مرگ در مدرسه، حادثهای عادی نیست؛ بلکه نشانهای از شکاف میان «نظام آموزشی» و «نظام مراقبتی» در کشور است. اگر مدرسه نتواند از جان کودک محافظت کند، هیچ هدف تربیتی و آموزشی معنا نخواهد داشت. امروز، اعتماد عمومی به نهاد مدرسه در گرو نحوه مواجهه با این رخدادهاست.
نورنیوز- گروه اجتماعی: مدرسه در حافظه جمعی جامعه ایرانی، نماد امنیت، تربیت و رشد است؛ جایی که کودکان با امید و شادی پا به آن میگذارند و والدین با اطمینان از آن بهعنوان «خانه دوم» یاد میکنند. اما از ابتدای سال تحصیلی جاری، این تصویر روشن، با اخباری تلخ و تکاندهنده، به چالش کشیده شده است. در فاصلهای کوتاه از آغاز مهر، پنج دانشآموز در شهرهای زنجان، شیراز، مشهد، ایلام و زرند، جان خود را در محیط مدرسه از دست دادهاند؛ مرگهایی ناگهانی و دردناک که هرچند ظاهراً بیارتباط با یکدیگرند، اما در واقع نشانهای از یک ضعف ساختاری عمیق در نظام نظارت، سلامت و آموزش کشورند.
در کشوری که میلیونها کودک هر صبح به نظام آموزشی سپرده میشوند، حتی یک مورد مرگ در مدرسه هم باید به مسئلهای ملی بدل شود؛ چه رسد به پنج مورد در کمتر از یکماه و نیم. این وقایع نه باید به عنوان «اتفاقات مجزا»، بلکه باید به مثابه «نشانههای یک نظام پیشگیری ناکارآمد» دیده شوند؛ نظامی که هنوز نتوانسته سازوکاری مؤثر برای پایش مستمر سلامت جسمی و روانی دانشآموزان، مدیریت استرس و رفتار معلمان، و واکنش سریع در موقعیتهای اضطراری طراحی و اجرا کند.
از حادثه تا مسئله: مدرسه چقدر امن است؟
طبق گزارشهای رسانهای، در زنجان، پسر نوجوانی پس از تنبیه بدنی و اجبار به دویدن، دچار ایست قلبی شد. در شیراز، کودکی پس از توبیخ خانوادگی دست به خودکشی زد. در مشهد و ایلام، دو کودک ۹ ساله در مدرسه جان باختند، و در زرند، نوجوانی ۱۷ ساله هنگام ورزش در سالن ورزشی از دنیا رفت. هر یک از این موارد میتواند علت پزشکی یا روانی خاص خود را داشته باشد، اما تکرارشان در بازهای چنین کوتاه، نشان میدهد که باید به ریشهها توجه کرد: ضعف نظام مراقبت بهداشتی و روانی در مدارس، بیتوجهی به ظرفیت معلمان برای شناسایی علائم خطر، نبود آموزشهای امدادی کافی، و ناهماهنگی میان خانه و مدرسه.
در چنین شرایطی، سخنگوی وزارت آموزش و پرورش ترجیح میدهد موضوع را در سطح توصیه به خانوادهها نگه دارد و از مسئولیت نهادی، کمتر سخن بگوید. در حالی که مدرسه صرفاً محل آموزش نیست؛ بلکه نهادی است با وظیفه انسانی و حقوقی برای حفاظت از سلامت جسمی و روانی کودکان. وقتی دانشآموزی در فضای مدرسه جان میدهد، موضوع دیگر فقط پزشکی یا خانوادگی نیست؛ بلکه مسئلهای ملی و اخلاقی است که باید مورد تحقیق، پاسخگویی و اصلاح قرار گیرد.
حوادث اخیر نشان میدهد که رویکردهای جزیرهای و واکنشهای پراکنده دیگر کارآمد نیستند. این موضوع از جنس یک بحران میانبخشی است؛ بحران سلامت، آموزش، روان، قانون و رسانه. برای مواجهه مؤثر با آن، چه بسا نیاز به کمیتهای ملی و فرابخشی باشد که بتواند خارج از ساختار بوروکراتیک آموزش و پرورش، با اختیارات مستقل و ترکیب تخصصی به بررسی ماجرا بپردازد.
