نورنیوز-گروه فرهنگی: در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقنترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین اساس شفقنا در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی حجت الاسلام و المسلمین استاد محمد سروش محلاتی یکی از خطبه های مهم امام حسین(ع) را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
در بخش چهارم تحلیل و بررسی خطبه منا امام حسین(ع) توسط حجت الاسلام محمد سروش محلاتی آمده است:
بحث دربارهی خطبهی حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دربارهی عالمان سوء و بدرفتار است. مخاطب فراز چهارم این خطبه، خصوص نخبگان و فرزانگان جامعه است. خطبه حضرت با «یا ایها الناس» آغاز شد و مخاطب بخشهای قبل عموم مردم بودند اما مخاطب این فراز تغییر پیدا میکند و همان کسانیکه در فرازهای قبل دربارهی آنها صحبت میشد، در این فراز مستقیماً مخاطب حضرت قرار میگیرند.
فراز چهارم: ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ…
تعبیر امام(ع) این است: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ» ای گروه! شما گروهی هستید با این ویژگیها: «عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ» ویژگی اول شما این است که به علم و دانش معروف شدهاید. ویژگی دوم: «وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ» در میان مردم، نام نیک دارید. خصوصیت سوم: «وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ» مردم شما را بهعنوان انسانهای خیرخواهی میشناسند. ویژگی چهارم: «وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَهٌ» شما در میان مردم، شخصیت و اعتباری دارید و مردم، بر این اساس از شما حساب میبرند و از شما حریم نگهمیدارند. «یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ» در جامعه، اشراف و بزرگان، احترام ویژهای برای شما قائل هستند همانطور که افراد ضعیف و ناتوان هم به شما احترام میکنند. «وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَلَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ» حتی کسانیکه شما نسبت به آنها برتری و امتیازی ندارید و حق نعمتی هم بر آنها ندارید، شما را بزرگ میدارند و جلو میاندازند. بهرحال؛ همهی تودههای مختلف مردم برای شما ارزش و احترام قائل هستند. «تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا» در نتیجهی همین ارزشِ در میان مردم، از یک اعتبار اجتماعی برخوردار هستید و مردم وقتی به مشکل و گرفتاریای برخورد میکنند، به سراغ شما میآیند و شما را شفیع و واسطه قرار میدهند تا مشکلات آنها برطرف شود. «وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَهِ الْمُلُوکِ وَ کَرَامَهِ الْأَکَابِرِ» شما از چنان اعتباری برخوردار هستید که وقتی در کوچه و خیابان عبور میکنید، تشخصی از دیگر مردم دارید و به سبک و سیاق پادشاهان حرکت میکنید و احتراماتی که برای پادشاهان هست را برای شما رعایت میکنند و همان احترامات ویژهای که برای بزرگان در میان مردم رایج است، برای شما هم چنین احتراماتی است. این یک معرفی از جایگاهی است که این گروه خاص در میان دارند.
نخبگان، مخاطب خاص امام(ع)
با این توصیفات و امتیازات، مخاطب امام حسین(ع) روشن میشود و ما میتوانیم با تعبیر خودمان، این مخاطب را «نخبگان» جامعه و گروههای مرجع حساب کنیم. امام حسین(ع) توقعات و انتظاراتی از این نخبگان دارند و بحث در این خطبه درخصوص همین گروه فرزانه و نخبه است.
در هر جامعهای اقشار و طبقات مختلفی زندگی میکنند. همهی مردم از نظر سطح فکر و دانش و تجربه در یک سطح نیستند، برخی نگاههای سطحی و برخی نگاههای عمیقتری دارند. برخی در جامعه دارای نفوذ هستند و نظر و سخنشان در تغییر وضع زندگی مردم تأثیر دارد و عدهای هم هستند که مورد توجه و اعتناء مردم قرار نمیگیرند. سخن امام(ع) در اینجا با گروههایی است که تأثیرگذار بوده و از دانش، فکر و اندیشهی بالاتری برخوردار هستند.
