نورنیوز https://nournews.ir/n/264542
کد خبر: 264542
2 دی 1404
نورنیوز تهدیدات جدید ترامپ علیه گرینلند را بررسی می‌کند؛

ترامپ دوباره حواس‌ها را به گرینلند پرت کرد، ماجرا چیست؟


انتصاب نماینده ویژه آمریکا برای گرینلند، بار دیگر چهره واقعی یک‌جانبه‌گرایی واشنگتن را آشکار کرد؛ اقدامی که نه‌تنها ادعاهای صلح‌طلبانه ترامپ را بی‌اعتبار ساخت، بلکه ضعف راهبردی و سرسپردگی اروپا را به عامل تشدید زیاده‌خواهی‌های آمریکا و بی‌ثباتی نظم جهانی بدل کرد.

نورنیوز-گروه بین‌الملل: انتصاب جف لندری به‌عنوان فرستاده ویژه ایالات متحده در گرینلند، صرفاً یک تصمیم دیپلماتیک معمولی نیست، بلکه نمادی عینی از استمرار سیاست‌های سلطه‌جویانه آمریکا در قالبی جدید است. دونالد ترامپ که در عرصه داخلی با بحران اقتصادی، پرونده‌های فساد و ناکامی در تحقق وعده‌های صلح جهانی از غزه تا اوکراین روبه‌روست، بار دیگر کوشید با طرح ادعای «حفاظت ملی» نگاه‌ها را از شکست‌هایش منحرف کند. تأکید او بر اینکه «آمریکا به گرینلند نیاز دارد و باید آن را داشته باشد» یادآور همان منطق امپریالیستی است که دهه‌ها نظم بین‌الملل را به بی‌ثباتی کشانده است.

این اقدام در تضاد آشکار با ادعاهای صلح‌طلبانه ترامپ قرار دارد؛ ادعاهایی که از پایان دادن به هشت جنگ سخن می‌گوید، اما در عمل با افزایش بودجه نظامی، تشدید فشار بر رقبا و تهدید مستقیم حتی علیه متحدان همراه شده است. مسئله گرینلند نشان می‌دهد که صلح در گفتمان واشنگتن، نه یک هدف واقعی بلکه ابزاری تبلیغاتی برای پنهان‌سازی سیاست قدرت‌محور آمریکاست.

فریب راهبردی در امنیت ملی واشنگتن

راهبرد امنیت ملی آمریکا از یک‌سو شعار کاهش نظامی‌گری و تعامل مسئولانه را سر می‌دهد و از سوی دیگر، با بودجه نظامی ۹۰۰ میلیارد دلاری، تحرکات نظامی علیه ونزوئلا و تقابل مستمر با چین و روسیه، همان مسیر پیشین سلطه‌گری را دنبال می‌کند. چشم‌داشت به گرینلند نیز در همین چارچوب قابل فهم است؛ منطقه‌ای راهبردی در قطب شمال که برای کنترل مسیرهای انرژی و موازنه قدرت جهانی اهمیت فزاینده دارد.

تناقض میان متن راهبرد و رفتار عملی واشنگتن، نشان می‌دهد که سند امنیت ملی آمریکا بیش از آنکه یک برنامه عملیاتی باشد، «عملیات فریب» است. این فریب نه‌تنها رقبای جهانی، بلکه متحدان سنتی آمریکا را نیز در معرض تهدید قرار داده و اعتماد به واشنگتن را به پرهزینه‌ترین انتخاب راهبردی بدل کرده است.

اروپا؛ اعتراض لفظی و ناتوانی عملی

واکنش‌های تند مقامات اروپایی، از کایا کالاس و اورسولا فون‌درلاین تا وزیر خارجه دانمارک، در ظاهر نشان‌دهنده دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی اروپا بود. با این حال، واقعیت میدانی چیز دیگری را روایت می‌کند. اروپا سال‌هاست که با پذیرش تحریم‌های آمریکا، تن دادن به تعرفه‌های تجاری، همراهی در جنگ اوکراین و حمایت بی‌قیدوشرط از رژیم صهیونیستی، عملاً استقلال راهبردی خود را از دست داده است.

این سرسپردگی، اروپا را به «خاکستری بربادرفته در طوفان» بدل کرده است؛ بازیگری که نه توان مقابله با زیاده‌خواهی آمریکا را دارد و نه اراده خروج از مدار وابستگی. از همین رو، مواضع تند اخیر بیشتر مصرف داخلی و تبلیغاتی دارد و در نهایت، اروپا بار دیگر در برابر خواست واشنگتن عقب‌نشینی خواهد کرد. تجربه نشان می‌دهد که هزینه مقاومت، به‌مراتب کمتر از هزینه تسلیم است؛ حقیقتی که اروپا از درک آن ناتوان مانده است.

معیارهای دوگانه و بحران مشروعیت غرب

رفتار دوگانه غرب در قبال تحولات جهانی، مشروعیت ادعاهای حقوق بشری و صلح‌طلبانه آن را به‌شدت تضعیف کرده است. محکومیت شدید روسیه در اوکراین و هزینه‌کرد میلیاردها دلار برای مقابله با آن، در کنار سکوت یا همراهی در برابر تجاوزگری آمریکا در ونزوئلا، دو سال نسل‌کشی در غزه، حملات به لبنان و سوریه و تهدیدات علیه ایران، تصویری آشکار از منفعت‌طلبی غرب ترسیم می‌کند.

این دوگانگی، نه‌تنها بحران‌های منطقه‌ای را تشدید کرده، بلکه امنیت نظام بین‌الملل را در مسیر زوال قرار داده است. در چنین شرایطی، تنها راه باقی‌مانده، حرکت اجباری جهان به‌سوی نظم نوین چندجانبه‌گرایانه است؛ نظمی که بتواند در برابر یک‌جانبه‌گرایی آمریکا و ناتوانی اروپا بایستد. ائتلاف‌هایی چون بریکس با محوریت کشورهایی مانند ایران، چین، روسیه، هند و آفریقای جنوبی، ظرفیت آن را دارند که پایه‌های این نظم جدید را شکل دهند؛ نظمی که شاید بتواند از تکرار فجایعی چون غزه جلوگیری کند.


منبع: نورنیوز
سرویس: بین الملل
کلید واژگان: ترامپ / بریکس / نظم نوین جهانی / گرینلند / بحران اروپا / یکجانبه گرایی آمریکا / امنیت بین الملل / دوگانگی غرب