه بینالمللی به ویژه تغییر رییس جمهور آمریکا برای رفع تحریمها و... را از بین میبرد.
در مقابل؛ نگاهی که نمایندگان سرسختی به ویژه در مجلس شورای اسلامی دارد، قائل به پاسخگویی قاطع حتی از نوع عملیات نظامی و پذیرش هزینههای آن است. طرفداران این رویکرد، پاسخ سخت را اقدامی ضروری برای تنبیه دشمن و متوقف ساختن او تلقی میکنند و معتقدند عدم پاسخگویی، موجب تجری معاندین و افزایش انگیزه آنان برای انجام اقدامات بعدی خواهد شد.
بررسی دقیقتر دو نظریه غالب در فضای سیاسی کشور، سوالات بسیار مهمی را پیش روی افکار عمومی قرار میدهد که پاسخ به آنها ضروری است.
منتقدان به نظریه اول این پرسش را مطرح میکنند که در سایه تداوم خویشتنداری، چه تضمینی برای تداوم نیافتن این اقدامات و عدم تعمیم آن به سطوح و مقامات بالاتر و مراکز حساستر وجود دارد؟ چه، اگر دشمن مطمئن باشد که ما حتی تا زمان تغییر دولت فعلی آمریکا و استقرار دولت جدید در کاخ سفید، قرار است خویشتنداری کنیم، چرا نباید از این فرصت استفاده کرده و ضربات شدیدتر و اساسیتر را وارد کند؟
در این میان مخالفین نظریه دوم نیز معتقدند که پیگیری رویکرد پاسخگویی سخت میتواند ریسک ورود به یک جنگ تمام عیار را افزایش داده و دشمن را به انجام اقدام نظامی متقابل ترغیب نماید.
منتقدین به رویکرد دوم این سوال را مطرح میکنند که آیا در صورتی که کشور وارد یک جنگ تمام عیار و خسارتبار شود و از رهگذر آن خسارتهای مادی و انسانی گسترده (حتی با فرض وارد کردن خسارتهای عمده از سوی ایران به دشمن) به کشور وارد گردد میتوان مدعی شد که پاسخ سخت و عواقب آن مبتنی بر تامین منافع ملی بوده است؟
بسیار روشن است که جنگ هیچگاه اولین گزینه در قبال مقابله با تهدیدات نیست و به قول علمای علم سیاست جنگ زمانی شروع میشود که دیپلماسی به انتها رسیده باشد. از طرف دیگر دیپلماسی هم زمانی میتواند تامین کننده منافع کشور باشد که دارای پشتوانه محکم سیاسی، اجتماعی و نظامی باشد.
به طور قطع استفاده از ابزار دیپلماسی در شرایطی که برداشتها حاکی از وجود محدودیت، ناتوانی و استیصال در طرف مذاکره برای حفاظت از منافع خود باشد، قطعا نمیتواند منافع ملی را تامین کند.
ذکر این نکته ضروری است که طرفداران رویکرد دیپلماسی، بهرهگیری از این ابزار را استفاده هوشمندانه از قدرت نرم میدانند و به هیچ وجه آن را اقدامی از سر «انفعال» و وادادگی تلقی نمیکنند. این طیف برای اثبات دیدگاه خود شواهد و قرائن تاریخی و قابل استنادی ارائه میکنند تا اتهام انفعال و وادادگی را از خود دور نمایند.
در سوی دیگر نیز طرفداران نظریه پاسخ قاطع نیز با تبیین موقعیت سیاسی و نظامی دشمن بر این نکته تاکید دارند که ضربه قاطع ضمن آن که تنبیه دشمن را به همراه دارد به دلیل بالا بردن هزینههای انجام اقدام متقابل، ابتکار عمل را از دست دشمن خارج کرده و او را در مقام تصمیمگیری برای انجام اقدامات مقابلهای و یا ادامه رفتارهای قبلی با تردید و انفعال روبرو خواهد کرد و بر این اساس احتمال «شکلگیری جنگ» در پیگیری این رویکرد اساسا منتفی است.