نسبتهای بین حاکمیت و نخبگان
در جوامع مختلف، نخبگان در ارتباط با حکومتها روابط مختلفی دارند. براساس یک تقسیمبندی ساده، نسبت بین حاکمان و نخبگان سهگونه است: نوع اول جایی است که بین حاکمان و نخبگان، نوعی پیوستگی و همبستگی وجود دارد. نخبگان در حکومت حضور دارند و از حکومت حمایت میکنند و حکومت از فکر و اندیشهی آنها بهره میبرد. این یک شکلِ مطلوب از روابط نخبگان و حاکمان است. شکل دوم این است که حکومت در اختیار نخبگان نیست و نخبگان هم با حکومت واقعاً همراهی نمیکنند و آن را قبول ندارند، ولی حکومت از ابزارهایی استفاده میکند تا نخبگان را بهشکلی ساکت کند و یا بهشکلی به استخدام خود درآورد. این نوع دوم برای خرید نخبگان و مصادره آنهاست یا حداقل برای اینکه آنها را ساکت کنند و جلوی تأثیرگذاری آنها را در جامعه بگیرند. اما شکل سوم این است که نخبگان در برابر حکومت قرار بگیرند و نقش خودشان را در مخالفت با دولت جائر تعریف کنند و برای اصلاح امور در حکومت نقشآفرینی کنند.
نسبت بین حاکمیت و نخبگان در این خطبه
ما از زمان ایراد این خطبه حضرت اطلاعی نداریم. قاعدتاً باید مربوط به دوران حاکمیت معاویه و یا احیاناً برای پس از مرگ معاویه باشد ولی بههرحال؛ امام حسین(ع) این سخنرانی را در زمانی ایراد کردند که قدرت در اختیار بنیامیه بود. وقتی حاکمیت در اختیار فردی مانند معاویه یا یزید بن معاویه باشد، افراد اهل دانش و اهل فکر نمیتوانند بهصورت واقعی همراهی و همبستگی با حاکمیت داشته باشند. پس آن شکل اول نسبت به زمان مورد بحث امام حسین(ع) تحقق ندارد. نسبت بین نخبگان و حاکمیت در زمان این سخن امام(ع) یا از نوع دوم است یا سوم. قبلاً از کلام حضرت استفاده کردیم که حاکمیت با دو شیوه درصدد این است که عالمان و نخبگان جامعه را به سکوت و سکون وادار کند؛ یکی از راه ایجاد ترس و وحشت برای آنها (که هزینهی مخالفت با حکومت چنان بالا برود که اشخاص جرأت مخالفت کردن نداشته باشند) و روش دوم اینکه با تطمیع آنها را ساکت و وادار به همراهی کند. معاویه همین کار را انجام میداد و این مربوط به همان نوع دوم نسبت بین نخبگان و حاکمیت است. امام حسین(ع) در این سخنرانی، نخبگان و فرزانگان را مورد خطاب قرار میدهند تا آن نسبت دوم را به نسبت سوم تبدیل کنند و کسانی را که تحتتأثیر تطمیعها و تهدیدها قرار گرفتهاند را آزاد کنند تا در نوع سوم قرار بگیرند و نقش اجتماعی خودشان را در برابر مظالم و ستمها ایفا کنند، عکسالعمل نشان دهند و بیتفاوت نباشند و از یوغ معاویه بن ابیسفیان خارج شوند. لذا حضرت مخاطب خودشان را بهصورت روشن با کلمات و تعبیرات متعدد معرفی میکنند و هویت و جایگاهشان را به آنها گوشزد میکنند که شما چه ظرفیتی دارید و اگر از این ظرفیت استفاده کنید، چه اتفاقی در سطح جامعه میافتد و چه کار بزرگی میتوانید انجام دهید.
