کاهش 400 کالری از سفره روزانه ایرانیها فقط یک عدد نیست؛ نشانه جابهجایی اولویتهاست. خوراک آرامآرام عقب نشسته تا اجارهبها، جلوتر از بشقاب بنشیند.
نورنیوز-گروه اقتصادی: سفره ایرانی کوچکتر شده است؛ نه با اعلام رسمی، نه با بخشنامه و نه حتی با شوک ناگهانی قیمتی، بلکه آرام، تدریجی و بیسروصدا. آمار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نشان میدهد سرانه کالری دریافتی روزانه هر ایرانی بهطور میانگین به حدود ۱۸۰۰ کالری کاهش یافته؛ رقمی که ۴۰۰ کالری کمتر از نیاز استاندارد ۲۲۰۰ کالری است. این فاصله، صرفاً یک شاخص تغذیهای نیست، بلکه نشانهای روشن از جابهجایی اولویتها در سبد معیشت خانوار ایرانی است.
بررسیها نشان میدهد، این ۴۰۰ کالری «گمشده» معادل حذف ماهانه حدود ۲ میلیون و ۲۴۰ هزار تومان از هزینه خوراک یک خانوار شهری است. عددی که در نگاه اول میتواند بهعنوان صرفهجویی تعبیر شود، اما در واقعیت، نه به پسانداز ختم میشود و نه به بهبود کیفیت زندگی. این مبلغ، مستقیماً به یکی از پرهزینهترین و اجتنابناپذیرترین بخشهای زندگی منتقل میشود: مسکن.
طبق دادههای مرکز آمار ایران، بیش از ۴۴ درصد از کل هزینههای خانوار شهری صرف مسکن، اجارهبها و خدمات وابسته میشود. در چنین شرایطی، آن بخش حذفشده از سفره، توان پوشش حدود ۲۰ درصد از هزینه اجاره ماهانه را دارد. به بیان دیگر، خانوادهها برای حفظ «سقف»، ناچار شدهاند از «سفره» بزنند. این همان نبرد خاموشی است که نه در خیابان دیده میشود و نه در تیترهای روزمره، اما در زندگی میلیونها ایرانی جریان دارد.
نگاهی دقیقتر به سبد غذایی مطلوب یک خانواده متوسط در تهران – آنگونه که در تصویر زومان آمده – نشان میدهد تأمین حداقلی اقلام اساسی مانند نان، برنج، گوشت، مرغ، تخممرغ، لبنیات، میوه و سبزیجات، ماهانه بیش از ۱۳ میلیون تومان هزینه دارد. این عدد، برای بخش بزرگی از خانوارها، بهویژه مستأجران، دیگر واقعبینانه نیست. نتیجه طبیعی این شکاف، حذف تدریجی اقلام گرانتر و مغذیتر، بهویژه گوشت قرمز، لبنیات کامل و میوههاست؛ اقلامی که اتفاقاً بیشترین نقش را در تأمین پروتئین، کلسیم و ریزمغذیها دارند.
در عمل، کاهش کالری فقط به معنای کمتر غذا خوردن نیست؛ بلکه به معنای افت کیفیت تغذیه است. جایگزینی پروتئین با کربوهیدرات ارزان، کاهش مصرف لبنیات، و حذف میوه از برنامه روزانه، پیامدهایی دارد که اثر آنها در کوتاهمدت شاید محسوس نباشد، اما در میانمدت و بلندمدت، خود را در افزایش بیماریها، افت بهرهوری نیروی کار و تشدید نابرابری اجتماعی نشان میدهد.
آنچه امروز بهعنوان «تطبیق با شرایط» یا «مدیریت هزینه» روایت میشود، در واقع نوعی عقبنشینی ناخواسته از استانداردهای حداقلی زندگی است. خانوادهها نه از سر انتخاب، بلکه از سر اجبار، میان خوراک و سرپناه دست به انتخاب زدهاند؛ انتخابی که اغلب به نفع اجارهنامه تمام میشود. این روند اگر تداوم یابد، هزینههای پنهان آن دیر یا زود به سطح سیاستگذاری بازخواهد گشت؛ جایی که دیگر بحث فقط بر سر قیمت مسکن یا مواد غذایی نیست، بلکه بر سر سلامت، تابآوری اجتماعی و آینده سرمایه انسانی کشور است.
کوچکشدن سفره، فقط یک نشانه است؛ نشانه فشاری ساختاری که آرام اما پیوسته، زندگی روزمره را بازتعریف میکند. نبرد خوراک و سرپناه، امروز بیصداست، اما پیامدهایش، فردا پرهزینه خواهد بود.