ترکیب این کمیته باید فراتر از حضور چند مقام اجرایی باشد. حضور نمایندگان وزارت بهداشت (برای بررسی علل پزشکی و روانی)، وزارت آموزش و پرورش (برای بررسی عملکرد مدارس و مقررات داخلی)، قوه قضائیه (برای پیگیری حقوقی و شفافسازی)، سازمان نظام روانشناسی (برای تحلیل وضعیت روانی دانشآموزان و مربیان)، سازمان امداد و اورژانس (برای ارزیابی واکنش اضطراری)، و نهادهای مدنی فعال در حوزه آموزش و حقوق کودک (انجمن اولیا و مربیان) ضروری است. افزون بر این، حضور نمایندگانی از رسانههای فراگیر و خانوادههای قربانیان نیز میتواند ضامن شفافیت و اعتماد عمومی باشد.
وظیفه این کمیته نه صرفاً یافتن «مقصر»، بلکه درک و مستندسازی علل سیستمی و نهادی این وقایع است. اینکه آیا در مدارس کشور پرونده سلامت جسمی و روانی دانشآموزان بهروز نگه داشته میشود؟ آیا معلمان آموزشهای لازم برای مواجهه با بحرانهای سلامت یا روانی را دیدهاند؟ وضعیت تجهیزات امدادی در مدارس چگونه است؟ آیا فضای آموزشی و روانی مدارس با اصول ایمنی، انسانی و تربیتی همخوان است؟ و مهمتر از همه اینکه آیا نظام آموزشی، در قبال جان سپردهشده به او، پاسخگوست؟
کمیته باید گزارشی جامع و علنی از یافتههای خود منتشر کند و بر پایه آن، طرح ملی «مدرسه ایمن و سالم» را طراحی کند؛ طرحی که در آن هر مدرسه موظف باشد مرتباً سلامت جسمی و روانی دانشآموزان را پایش کند، معلمان دورههای الزامی رفتارشناسی و مدیریت بحران بگذرانند، و ساختار ارزیابی مدارس صرفاً بر نمره و آزمون متمرکز نباشد، بلکه شاخص «امنیت انسانی» را نیز در برگیرد.
دوری از فراموشی، گام اول
تجربههای گذشته نشان داده است که در ایران، بسیاری از فجایع اجتماعی و انسانی بهسرعت در گردوغبار روزمرگی فراموش میشوند. از آتشسوزی شینآباد تا ریزش مدارس فرسوده در زلزلهها، همیشه چند روزی جامعه داغدار میشود، وعدهها داده میشود و سپس سکوت. اما فراموشی، دومین مرگ قربانیان است. اگر امروز، پنج مرگ دانشآموزی با سکوت اداری و بیتحرکی نهادی روبهرو شود، فردا شاید نوبت به موارد پرتعدادتری برسد. از همین رو، رسانهها، نخبگان و خانوادهها باید مطالبهگر تشکیل این کمیته باشند. تنها در سایه شفافیت، مستندسازی و پاسخگویی میتوان از تکرار چنین فجایعی جلوگیری کرد.
مرگ در مدرسه، حادثهای عادی نیست؛ بلکه نشانهای از شکاف میان «نظام آموزشی» و «نظام مراقبتی» در کشور است. اگر مدرسه نتواند از جان کودک محافظت کند، هیچ هدف تربیتی و آموزشی معنا نخواهد داشت. امروز، اعتماد عمومی به آموزش و پرورش در گرو نحوه مواجهه با این رخدادهاست.
تشکیل یک کمیته ملی فرابخشی نه فقط خواستهای منطقی، بلکه ضرورتی اخلاقی، قانونی و ملی است؛ ضرورتی برای بازگرداندن حس امنیت به والدین و دانشآموزان، و برای آنکه مدرسه، بار دیگر، امنترین جای دنیا برای فرزندان ما باشد.