مسئولیت بیشتر عالِم شناخته شده
علم یک کمال درونی برای انسان است. امام حسین(ع) نظر به آن کمال درونی شخص و آن دانشی که در سینهی خود دارد، ندارند. آنچه حضرت مطرح میفرمایند این است که مردم شما را بهعنوان عالم میشناسند (جنبهی اثباتی و بیرونی آن علم). حضرت فرمودند: «أَیَّتُهَا الْعِصَابَه بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ…». تعبیر معروف بودن و مذکور بودن و مشهور بودن، جایگاه اجتماعی این گروه را مشخص میکند که شما در میان مردم ذینفوذ هستید، مردم به شما نگاه میکنند. شما افرادی ناشناس و ناشناخته نیستید که حرف شما در میان مردم تأثیری نداشته باشد. تأثیر نخبگان در جامعه از این جهت است که از یکسو، فهم و دانش برتر دارند (این امتیازی است که به خود آن اشخاص مربوط میشود) و از سوی دیگر، مردم به آنها نگاه میکنند و در میان مردم بهعنوان اهل فکر و فضل و دانش و درک و درد شناخته شدهاند. با توجه به این اعتنایی که مردم دارند، سکوت برای آنها عذری بهحساب نمیآید. ممکن است عالمی در گوشهی خانه باشد و مردم او را نشناسند و تأثیری برای او قائل نباشند که مسئولیت او بهمراتب کمتر است اما عالمِ شناخته شده، عالمی که در میان مردم اعتبار پیدا کرده است و مردم به او توجه دارند، به همان میزان که مردم به او توجه دارند و از او تأثیر میپذیرند، مسئولیت هم او هم افزایش پیدا میکند. لذا حضرت در این فراز از خطبهی خود تأکید میفرمایند که شما خیلی اعتبار دارید و خیلی کارها را میتوانید انجام بدهید، چرا جایگاه خود را نمیشناسید؟ چرا خودتان را مفت و مجانی در اختیار امثال معاویه قرار میدهید و از این وزانت و اعتباری که دارید استفاده نمیکنید؟
خطبه حضرت زهرا(س)
اول باید هویت و موقعیت اجتماعی آنها را برایشان مشخص کرد و بعد گفت که از شما چه توقعاتی میرود و حضرت از همین روش و شیوه استفاده کردند. حضرت فاطمهی زهرا(س) هم وقتی بعد از رحلت رسول خدا(ص) با آن خطبهی معروف در مسجد مدینه با مردم سخن گفتند، سخن و روششان همین بود. حضرت زهرا(س) بهخصوص انصار را (که شخصیتهای معتبر اجتماعی و تأثیرگذار بودند) را مورد خطاب قرار دادند و از آنها خواستند که به صحنه بیایند: «اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ» شما قدرت و توانایی دارید، شما نیرو دارید. کسی که اقدامی نمیکند و میگوید من قدرت ندارم و عذر میآورد، در صورتی عذرش پذیرفته است که ضعفی و ناتوانیای داشته باشد. حضرت زهرا(س) میفرمایند عذر شما چیست؟! اگر نیاز به نیروی انسانی است، دارید. اگر نیازمند به سلاح و سپر باشید، سلاح و سپر دارید، اگر مسالهی قدرت مادی و اقتصادی باشد، آن را هم دارید، همه چیز دارید. پس عذری باقی نمیماند. «تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلاتُجیبُونَ» شما با همهی این استعدادهایی که بالفعل دارید، دعوت ما را اجابت نمیکنید! «وَتَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلاتُغیثُونَ» فریادها و نالهها را میشنوید و کمکی نمیکنید! «وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ.» شما آدمهای خوشنام و معتبری هستید.(بحارالانوار، ج29، ص228). شما به میدان بیایید، کسی نمیتواند مقاومت کند. ممکن است که اگر یک نفر بهصورت فردی به صحنه بیاید، بتوانند با او برخورد کنند و او را متهم کنند اما اگر همه با هم حرکت کنند، کسی نمیتواند مقاومت کند. آن تعبیرات امام حسین(ع) هم تقریباً مشابه این تعبیراتی است که مادر بزرگوارشان فاطمهی زهرا(س) داشتهاند. آنجا بود: «بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ» و اینجا هست: «وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ».
سؤال این است که شخصی که این اعتبار و خوشنامی را در طول سی، چهل، پنجاهسال کسب کرده است، این اعتبار و خوشنامی را میخواهد چه کند؟ این یک سرمایه است. همانطوری که شخص سرمایهی مادی را جمع میکند و باید یک جایی استفاده کند و به درد زخمی بخورد و درست نیست که فقط بشمارد که ما اینقدر پول داریم «الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ»، اعتبار اجتماعی هم یک سرمایه است. در واقع حضرت میفرمایند باید این سرمایه و اعتبار در جای خودش مصرف شود؛ جایی که حقی ناحق میشود، جایی که مظلومی فریادی برمیآورد. «وَ النُّخْبَهُ الَّتی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ» شما آن افراد نیک هستید. شما نخبگان و برگزیدگان جامعه هستید و سوابق خوبی دارید، ضجر کشیدید، در میدان مبارزه بودید: «قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ». این اعتبار برای شما پیدا شده است، چرا الان از این اعتبار استفاده نمیکنید و مهر سکوت بر لبهای خود زدهاید؟ اعتراض حضرت فاطمهی زهرا(س) این است که اگر شما توانایی نداشتید کاری انجام دهید، توقعی نداشتیم ولی میتوانید و شما این سابقه را دارید.
