ایران در آستانه ورود به دوره سالمندی گسترده است و سلامت استخوانها، شاخصی از آمادگی یا غفلت ما برای این دوران خواهد بود. بحران پوکی استخوان در ایران، نه به اندازه آلودگی هوا خبرساز است، نه به اندازه نرخ سرطان اضطرابآور؛ اما بهمراتب پایدارتر، پرهزینهتر و فرسایندهتر است. اگر نعره این سونامی خاموش را نشنویم، روزی از درون خواهد لرزاند.
نورنیوز- گروه اجتماعی: در میان انبوه بحرانهای پر سروصدا که جامعه ایران را احاطه کردهاند، یک بیماری آرام و بیهیاهو در حال پیشروی است؛ بیماریای که هیچ صف اورژانسی ندارد، اما دیر یا زود بخش قابل توجهی از سالمندان ایرانی را به بستر ناتوانی و هزینههای سنگین درمانی خواهد کشاند: پوکی استخوان. به تعبیر معاون بهداشت وزارت بهداشت، «پوکی استخوان سونامی خاموش سلامت» است. سونامیای که امواجش آرام اما پیوسته بالا میآیند؛ از ضعف مزمن تغذیه و کمبود ویتامین D تا ناآگاهی عمومی و غفلت ساختاری در سیاستگذاری سلامت.
آمارهایی که استخوان را میلرزانند
اعداد و ارقام، تصویری بهغایت هشداردهنده از وضعیت استخوانی ایرانیان ترسیم میکنند. بر اساس دادههای رسمی وزارت بهداشت در سال ۱۴۰۱، بیش از ۸۸ درصد افراد بالای ۵۰ سال مبتلا به پوکی استخوان از بیماری خود بیاطلاعاند، و ۹۲ درصد آنها هیچ تشخیص یا درمانی دریافت نکردهاند. حتی در میان آگاهان، حدود۴۰ درصد درمان را نیمهکاره رها میکند.
در مطالعهای ملی که پژوهشکده غدد و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام داده، نتایج باز هم نگرانکنندهتر است: حدود ۳۰ درصد جمعیت کشور دچار کاهش تراکم استخوان و ۵۰ درصد دارای اختلال استخوانی هستند. تنها ۲۰ درصد افراد بالای ۵۰ سال استخوانهای نرمال دارند، و در سنین بالای ۶۵ سال، ۹ نفر از هر ۱۰ نفر با درجاتی از پوکی یا کمبود تراکم استخوان دستوپنجه نرم میکنند.
این دادهها یعنی میلیونها ایرانی در مسیر شکنندگی استخوان قرار دارند، بدون آنکه از خطر مطلع باشند. شکستگیهای ناشی از پوکی استخوان در سال ۱۴۰۰ به ۱۵۰ هزار مورد رسید؛ یعنی روزانه ۴۰۰ شکستگی، و متأسفانه مرگ ۱۰ نفر در روز بر اثر عوارض این شکستگیها.
پوکی استخوان فقط دردناک نیست؛ پرهزینه هم هست. به گفته دکتر باقر لاریجانی، هزینه مستقیم درمان هر شکستگی لگن حدود ۵ هزار دلار، هر شکستگی مهره ۳ هزار دلار و هر شکستگی ساعد حدود ۱۲۰۰ دلار است. مجموع هزینههای مستقیم ناشی از شکستگیها در کشور بیش از ۴۰۰ میلیون دلار در سال برآورد میشود.
اما واقعیت تلختر آن است که این هزینهها معمولاً در آمارهای رسمی نظام سلامت گم میشوند. شکستگیهای ناشی از پوکی استخوان، برخلاف بیماریهای پر سروصدا، به عنوان بحران فوری ثبت نمیشوند؛ در حالی که هزینه فیزیوتراپی، مراقبت در منزل و ازکارافتادگی شغلی، بار مالی و روانی سنگینی بر خانوادهها تحمیل میکند.
چرا این بحران خاموش ماند؟
پوکی استخوان در ایران، بیش از آنکه یک مشکل بالینی باشد، حاصل ترکیب چند خطای ساختاری و فرهنگی است.
نخست، تغذیه. سرانه مصرف شیر در ایران به گفته مسئولان، یکدهم میانگین جهانی و یکچهارم مصرف در کشورهای توسعهیافته است. کمبود مزمن کلسیم و ویتامین D، حاصل حذف لبنیات از سفره خانوار و کمتحرکی مزمن است.
دوم، آگاهی عمومی و رسانهای. بیش از ۸۰ درصد مردم از وضعیت استخوانهای خود اطلاعی ندارند. رسانهها بیشتر وقت خود را صرف التهابهای سیاسی و اجتماعی میکنند، در حالی که هشدارهای مربوط به سلامت استخوان به حاشیه رفته است.
