نورنیوز https://nournews.ir/n/256664
کد خبر: 256664
22 آبان 1404
نورنیوز جنبه‌های عمیق‌تر بحران آب در ایران را بررسی می‌کند

توسعه به قیمت تخریب و خشکسالی


بحران آب در ایران، فرصتی است تا تعریف توسعه در ایران بازنویسی شود. توسعه‌ی آینده نه در افزایش سدها و چاه‌ها، بلکه در افزایش بهره‌وری، عدالت محیطی و انطباق با اقلیم معنا دارد. این بحران بیش از آنکه بحران طبیعت باشد، بحران تصمیم و نگاه است.

نورنیوز- گروه اجتماعی: بحران آب در ایران دیگر چه بسا نه مسئله‌ای اقلیمی صرف، که احتمالاً آزمونی تمدنی است. در کشوری که از هخامنشیان تا صفویان، حیات اقتصادی و فرهنگی‌اش بر پایه‌ی سازگاری با کم‌آبی و زیستن در اقلیم خشک شکل گرفته بود، اکنون مدیریت آب به میدان آزمون عقلانیت حکمرانی، و گاه به صحنه‌ی نمایش تصمیم‌های هیجانی بدل شده است. از «دعا برای باران» تا «تخلیه‌ی تهران»، از «انتقال آب از دریا» تا «جیره‌بندی سراسری»، همگی نسخه‌هایی برای حل بحران آب هستند که از سوی افراد مختلف تجویز شده است، اما در پسِ این تکثر ظاهری، یک کمبود بنیادین نهفته است: فقدان یا ضعف فکر واحد، برنامه‌ی جامع و اراده‌ی بلندمدت برای حکمرانی پایدار آب بر اقلیم خشک یا نیمه خشگ ایران.

از اقلیم خشک تا توسعه‌ی مرطوب

ایران در گستره‌ی تاریخ، سرزمینی خشک و کم‌بارش بوده است. تمدن ایرانی در بستر همین خشکی زاده شد و با ابزارهایی چون قنات، تقسیم سنتی آب، و نظام‌های هوشمندانه‌ی زیست‌بومی خود را با این واقعیت وفق داد. اما از اوایل قرن چهاردهم خورشیدی، مسیر توسعه در ایران از مسیر اقلیم جدا شد.
در برنامه‌های عمرانی پس از دهه‌ی ۱۳۲۰، توسعه‌ی کشاورزی و صنعتی‌شدن بی‌توجه به محدودیت منابع آب، به شعار پیشرفت بدل شد. سیاست سدسازی گسترده، توسعه‌ی صنایع آب‌بر در مناطق کویری، و گسترش شهرها در پهنه‌هایی بدون پشتوانه‌ی زیست‌محیطی، سرزمین ایران را به نقطه‌ی ناپایداری رساند. اکنون، تهدید آب دیگر محدود به فلات مرکزی نیست؛ از ارومیه تا سیستان و از خوزستان تا تهران، همه در معرض بحران مشترکی‌اند که از فقدان درک اقلیمی ناشی می‌شود.

این همان چیزی است که بسیاری از جغرافی‌دانان و برنامه‌ریزان از آن به‌عنوان «توسعه‌ی مرطوب در اقلیم خشک» یاد می‌کنند؛ یعنی تصور پیشرفت با الگوی کشورهای پُرباران در سرزمینی که میانگین بارش سالانه‌اش کمتر از یک‌سوم میانگین جهانی است. حاصل این خطای تاریخی، نه‌فقط بحران آب بلکه زنجیره‌ای از ناترازی‌های انرژی، کشاورزی و زیست‌محیطی است که امروز به صورت هم‌زمان کشور را درگیر کرده‌اند.

بحران کنونی، در اصل، بحران تصمیم‌سازی است. ایران در صد سال اخیر تقریباً هیچ‌گاه صاحب حکمرانی جامع‌نگر بر سرزمین نبوده است. برنامه‌ریزی‌ها به‌صورت بخشی، مقطعی و واکنشی انجام شده‌اند: وزارت نیرو برای تأمین آب، وزارت کشاورزی برای افزایش تولید، وزارت صمت برای گسترش صنعت، و وزارت کشور برای رشد شهرها؛ بی‌آنکه نقشه‌ی واحدی از ظرفیت سرزمینی و تعادل منابع وجود داشته باشد. در نتیجه، مناطق خشک به‌زور لوله و پمپاژ زنده نگه داشته شدند، شهرها بی‌حساب رشد کردند، و زمین‌های کشاورزی با برداشت بی‌رویه از سفره‌های زیرزمینی به مرز فرونشست رسیدند. اکنون تهرانی که روزگاری مظهر مدرن‌سازی بود، در آستانه‌ی کمبود آب آشامیدنی قرار دارد؛ شهری که بنا بود مرکز توسعه باشد، اکنون خود به نماد ناترازی تبدیل شده است.