یکی از مهمترین وظایف رهبران الهی این است که نخبگان جامعه را به حرکت دربیاورند. این فرمایشات حضرت زهرا(س) و این تعریف و تجلیل از انصار برای این بود که موقعیت خودشان را بفهمند و به حرکت دربیایند. شبیه همین این را در خطبهی امام حسین(ع) هم میبینیم. حضرت نمیخواهند بیجهت شخصیت کاذب به آنها بدهند بلکه به آنها تذکر میدهند که شما در جایگاهی هستید که از شما کار میآید
مسئولیت نخبگان
مسئولیت این نخبگان و فرزانگان جامعه و دانایان امت، در جامعه فراوان است ولی در رأس این مسئولیتها، حساسیت نسبت به ظلم است. این عرض بنده و یک اجتهاد و استنباط نیست.
وقتی خلیفهی سوم به قتل رسید و مردم از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) درخواست کردند که خلافت را بپذیرند، حضرت تمایلی نداشتند که در آن شرایط متصدی امر خلافت شوند. حضرت در خطبه شقشقیه(خطبه سوم نهج البلاغه) فرمودند: «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجودِ الناصِرِ» حضور مردم تکلیف را به گردن من انداخت. ولی یک علت دیگر هم داشت: «و ما أخَذَ اللّه مِن العُلَماءِ أن لایُقارُّوا على کِظَّهِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ» حضرت فرمودند: من آمدم چون خدا تعهدی از علماء و دانایان گرفته است که وقتی در جامعه انحراف و فسادی وجود دارد، به میدان بیایند(حضرت نفرمودند که خدا فقط از من علی بن أبیطالب این تعهد را گرفته است بلکه از علماء این تعهد را گرفته است). اما چه انحراف و فسادی؟
خیلی از مسائل و جریانات در زمان عثمان و قبل از آن اتفاق افتاده بود که از نظر حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) قابل تأیید نبود و خود حضرت نسبت به آنها اعتراض و انتقاد داشت(مثلا مرحوم شرفالدین در “النص و الاجتهاد” صد مورد را آورده است که دستگاه خلافت در برابر نص و دستور پیغمبر(ص) اجتهاد کردند). ولی حضرت نفرمودند که من خلافت را گرفتم برای اینکه مثلاً نماز تراویح (در شبهای ماه رمضان به جماعت) برگزار میکردند و من با آن مخالفم و بدعت است. این قبیل کارها بود ولی حضرت نفرمودند که من به خاطر اینها آمدم. در میان همهی آنچه در جامعه از امور نامطلوب اتفاق افتاده بود، امیرالمؤمنین علی(ع) روی یک مورد دست میگذارند و میفرمایند این آن چیزی است که مرا به صحنه آورد تا علیرغم میل باطنی، این مسئولیت را برعهده بگیرم. حضرت فرمودند: من بهخاطر گرسنگی گرسنگان و پرخوری ستمگران آمدم. من آمدم این وضع را از بین ببرم. خیلی عجیب است! «أخَذَ اللّه من العُلَماءِ أن لایُقارُّوا على کِظَّهِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ لأَلقَیتُ حَبلَها على غَاربِهِا» سخن از مسئولیت عالمان و دانایان امت (نخبگان) است و میفرماید اگر خدا از ما تعهد نگرفته بود که در برابر گرسنگی گرسنگان و پرخوری ستمگران سکوت نکنید و بیتفاوت نباشید، من نمیآمدم. معلوم میشود این وظیفه در رأس همهی مسئولیتهایی است که برای دانایان و علماء وجود دارد. من نمیدانم که عالمان و دانایان در برابر این مسئولیت با توجه به واقعیتهایی که در جامعه (از گرسنگی گرسنگان) وجود دارد، چه پاسخی فردای قیامت خواهند داشت و در درگاه الهی برای سکوت خود چه توجیهی دارند؟ امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند من توجیهی ندارم و آمدم، کاری انجام دهم برای این جامعهی توأم با تبعیض و نابرابری که عدهای تا حد مرگ میخورند و عدهای چیزی ندارند بخورند؛ قلههای ثروت و درههای فقر.