حال با توجه به این دو رویکرد، راه حل منطقی و درست چه میتواند باشد که هم فرصتهای احتمالی کشور برای رفع بخشی از فشارها را نسوزاند و هم توان بازدارندگی کشور را دچار خدشه نکرده و دشمن را به انجام اقدامات خصمانه بعدی ترغیب نکند؟
به طور طبیعی راه درست مواجهه با این مسئله تقویت رویکرد «بازدارندگی فعال» است که تنها از مسیر بهرهگیری هوشمندانه از مجموعه امکانات و ظرفیتهای سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و اجرای «طرحهای ترکیبی و موثر» تحقق خواهد یافت.
نباید فراموش کرد که مواجهه دشمن با ملت ایران طی سالهای گذشته نیز با همین رویکرد و مبتنی بر یک جنگ ترکیبی و چند لایه در ابعاد مختلف صورت گرفته و اساسا کارزار طراحی شده علیه کشورمان تک بعدی نیست که بتوان در مقابله با آن به راهکارهای تک بعدی بسنده کرد.
راهبرد «جنگ در منطقه خاکستری» که طی سالهای اخیر از سوی آمریکا و هم پیمانانش علیه ایران مورد استفاده قرار گرفته نیز بر اساس رویکرد مواجهه ترکیبی طراحی شده است.
نهادهای ذیربط در کشور ما نشان دادهاند که تجربه، تخصص و کارآمدی لازم برای طراحی و انجام اقدامات ترکیبی مناسب برای حفظ بازدارندگی را دارند. این مهم تنها با اجتناب از نگاههای صفر و صدی، شکلگیری اجماع در سطح تصمیمسازان و تصمیمگیران و پشتیبانی نهادهای اجتماعی، سیاسی و رسانهای محقق خواهد شد.
نکته قابل توجه در این خصوص شکلگیری برخی اقدامات ناآگاهانه یا بعضا آگاهانهای است که طی چند روز گذشته با رویکرد تخریب و تضعیف نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی کشور بروز و ظهور یافته و عملا در پازل دشمن برای کاهش توان مقابلهای کشورمان ایفای نقشی موثر کرده است.
مروری هر چند گذرا بر تیتر و محتوای رسانههای معاند و بسامد کلیدواژههای داغ شده در فضای شبکههای اجتماعی منسوب به آنها دقیقا از این نقشه پردهبرداری میکند.
بنابر آنچه گفته شد؛ لازمه انجام اقدامات مبتنی بر ایجاد بازدارندگی فعال، چیزی جز انسجام سیاسی و ملی و اعتماد به نهادهای مسئول نیست و فاصله گرفتن از آن به هر دلیل و بهانه و از سوی هر فرد یا نهادی موجب افزایش قدرت بازیگری دشمن و کاهش ظرفیتهای قابل فعالسازی برای انجام اقدامات مقابلهای لازم در فضایی عقلانی و فارغ از شتابزدگیهای مخرب خواهد بود.
کشور در شرایط بسیار خاصی قرار دارد که عبور موفق و عزتمندانه از آن مستلزم آرامش و اقدامات هوشمندانه و موثر است.
هرچند گفتارها و رفتارهای هیجانی و شتاب زده از سوی طرفداران دو طیف ذکر شده و قطبی کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور موجب جلوگیری از اتخاذ تصمیم مناسب و متناسب از سوی نهادهای ذیربط نخواهد شد اما تداوم اینگونه اقدامات به طور قطع پیام امیدوارکنندهای به عموم مردم مقاوم، صبور و هوشمند کشورمان که خواهان عبور عزتمند از شرایط سخت کنونی و حفظ استقلال، اقتدار و اعتلای همه جانبه کشور هستند، نخواهد داد.
نورنیوز