نورنیوز-گروه فرهنگی: شریعتی از بختیارترین روشنفکران و نخبگان زمانه ماست. بیشتر از این نظر که هرگز یاد و خاطره او از اذهان محو نشده و اندیشه های او همچنان محل گفت و گو است اگر چه کمتر از گذشته! در میان آثارش هم اگر چه فروغ اسلامیات و اجتماعیات اش آشکارا کاستی پذیرفته ولی کویریات او با غنای بالای تجربه های اگزیستانسیل همچنان جذاب و خواندنی جلوه می کند.
در همه سال های بعد از انقلاب تا کنون شریعتی به مثابه منشوری متبلور شده که به تناسب قبض و بسط رویدادهای داخلی و خارجی، رنگ های متفاوتی از خود تابانده است. همچنان برخی از روحانیت او را دشمن اسلام می انگارند، لیبرال ها او را فاشیست و بی توجه به آزادی می خوانند، سرخوردگان از اصلاح او را معلم انقلابی بی فرجام می نامند، و توسعه گرایان او را بی اعتنا به انحراف کشور از مسیر توسعه تلقی می کنند.
دوستان شریعتی هم به سیاق گذشته منتقدان او را به نخواندن یا کژخواندن آثار او متهم می کنند. روشن است که هیمنه عاطفی، تاثیر شگرف شخصیتی و مظلومیت او در دوران بعد از انقلاب بیش از همه در آزردگی دوستان شریعتی نسبت به برخی نقدهای وارد شده موثر بوده است. اما پرسش اصلی همچنان این است که؛ چگونه باید به کارنامه فکری شریعتی نگاه کنیم؟ به نظر می رسد هر پاسخی به این سئوال باید نکات زیر را مورد توجه قرار دهد:
پرسش های شریعتی همچنان پرسش های زمانه ماست: واقعیت این است که روزگار ما با دوران شریعتی تفاوت های جدی کرده است ولی برخی پرسش های او همچنان برای ما مطرح است؛ نسبت ما با غرب، نقد سنت، قدرت و مدرنیته، امکان تجدید تجربه های وجودی و در نهایت نسبت ما با گذشته تاریخی خود از این قبیل اند، ولی واضح است که برخی از پاسخ های او مانند انقلاب، بازگشت به خویشتن و دموکراسی متعهد نمی توانند برای جامعه امروز اقناع کننده باشند. بنابراین باید فارغ از پاسخ های شریعتی، پاره ای از پرسش های او را به دستمایه ای برای گفت و گو پیرامون بحران های موجود تبدیل کرد.
حساسیت نسبت به پیامدهای ناخواسته اندیشه ها: شریعتی در وضعیتی غیرعادی، در جامعه ای بسته و در کوران محدودیت های طاقت فرسا به نظریه پردازی پرداخت. همین باعث شد که او به کژکارکردهای برخی از اندیشه های خود اشراف نیابد.
به طور مثال اگر چه نزد او ایدئولوژی عبارت از نوعی خودآگاهی انسانی- اجتماعی بود ولی می توانست به غیریت سازی های کاذب با مخالفان هم بینجامد، یا اینکه دعوت بی پروا از دین برای ورود به عرصه عمومی می تواند به نظام سازی سیاسی در جهت خلاف اندیشه های اولیه منجر شود. به نظر می رسد شریعتی نتوانست پیش بینی دقیقی از توازن آینده نیروهای اجتماعی با برخی پیامدهای ناخواسته اندیشه های اش داشته باشد.
نقد شریعتی همراه با درک زمانه او: بختیاری دیگر شریعتی این است که نقد او می تواند به پیشرفت فکری جامعه منجر شود، همان امکانی که دیری است از پاره ای از متفکران رسمی شده مانند مطهری سلب شده است. اما در این میان باید روزگار شریعتی را همدلانه فهم کرد.
چیرگی گفتمان انقلاب، الهیات رهایی بخش و بومی گرایی جهان سومی مولفه هایی بودند که روزگار متفاوتی را در دهه پنجاه ایران رقم زده و حتی بسیاری از روشنفکران چپ را هم پیرامون ایده انقلاب اسلامی یکپارچه ساخته بودند. در این میان البته امتیاز شریعتی عبارت از صداقت و استقامت بر مسیر خود بود. بنابراین اگر قرار است کژکارکردهای اندیشگی شریعتی نقد شود انصاف آن است که سهم بقیه روشنفکران و روحانیان هم در مساله نظام سازی آینده در آن دوران نقادی شود.
شریعتی به مثابه سرمایه ای ارزشمند: چه با شریعتی موافق باشیم یا مخالف، او از اندک سرمایه های بی بدیل زمانه ماست. طرفداران شریعتی هم باید بدانند که نقد او می تواند به بالندگی بیشتر او بینجامد. همچنان که نقدهای عبدالکریم سروش بر شریعتی در دهه هفتاد به زایندگی بیشتر حوزه اندیشگی ایران منجر شد.
حتی همه دیدیم که اتهام ساواکی بودن شریعتی هم در آن فضای پرطراوت چون کف روی آب به سرعت از عرصه عمومی محو شد. از همین رو است که باور داریم شریعتی به دلیل جذابیت های عمومی همچنان می تواند به انگیزه ای برای ایجاد گفت و گوهایی پیرامون مسائل امروز جامعه ما تبدیل شود. نیازی نیست که ما هم مانند او بیندیشیم، کافی است از سرمایه اندیشه او برای روزآمد کردن همان اندیشه ها بهره گیریم.
نکته پایانی: امروز دیگر تردیدی نیست که اگر شریعتی عمر درازتری می یافت در بسیاری از بنیادهای فکری خود تجدیدنظر می کرد. کسی که از حکیمی خواسته بود که در حیات و ممات اش آثار او را بازخوانی و اصلاح کند با دگماتیسم و انجماد فکری بیگانه است. بنابراین باید او را جست و جو گری در مسیر شدن( تعبیر بهشتی) دانست که تعصبی نسبت به آن چه دریافته بود نداشت.