اندیشه علامه طباطبایی در نقد ظاهرگرایی دینی و تأکید بر عقلگرایی، بازگشتی به سنت اصیل اسلامی است. نیاز به احیای عقلگرایی در دین و استفاده از قرآن بهعنوان مبنای اصلی استنباطهای دینی، برای مسلمانان امروز یک ضرورت است؛ چرا که تنها از این طریق میتوان از ظاهرگرایی رهایی یافته و به عمق و حقیقت دین دست یافت.
نورنیوز- گروه فرهنگی: سالگرد رحلت علامه محمدحسین طباطبایی، فرصتی مناسب برای مرور میراث معرفتی و دغدغههای دینی این فیلسوف و مفسر نامدار معاصر است. او در سنت تعلیمی حوزههای علمیه، چهرهای درخشان و کمنظیر به شمار میآید. علاوه بر میراث علمی علامه طباطبایی، چیزی که او را سزاوار مطالعه میکند مشی مدارا و گفتوگوگرای او در مواجهه با «دیگری» است. این سلوک کمیاب، از اختصاصات اخلاق فردی و علمی علامه است. افزون بر این، آزاداندیشی و گشودگی در برابر حکم عقل، از او چهرهای ساخته است که بدون سقوط به ورطه افراط یا تفریط، از ظاهرگرایی عبور کند و به ساحت معنا به عنوان جوهره اصیل دینداری برسد.
احیای سنت عقلگرایی و طرد ظاهرگرایی
علامه طباطبایی یکی از بزرگترین مفسران قرآن در دوران معاصر بود که بر اهمیت عقل و اجتهاد در فهم دین تأکید ویژه داشت. به اعتقاد ایشان، دین اسلام یک نظام جامع و پویاست که تنها با اجتهاد عقلانی و تفکر عمیق میتوان به عمق آن رسید. در حالی که برخی از جریانها در تاریخ اسلام به برداشتهای سطحی و ظاهری از دین روی آوردهاند، علامه طباطبایی با بازخوانی قرآن و آموزههای دینی بر لزوم بازگشت به سنت عقلگرایی در اجتهاد دینی تأکید میکردند. ایشان میگفتند که دین نباید در قالب یک سیستم خشک و بیروح باقی بماند، بلکه باید درک عمیق از آن با توجه به عقل و فطرت انسانی به کار گرفته شود.
یکی از چالشهای اساسی در فهم دین در جوامع اسلامی، بهویژه در دوران معاصر، «ظاهرگرایی دینی» است؛ به این معنا که بسیاری از مسلمانان، به ویژه در ساحت شریع و فقه، به ظواهر دین بسنده کردهاند و از درک عمیقتر مفاهیم و آموزههای آن غافل ماندهاند. این پدیده، که در طی تاریخ دینی اسلام ریشه دوانده، موجب انحرافات بسیاری در فهم صحیح دین و پیادهسازی اصول آن شده است. در این زمینه، اندیشه علامه طباطبایی در نقد ظاهرگرایی دینی و تأکید بر عقلگرایی و اجتهاد پویا، نقشی اساسی در بازگشت به فهم عمیق و عقلانی از دین ایفا میکند
از مهمترین نقدهای علامه طباطبایی به وضعیت جوامع اسلامی، اعم از جوامع شیعی و سنی، رواج «ظاهرگرایی» و «اکتفا به ظواهر» بود. ایشان در آثار خود به صراحت اعلام کردند که مشکل مسلمانان نه در عمل به ظواهر دین، بلکه در «اکتفا به ظواهر» است. در نظر ایشان، وقتی مسلمانان تنها به انجام ظواهر دینی بسنده میکنند و از عمق معانی و اهداف این احکام غافل میشوند، در حقیقت از تحقق غایات و مقاصد اصلی دین باز میمانند. به عبارت دیگر، دین برای علامه طباطبایی فراتر از مجموعه دستورات شرعی است. دین باید منبعی برای تعالی انسان و اصلاح جامعه باشد، اما این امر تنها زمانی محقق میشود که مسلمانان به سطح ظواهر اکتفا نکرده و به حقیقت و عمق آموزههای دینی بپردازند.
