اتحادیه اروپا در میانه بحرانهای داخلی و شکستهای جهانی، با طرح ائتلاف امنیتی در آمریکای لاتین و کارائیب، در واقع مأموریتی تازه در مسیر سیاستهای آمریکا و صهیونیسم را آغاز کرده است.
نورنیوز-گروه بینالملل: چهارمین اجلاس جامعه کشورهای آمریکای لاتین و اتحادیه اروپا در سانتا مارتا کلمبیا، به ظاهر با هدف همکاری در مقابله با قاچاق مواد مخدر و جرایم سازمانیافته برگزار شد، اما در لایههای پنهان، اهدافی فراتر از امنیت و همکاری نهفته است. اروپا که درگیر جنگ فرسایشی اوکراین، بحران انرژی، و اعتراضات داخلی نسبت به همراهیاش با نسلکشی در غزه است، اینک در جستجوی حوزهای جدید برای بازسازی اعتبار ازدسترفته خود است.
کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، از لزوم حفاظت مشترک از شهروندان دو قاره سخن گفت؛ اما در واقع، اروپا با گشودن مسیر جدید در آمریکای لاتین، در حال بازتولید الگوی «امنیتسازی برونمرزی» است، همان نسخهای که پیشتر در خاورمیانه و آفریقا آزموده شد و نتیجهای جز مداخله، بیثباتی و وابستگی نداشت.
همکاری امنیتی یا همسویی با واشنگتن؟
اگرچه سابقه تاریخی اروپا در آمریکای لاتین به دوران استعمار بازمیگردد، اما چرخش اخیر اروپاییها بیش از آنکه رنگ از «استقلال» بگیرد، نشانهای از وابستگی ساختاری به ایالات متحده است.
در شرایطی که واشنگتن با بهانه مبارزه با قاچاق مواد مخدر، حملات نظامی به سواحل ونزوئلا را از سر گرفته و میکوشد میان دولتهای چپگرای منطقه شکاف ایجاد کند، اروپا نیز همان مسیر را دنبال میکند.
ایجاد آکادمی منطقهای برای مبارزه با جرایم سازمانیافته در جمهوری دومینیکن، که قرار است سالانه صدها مأمور و قاضی را تحت آموزش قرار دهد، بیش از آنکه نماد همکاری برابر باشد، الگویی از نهادسازی امنیتی با محوریت نفوذ است.
همزمان، حمایت آشکار پاریس و بروکسل از «ماریا کورینا ماچادو» – چهره اپوزیسیون ونزوئلا و برنده جایزه صلح نوبل با روابط آشکار با تلآویو – نشان میدهد که پروژه جدید اروپا در کارائیب، در امتداد طرح فشار بر دولتهای مستقل و همراه با محور مقاومت جهانی است.
کارائیب؛ میدان آزمایش برای نظم آمریکایی
اروپا امروز بیش از هر زمان دیگر، در جایگاه تبعیت از سیاستهای واشنگتن قرار دارد. از اجرای کورکورانه تحریمها علیه روسیه و ایران تا مشارکت در تداوم جنگ اوکراین و حمایت بیقید از جنایات رژیم صهیونیستی، همه نشانههایی از زوال استقلال سیاسی قاره سبز است.
اکنون که ساختارهای جدیدی چون بریکس، شانگهای و آسهآن در حال شکلگیریاند و کشورهایی چون چین، روسیه و ایران نقشهای تعیینکنندهتری در نظم جهانی مییابند، اروپا در قالبی تدافعی میکوشد با گشودن جبههای تازه در آمریکای لاتین، در معادله قدرت باقی بماند.
این قاره اما خود را در نقش حاشیهنشینی میبیند که با بیانیههای سیاسی و برنامههای نمایشی امنیتی، تنها به دنبال بازسازی تصویر از دسترفته «قدرت جهانی» خویش است. ورود به کارائیب به بهانه مبارزه با قاچاق، در حقیقت تلاشی برای مداخله در روند همگرایی سیاسی و اقتصادی کشورهای جنوب قاره است؛ همان روندی که نظم نوین جهانی را از مدار واشنگتن و بروکسل خارج میکند.
آمریکای لاتین، دیوار مقاومت علیه صهیونیسم
کشورهای آمریکای لاتین در سالهای اخیر، به یکی از کانونهای حمایت از فلسطین و مخالفت با رژیم صهیونیستی تبدیل شدهاند. بسیاری از دولتهای منطقه با قطع روابط با تلآویو، پیوستن به دیوان کیفری بینالمللی و حمایت از شکایت آفریقای جنوبی علیه اسرائیل، عملاً در صف مقدم مقابله با اشغالگری قرار گرفتهاند.
از این رو، حضور فعال اروپا در منطقه نهتنها رنگ اقتصادی ندارد، بلکه بخشی از پروژه بزرگتر غرب برای شکستن این موج همبستگی جهانی با فلسطین است.
در نشست اخیر سانتا مارتا، بسیاری از کشورها ضمن محکومیت خشونت در کرانه باختری و جنایات اسرائیل در غزه، بر ضرورت ارسال بیقید و فوری کمکهای بشردوستانه تأکید کردند. همین مواضع مستقل، بهویژه از سوی کشورهای چپگرای آمریکای لاتین، موجب نگرانی غرب شده است.
اروپا اکنون در تلاش است با نفوذ در سازوکارهای امنیتی منطقه، مسیر این همگرایی را منحرف کند و از طریق «نهادسازی امنیتی»، کنترل سیاسی را بهتدریج بازگرداند. اما افکار عمومی در آمریکای لاتین، آگاهتر از آن است که تجربه تلخ استعمار را بار دیگر بپذیرد.
اروپا؛ بازیگر دیروز، بازیچه امروز
اروپا که زمانی خود را محور تمدن و قدرت جهانی میدانست، امروز در نقش دنبالهرو آمریکا ظاهر شده است.
از جنگ اوکراین تا بحران غزه، از شکست در سیاست انرژی تا ناکامی در اجرای اسنپبک، اتحادیه اروپا در سراشیبی انفعال قرار دارد.
نتیجه پنهان یک ائتلاف آشکار
تحرکات جدید در آمریکای لاتین، نه بیانگر بازیگری مستقل بلکه نشانهای از «استراتژی نیابتی» است که هدف آن مهار قدرتهای نوظهور و جلوگیری از تثبیت نظم جهانی چندقطبی است.
در واقع، اروپا در کارائیب به دنبال «امنیت» نیست، بلکه مأمور به ایجاد «بیثباتی کنترلشده» است؛ سناریویی آشنا که از بالکان تا لیبی و اوکراین تکرار شده و اینبار در حیاطخلوت واشنگتن بازآفرینی میشود.
تحرکات اخیر اتحادیه اروپا در آمریکای لاتین را باید نه یک سیاست توسعهمحور، بلکه تلاشی برای بازسازی نقش ازدسترفته در نظم جهانی دانست. اروپایی که در بحران اوکراین و غزه دنبالهرو سیاستهای آمریکا بود، اکنون در کارائیب نیز به دنبال ایفای نقش امنیتی در خدمت همان اهداف است.
اما اینبار، جغرافیا متفاوت است؛ آمریکای لاتین، قارهای با حافظه تاریخی از استعمار و ارادهای نو برای استقلال، عرصهای نیست که اروپا بتواند به آسانی در آن مداخله کند. اگر اروپاییها بار دیگر در مسیر نفوذ و تفرقهافکنی گام بردارند، نه تنها همگرایی منطقهای را تخریب نمیکنند، بلکه خود بیش از پیش در حاشیه نظم نوین جهانی فرو خواهند رفت.