انباشت تدریجی طلا توسط بریکس و شرکای آن، نشانه فروپاشی فوری دلار نیست؛ اما هشداری راهبردی درباره تزلزل اعتماد جهانی به نظم مالی تحت رهبری آمریکاست.
نورنیوز-گروه اقتصادی: در سکوتی حسابشده و بهدور از هیاهوی رسانهای، بخشی از قدرتهای نوظهور جهان در حال بازچینی زیرساختهای مالی خود هستند؛ بازچینیای که اگرچه هنوز به معنای کنار زدن دلار نیست، اما بدون تردید ستونهای روانی و راهبردی هژمونی مالی آمریکا را با ترکهایی عمیق مواجه کرده است. محور اصلی این تحول، طلاست؛ داراییای قدیمی که بار دیگر به قلب معادلات ژئوپلیتیکی بازگشته است.
گروه بریکس، متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، امروز دیگر صرفاً نماد اقتصادهای نوظهور نیست. این مجموعه، بهویژه با گسترش روابط راهبردی با کشورهایی در آسیا، خاورمیانه و آمریکای لاتین، در حال شکل دادن به شبکهای مالی است که وابستگی آن به سازوکارهای تحت کنترل غرب به حداقل برسد. افزایش محسوس ذخایر طلای این کشورها، مهمترین نشانه این مسیر است.
برآوردهای رسمی نشان میدهد اعضای بریکس بهتنهایی حدود یکپنجم طلای ذخیرهشده جهان را در اختیار دارند؛ اما با احتساب کشورهای همسو و شریک، این سهم به نزدیکی نیمی از ذخایر جهانی میرسد. چنین تمرکزی از طلا، صرفاً یک عدد نیست؛ بلکه پیامی روشن به بازارهای جهانی مخابره میکند: دوران اتکای مطلق به داراییهای دلاری، دیگر بدون پرسش و تردید نخواهد بود.
طلا برخلاف ارزهای رایج، به نظامهای پرداخت، بانکهای مرکزی غربی یا اعتماد به دولت صادرکننده وابسته نیست. همین ویژگی، آن را به ابزاری جذاب برای کشورهایی تبدیل کرده که تجربه تحریم، مسدودسازی داراییها یا فشارهای سیاسی را در کارنامه خود دارند. برای این کشورها، طلا نه فقط ذخیره ارزش، بلکه سپر دفاعی در برابر شوکهای مالی و سیاسی است. در این میان، ایالات متحده و بهویژه جریانهای سیاسی حامی بازگشت به قدرت مالی یکجانبه، با چالشی خزنده مواجهاند. انباشت طلا بهتنهایی دلار را ساقط نمیکند، اما بهتدریج از جذابیت آن بهعنوان تنها دارایی امن جهانی میکاهد. کاهش تقاضای راهبردی برای دلار، حتی اگر آهسته باشد، میتواند هزینههای استقراض آمریکا را افزایش داده و قدرت مانور مالی واشنگتن را محدود کند.
تحول کنونی، بیش از آنکه یک انقلاب ناگهانی باشد، فرایندی فرسایشی است؛ فرایندی که در آن، اعتماد جهانی به نظم مالی موجود آرامآرام بازتعریف میشود. طلا در این مسیر، نه سلاحی برای حمله، بلکه ابزاری برای استقلال است؛ استقلالی که میتواند نظم مالی جهان را بهسوی چندقطبی شدن سوق دهد.