امام حسین(ع) هم نفرمودند: شما بیایید کاری برای من انجام بدهید، خلافت از آن من است، حق مرا بگیرید. بحث «من» نیست. بحث جامعهای است که ظلم و تبعیض آن را فراگرفته است. یک روز گرسنگی است، یک روز بدتر از گرسنگی، تشنگی است، یک روز بدتر از گرسنگی و تشنگی، بیماری است که جان هزاران انسان را میگیرد، آن هم در سرزمین و در میان ملتی که خداوند همه نوع خیر و برکت و سرمایههای الهی به آنها داده است و درعینحال سطح بهرهبرداری آنها در میان ملل مختلف، بسیار نازل است. فقیرترین فقیران در جامعهی ما زندگی کنند و ما بیشترین آمار را از تلفات انسانی در مواجههی با یک بیماری داشته باشیم! اینها غصه دارد! بهخدا قسم اگر امیرالمؤمنین علی(ع) در چنین جامعهای زندگی میکرد از غصه جان میداد! یک گوشواره از زن ذمی بازکردند، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: اگر مسلمانی دق کند جا دارد!
دلیل اعتبار نخبگان
ادامهی سخن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) این است: «أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ» این موقعیتی که شما نخبگان دارید (که در میان مردم ارزش و اعتبار پیدا کردید)، از کجاست؟ بحث ثروت نیست که شما جزو اغنیاء و ثروتمندان باشید و مردم بهخاطر ثروتتان، شما را احترام کنند. بحث مقام هم که نیست که در رأس حکومت و حاکم باشید، قاضی باشید و مردم ظاهراً یا باطناً به شما احترام کنند. شما تأثیر واقعی در زندگی مردم دارید و اعتبار اجتماعی پیدا کردهاید. حضرت میفرمایند: این اعتباری که شما در میان مردم دارید، بهخاطر این است که مردم فکر میکنند شما به وظایف و مسئولیتهای الهی خودتان عمل میکنید. فکر میکنند شما وظیفهشناس و متعهد هستید و درد مردم را خوب تشخیص میدهید. این «حق الله» در بیان حضرت (… بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ) در برابر «حق الناس» نیست بلکه معنایش پایبندی به تعهدات الهی و مسئولیتشناسی است. بعد حضرت فرمودند: «وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ» ولی متأسفانه برعکس است و در بیشتر آنچه که برعهدهی شما از تعهدات الهی است، کوتاهی میکنید. این هشدارهای امام حسین(ع) سخن زندهای است و مربوط به 1400 سال قبل نیست. این فریاد حضرت برای مسئولیت نخبگان، هر روز و در هر جامعهای قابل شنیدن است.
نقش نخبگان در نامه امام حسین(ع) به مردم کوفه
مردم کوفه پس از اینکه خبر مرگ معاویه و قدرت یافتن یزید را شنیدند، نامههای متعددی از کوفه برای حضرت نوشتند و از حضرت دعوت کردند. امام حسین(ع) پاسخ دادند و مسلم بن عقیل را هم بهعنوان نمایندهی خودشان اعزام فرمودند. در آن پاسخ، امام حسین(ع) اینطور فرمودند: برادر، عموزاده و فردی مورد اطمینان از خانوادهام، را به سوی شما اعزام کردهام تا ببیند نخبگان جامعه آمادگی دارند یا آمادگی ندارند. تودهی مردم سرجای خودشان، آنها هم نقش دارند اما اول باید دید؛ اگر نخبگان اجتماع متفق النظر شدند، من میآیم و الا نه. راه حرکت این است و حضرت مسیر را نشان دادند. حضرت اقدام میکنند اما مقدمه و زمینهی این اقدام باید توسط نخبگان جامعه فراهم شود. اگر آنها نیایند و همکاری نکنند، حرکت به نتیجهی مطلوب نمیرسد: «فإنْ کَتبَ إلیَّ بِأنّه قد اجتمع رأیُ مَلَئِکم و ذَوی الحِجَی و الفَضل مِنکم عَلَی مِثل ما قدَّمَتْ بِهِ رُسُلُکُم أقدَمُ إلَیکم»(الارشاد، ج2، ص39) اگر مسلم بررسی کرد و برای من نوشت که همهی نخبگان و بزرگان جامعه، همه اهل فکر و اندیشه و صاحبان نفوذ و قدرت، اتفاقنظر پیدا کردند و همان چیزی را که نمایندگان شما برای من گفته بودند و فرستاده بودند را تأیید میکنند، من همراه شما خواهم بود و به طرف شما حرکت خواهم کرد.
این یک مسئولیت سنگین است و امام حسین(ع) توقع و انتظارشان این است که اول نخبگان باید به نتیجه برسند. اگر آنها (که آگاهان امت هستند) حرکت کردند، بقیهی مردم هم همراهی خواهند کرد ولی تا این گروه در جامعه حساسیت پیدا نکنند و وظایف خود را نشناسند، انتظار اصلاح در جامعه نمیتوان داشت.