علامه طباطبایی معتقد بودند که یکی از علل انحطاط مسلمانان در طول تاریخ، اکتفا به ظواهر دینی است. به عنوان مثال، ایشان در بررسی روابط میان فقه و اخلاق به این نتیجه رسیدند که احکام فقهی باید بهطور جدی با ابعاد اخلاقی در هم آمیخته شوند. از نظر علامه، وقتی فقه از اخلاق جدا میشود، عمل به احکام دینی در سطح ظاهر باقی میماند و اثرگذاری واقعی آن بر زندگی فردی و اجتماعی انسانها کاهش مییابد. ایشان در این زمینه میفرمایند: «اگر فقیه به سبک قرآن به سراغ فقه و احکام فقهی برود، میبیند که تمام این احکام فقهی با یک ضمیمههای اخلاقی است و یک پیوست اخلاقی دارد.»
گسستگی از قرآن: دلیل اصلی بحرانهای فکری
یکی دیگر از مسائلی که علامه طباطبایی به شدت بر آن نقد داشتند، گسستگی میان علوم اسلامی و قرآن کریم بود. ایشان معتقد بودند که در جوامع اسلامی، به ویژه در حوزههای علمیه، فقه و سایر علوم دینی بهطور تدریجی از قرآن فاصله گرفتهاند و این فاصلهگیری باعث شده که بسیاری از استنباطهای فقهی و کلامی از قرآن که بنیانگذار اصول دینی است، نادیده گرفته شوند. علامه طباطبایی این گسستگی را نقد کرده و تأکید داشتند که تمام استنباطهای فقهی و دینی باید با توجه به قرآن و آموزههای آن انجام شود.
ایشان به روشنی اعلام کردند که قرآن یک چارچوب فکری جامع است که میتواند به طور مستقیم در استنباطهای فقهی مورد استفاده قرار گیرد. در واقع، علامه بر آن بودند که فقه باید بر اساس قرآن استنباط شود، نه اینکه بهطور مستقل از قرآن و با تکیه صرف بر روایات، اجتهاد انجام گیرد. این نگاه علامه به فقه و علوم اسلامی باعث شد که ایشان از فقهگرایان بخواهند که تنها به احکام ظاهری دین نپردازند، بلکه باید به دنبال درک معنای عمیق و هدفدار این احکام باشند.
علامه طباطبایی بر این نکته تأکید داشتند که باید در اجتهاد دینی، عقل و فطرت انسانی در کنار منابع دینی دیگر قرار گیرد. ایشان معتقد بودند که یکی از دلایل اصلی انحطاط فکری در جوامع اسلامی، جمود و بسته شدن باب عقل و اجتهاد است. در حالی که اجتهاد عقلانی میتواند دین را از انجماد و تحجر نجات دهد، فقهی که تنها بر ظواهر متکی باشد، نمیتواند پاسخگوی نیازهای واقعی انسانها در دنیای پیچیده امروز باشد. ایشان بهویژه از فقیهان میخواستند که از ظرفیتهای عقلانی قرآن و سنت برای استنباط احکام جدید و مواجهه با مسائل نوین بهره ببرند.
در نهایت، اندیشه علامه طباطبایی در نقد ظاهرگرایی دینی و تأکید بر عقلگرایی و اجتهاد پویا، بازگشتی به سنت اصیل اسلامی است که در آن دین بهعنوان یک نظام جامع و زنده درک میشود. ایشان نشان دادند که دین نباید در قالب ظواهر خشک و بیروح باقی بماند، بلکه باید درک عمیقتری از آن وجود داشته باشد که به زندگی انسانها جهت بدهد. از این رو، نیاز به احیای عقلگرایی در دین و استفاده از قرآن بهعنوان مبنای اصلی استنباطهای دینی، برای مسلمانان امروز یک ضرورت است؛ چرا که تنها از این طریق میتوان از ظاهرگرایی رهایی یافته و به عمق و حقیقت دین دست یافت.