بحران آب در ایران، در واقع نشانه‌ی مرگ الگوی حکمرانی کوتاه‌نگر است؛ الگویی که توسعه را صرفاً در رشد کمی، جمعیت بیشتر، و مصرف بالاتر تعریف کرد. وقتی جمعیت کشور در یک قرن از هشت میلیون به بیش از هشتاد میلیون نفر رسید اما ظرفیت اکولوژیکی ثابت ماند، طبیعی بود که آب به نقطه‌ی بحرانی برسد. هشدارهای علمی دهه‌ها نادیده گرفته شدند و به جای اصلاح ساختاری، تصمیم‌های مقطعی چون انتقال بین‌حوضه‌ای یا حفر چاه‌های جدید در دستور کار قرار گرفتند.

در سال‌های اخیر، پدیده‌ای دیگر به بحران دامن زده است: اقتصاد سیاسی آب. شرکت‌های مشاور، پیمانکاران و ذی‌نفعان پروژه‌های عظیم انتقال آب و شیرین‌سازی دریاها، گاه تعیین‌کننده‌ی سیاست‌های کلان شده‌اند. منطق اقتصادی این پروژه‌ها نه بر مبنای پایداری محیط‌زیست، بلکه بر محور سودهای کوتاه‌مدت استوار است.
در این میان، ایده‌ی انتقال جمعیت به سواحل جنوبی که از دهه‌ی ۱۳۵۰ توسط مشاوران بین‌المللی پیشنهاد شده بود، نیم قرن است که بر زمین مانده، زیرا توسعه‌ی متوازن جاذبه‌ی مالی فوری ندارد. نتیجه آنکه کشور به‌جای «مدیریت جمعیت»، به سمت «مدیریت بحران» رفته است. ما به‌جای آنکه مردم را به کنار آب ببریم، سعی می‌کنیم آب را با هزینه‌های میلیاردی به دل کویر بکشانیم.

بحران+آب
 

بازگشت به واقعیت اقلیمی

یکی از نشانه‌های ضعف برنامه‌ریزی، ناتوانی در درک پیوستگی بحران‌هاست. بحران آب از بحران انرژی جدا نیست؛ هر پروژه‌ی انتقال آب، مصرف عظیم برق دارد و هر پمپاژ، وابسته به گاز و نفت است. در نتیجه، ناترازی انرژی خود به مانعی بر سر تأمین پایدار آب تبدیل می‌شود. به همین دلیل است که کارشناسان هشدار می‌دهند، «ناترازی» از بخشی به بخشی دیگر منتقل می‌شود: از برق به آب، از آب به گاز، و از گاز به محیط‌زیست. این چرخه‌ی معیوب فقط با نگاه جامع و میان‌بخشی قابل اصلاح است؛ نگاهی که در نظام حکمرانی ایران هنوز جای محکمی ندارد.

راه برون‌رفت از بحران، نه در تکنولوژی‌های معجزه‌گر، و نه الزاما و صرفا در دعا و نه در تخلیه‌ی پایتخت است، بلکه در پذیرش واقعیت اقلیم ایران نهفته است. باید بپذیریم که این سرزمین هرگز برای تراکم جمعیت بالا، کشاورزی بی‌محاسبه و توسعه‌ی صنعتی آب‌بر طراحی نشده است. در این مسیر، سه اقدام بنیادین ضروری است: مدیریت جمعیت و تمرکززدایی شهری، یعنی انتقال تدریجی بخشی از جمعیت و سرمایه به سواحل جنوبی و مناطق دارای ظرفیت طبیعی. اصلاح ساختار حکمرانی سرزمین‌، یعنی تشکیل نهادی فرابخشی که سیاست‌های آب، انرژی، کشاورزی و شهرسازی را در قالب واحد ببیند. و نهایتا بازسازی فرهنگی و آموزشی، یعنی ترویج درک عمومی از محدودیت منابع و بازگشت به سنت‌های بومی سازگار با خشکی، از جمله احیای دانش بومی آب، آبیاری هوشمند و مصرف مسئولانه.

بحران آب فرصتی است تا تعریف توسعه در ایران بازنویسی شود. توسعه‌ی آینده نه در افزایش سدها و چاه‌ها، بلکه در افزایش بهره‌وری، عدالت محیطی و انطباق با اقلیم معنا دارد. سرزمین خشک ایران، اگر بر پایه‌ی عقلانیت اقلیمی اداره شود، می‌تواند الگوی تاب‌آوری در منطقه باشد؛ اما اگر همچنان در چرخه‌ی تصمیم‌های مقطعی و نمادین بماند، ممکن است همان تمدنی که روزی قنات را ابداع کرد، در برابر چاه‌های بی‌پایان خود زمین‌گیر شود.

در نهایت، بحران آب ایران بیش از آنکه بحران طبیعت باشد، بحران تصمیم و نگاه است. تا زمانی که سیاست‌گذار ایرانی نیاموزد میان آرزوهای توسعه‌خواهانه و واقعیت جغرافیایی سرزمین تعادلی برقرار کند، هر نسخه‌ای که پیچیده شود – از دعا تا انتقال دریا – تنها تأخیری کوتاه در مسیر فرسایش یک تمدن کهن خواهد بود.

 


سرویس: اجتماعی
کلید واژگان: خشکسالی / وضعیت آب و هوا / بحران_آب / بحران آب تهران / بحران آب در ایران / کمبود_بارش / افزایش_سدسازی / اقلیم_خشک