ناصر مسعودی، به عنوان یکی از نمایندگان برجسته موسیقی سنتی ایران، نه تنها با صدای بینظیر خود در حفظ و انتقال آوازهای گیلکی و دیگر نغمات اصیل ایرانی نقش داشت، بلکه در بیان و شکلدهی به مفاهیم و عواطف فرهنگی خود، همواره به اصالتهای موسیقی ایرانی وفادار بود.
نورنیوز- گروه فرهنگی: هفته تلخی که با مرگ تاسفبار هادی مرزبان؛ هنرمند صاحب سبک تئاتر ایرانی شروع شده بود با درگذشت اندوهبار ناصر مسعودی، خواننده و راوی نغمه های اصیل ایرانی و خصوصا گیلکی به آخر رسید تا یکی از سیاهترین هفتههای سال رقم بخورد. با درگذشت هنرمندان بزرگی مانند مرزبان و مسعودی، جامعه فرهنگی ایران شاهد فقدان چهرههایی است که نه تنها در عرصهی هنر، بلکه در شناخت و گسترش هویت فرهنگی ایران نقشهای مهمی ایفا کردند.
هر دو این هنرمندان در دورههای مختلف فعالیت خود، تلاش کردند تا هنر بومی و اصیل ایرانی را زنده و پویا نگه دارند و در عین حال با درک باز و منعطف از هنر مدرن، آن را به عنوان ابزاری برای رشد و تکامل هنر ایرانی پذیرا شدند. در واقع، نگاه آنان به هنر اصیل و بومی ایران، رویکردی توام با احترام و همزیستی با جریانهای جدید و جهانی هنر بود.
ناصر مسعودی و وفاداری به اصالتهای فرهنگی
ناصر مسعودی نه تنها با صدای منحصر بهفرد خود، که با احیای موسیقی گیلکی و معرفی آن به دنیای وسیعتر، نقشی بیبدیل در حفظ و ترویج فرهنگ و هویت موسیقی ایرانی ایفا کرد. اما تأثیر او فراتر از این بود؛ او نمادی از تعهد به ریشهها و اعتقاد به اصالتهای درونی هنر ایرانی در دنیای پرشتاب و مدرن امروزی بود.
او زندگی خود را وقف موسیقی کرد و بهویژه آواز گیلکی را به عنوان یکی از مهمترین اجزای هویت فرهنگی ایران احیا و جهانی ساخت. صدای او که به «صدای شالیزار»، «نغمه باران»، «مخمل آبی» و تعابیری از این قسم مشهور بود، آوازی بود که نه تنها قلب مردم گیلان، بلکه دلهای بسیاری از ایرانیان را در سراسر کشور و جهان تسخیر کرد. او نماد وفاداری به ریشهها و هویت فرهنگی خود بود.
این ویژگیها و تأثیرات فرهنگی که از مسعودی به یادگار مانده است، باعث میشود که مرگ او نه تنها فقدانی برای موسیقی ایران باشد، بلکه یک هشدار برای ضرورت توجه بیشتر به حفظ و تقویت اصالتهای فرهنگی و هنریمان در مواجهه با جریانهای مدرن و جهانی باشد. مسعودی یادآور این حقیقت است که حتی در دنیای تغییرات سریع و متغیر، میتوان با احترام به گذشته، هنری زنده و پرجاذبه خلق کرد که هم با زمانه همگام باشد و هم به ریشههای خود وفادار بماند.
توجه به اصالتهای درونی هنر ایرانی در کنار مدرنیته
ناصر مسعودی، به عنوان یکی از نمایندگان برجسته موسیقی سنتی ایران، نه تنها با صدای بینظیر خود در حفظ و انتقال آوازهای گیلکی و دیگر نغمات اصیل ایرانی نقش داشت، بلکه در بیان و شکلدهی به مفاهیم و عواطف فرهنگی خود، همواره به اصالتهای موسیقی ایرانی وفادار بود. او به خوبی میدانست که هر صدای سنتی و هر ساز قدیمی نه تنها بخشی از میراث فرهنگی است، بلکه در دل خود پیامی از هویت و ارزشهای ایرانی به نسلهای جدید منتقل میکند.
اما در کنار این نگاه سنتی و وفاداری به ریشهها، نگاه به هنر مدرن نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. همانطور که هادی مرزبان در عرصه تئاتر تلاش کرد تا به زبان و سبک خود، فضای تئاتر ایرانی را به شکلی نو و جذاب عرضه کند، مسعودی نیز هیچگاه از استقبال از نوآوریهای موسیقایی و ابراز احساسات جدید در آثارش نترسید. هرچند او در وهله اول، به شکلی عمیق و پایدار به هنر سنتی و بومی ایران اعتقاد داشت، اما همچنان متوجه ضرورت تحولات و تغییرات در عرصه هنر بود.
در حقیقت، میتوان گفت که این هنرمندان نه تنها به اصالت هنر ایرانی توجه داشتند بلکه به روشنی به این نکته پی برده بودند که هنر مدرن میتواند ابزاری باشد برای تحول و نوآوری در هنر اصیل ایرانی. آنها نه تنها هنر مدرن را به عنوان تهدید نمیدیدند، بلکه به آن به عنوان فرصتی برای ارائه هنر ایرانی در قالبهای نو و جذاب نگاه میکردند.
مسئلهای که میتواند در تحلیل ناصر مسعودی و هادی مرزبان اهمیت یابد، این است که در دنیای امروز که مدرنیته به شدت در تمام عرصهها نفوذ کرده است، فرهنگ و هنر ایرانی به گونهای باید به روز و تطابقپذیر با جریانهای جهانی باشد. این بدان معنا نیست که باید از ریشههای خود جدا شویم یا به فراموشی بسپاریم. بلکه میتوان هنر اصیل ایرانی را با بهرهگیری از دستاوردهای هنری مدرن، زنده و جذاب نگه داشت.
همینطور که هنر تئاتر در دنیای مدرن، به شکلهای مختلفی در حال دگرگونی است، موسیقی ایرانی نیز به تازگی با تکیه بر تجربیات نوآورانه، ابعاد جدیدی را تجربه کرده است. این همافزایی از هنر اصیل ایرانی با زبانهای نوین هنر، میتواند به یک نوع تکامل پایدار و شگرف در تمام عرصههای هنری منجر شود. مرگ ناصر مسعودی و هادی مرزبان نه تنها از دست دادن دو هنرمند بزرگ، بلکه یادآور اهمیت حفظ و تقویت این نگاه دوگانه به هنر است؛ به نوعی که همچنان با نگاه به گذشته و ریشهها، به استقبال آینده برویم.