سوم، تمرکز درمانی و نبود پیشگیری ساختاریافته. دستگاههای سنجش تراکم استخوان عمدتاً در تهران متمرکزند و بسیاری از شهرها فاقد امکانات سنجش اولیهاند. حال آنکه در کشورهای پیشرفته، زنان بالای ۶۵ و مردان بالای ۷۵ سال بهطور منظم غربالگری میشوند و خدمات پیشگیرانه در سطح جامعه ارائه میشود.
چهارم، سبک زندگی شهری و کمتحرکی. شهرسازی ایران نهتنها مشوق فعالیت بدنی نیست، بلکه مانع آن است. فضاهای شهری فاقد مسیرهای پیادهروی، نور کافی و طراحی مناسب برای سالمندان است. آنچه در ظاهر مسئله استخوان است، در عمق، بازتاب نابرابری در سلامت شهری است.
در سالهای اخیر، افزایش مکرر قیمت لبنیات، آرام اما عمیق، الگوی تغذیه مردم را تغییر داده است. شیر، ماست و پنیر که زمانی پایه ثابت سفره ایرانی بودند، به اقلام نیمهلوکس بدل شدهاند. طبق گزارشهای رسمی، مصرف سرانه لبنیات در کشور به حدود یکچهارم میانگین جهانی رسیده است؛ یعنی در حالیکه شهروندان کشورهای توسعهیافته سالانه حدود ۳۰۰ کیلوگرم شیر مصرف میکنند، این رقم در ایران به کمتر از ۸۰ کیلوگرم کاهش یافته است. این افت چشمگیر، نه فقط یک نشانه اقتصادی، بلکه یک زنگ خطر سلامت ملی است. وقتی خانوادهها به دلیل گرانی از لبنیات فاصله میگیرند، عملاً به سمت کمبود مزمن کلسیم و ویتامین D سوق داده میشوند؛ عناصری که ستون فقرات سلامت استخواناند. تداوم این روند، به معنای شکلگیری نسلی است که استخوانهایش از آغاز جوانی شکنندهتر از نسل پیشین خواهد بود. بحران لبنیات، اگر جدی گرفته نشود، در آیندهای نهچندان دور به بحران شکستگی، ناتوانی و هزینههای درمانی سنگین بدل خواهد شد.
بحران استخوان، آیینهای از بحران سبک زندگی
پوکی استخوان در واقع آینهای از شیوه زیست ماست؛ جامعهای که کمتحرک، کمآفتاب و کملبنیات است. زنان بهویژه در معرض خطر بیشتریاند، هم به دلیل تغییرات هورمونی و هم به خاطر الگوهای تغذیهای ضعیفتر. بسیاری از زنان ایرانی در دوران یائسگی نه تحت غربالگری قرار میگیرند و نه مکمل دریافت میکنند.
در کنار عوامل زیستی، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی نیز نقش مهمی دارند. دهکهای پایین جامعه، به دلیل گرانی لبنیات، کاهش دسترسی به تغذیه سالم و نبود امکانات ورزشی، سهم بیشتری از این بحران را تحمل میکنند. بدینترتیب، پوکی استخوان صرفاً مسئله سلامت فردی نیست، بلکه به عدالت در سلامت و توسعه انسانی گره خورده است. برای مقابله با این سونامی خاموش، رویکردی چندبُعدی و میانبخشی لازم است.
پوکی استخوان شاید بیماری سالمندان بهنظر برسد، اما ریشههایش در جوانی است. هر عادت غذایی اشتباه، هر روز بدون نور آفتاب، و هر ساعت نشستن پشت میز، تیشهای است به ریشه سلامت استخوان آینده. سونامی خاموش پوکی استخوان هنوز در حال شکلگیری است، اما نشانههای آن آشکار شده است؛ از آمارهای تکاندهنده شکستگیها تا هزینههای پنهان درمان و ناتوانی. اگر امروز به آن گوش ندهیم، فردا صدای شکستن استخوانهای جامعه، هشدار را با درد تکرار خواهد کرد.
ایران در آستانه ورود به دوره سالمندی گسترده است و سلامت استخوانها، شاخصی از آمادگی یا غفلت ما برای این دوران خواهد بود. این بحران نه به اندازه آلودگی هوا خبرساز است، نه به اندازه کرونا اضطرابآور؛ اما بهمراتب پایدارتر، پرهزینهتر و فرسایندهتر است. اگر نعره این سونامی خاموش را نشنویم، روزی از درون خواهد لرزاند؛ و آن روز، صدای فروریختن استخوانها دیگر با هیچ برنامه یا بسته حمایتی پوشانده نخواهد شد.