نورنیوز ـ گروه بینالملل: افغانستان به عنوان کشوری که گویی ناامنی و بحران به بخش جداییناپذیر از سرنوشت این کشور تبدیل شده همچنان یکی از اصلیترین کانونهای بحران در منطقه است.
یکی از نکات قابل توجه در تحولات این کشور، مذاکرات ادعایی صلح میان آمریکا و طالبان است که حاصل آن به توافق دوحه معروف شده است.
این توافق در حالی یک ساله شده که مروری بر تحولات مربوط به اجرای آن در یک سال گذشته نشان میدهد که این توافق ادعایی نه تنها تاثیری در کاهش بحرانهای سیاسی و امنیتی افغانستان نداشته بلکه خود به معضلی جدید در معادلات سیاسی در این کشور تبدیل شده است.
«رحمتالله اندر» سخنگوی دفتر شورای امنیت ملی افغانستان در این خصوص گفته است که این توافقنامه، تنها برای ایالات متحده آتشبس را تضمین کرد و مردم مظلوم و ستمدیده افغانستان هنوز هم با قتل و وحشت دست و پنجه نرم میکنند.
او در حساب توییتری خود نوشت: «توقعی که مردم از امضای توافقنامه قطر داشتند، برآورده نشد. این توافقنامه تنها برای آمریکا آتشبس را تضمین کرد. اگر از دیدگاه افغانستان به توافقنامه قطر دیده شود، زمان، به امید برقراری صلح به هدر رفته، به مردم تلفات سنگین جانی و مالی وارد شده و در کل افغانستان تخریب شده است.»
در همین حال اخیرا دفتر هیأت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) گفته است که پس از امضای توافقنامه صلح میان آمریکا و گروه طالبان، تلفات غیرنظامیان در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته میلادی، ۲۵ درصد افزایش یافته است.
این گزارشها در حالی منتشر میشود که به دنبال تمدید ماموریت «زلمای خلیلزاد» نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان از سوی دولت بایدن، او با هدف پیگیری و حفظ توافق دوحه، سفری دورهای به منطقه را آغاز کرده است.
سوالی که اکنون در این خصوص مطرح است میزان دستاوردهای یک ساله توافق دوحه و دستاوردهای عملی آن است که البته به اذعان بیشتر کارشناسان سیاسی و امنیتی، حاصل قابل دفاعی نداشته است.
در ارزیابی آنچه در ورای توافق دوحه گذشته است چند نکته قابل توجه است:
نخست آنکه؛ آمریکا بر خلاف ژستهای تعاملی، هیچگونه تعهدپذیری نسبت به وعدهها و توافقات خود نداشته به گونهای که دولت مرکزی افغانستان و طالبان، خواستار بهرهگیری از ظرفیتهای جمهوری اسلامی برای حل بحرانهای جاری در کشورشان شدهاند که در این چارچوب ایران رایزنیهای متعددی با طرفهای افغانستانی برای رسیدن آنها به توافقی عادلانه داشته است.
دوم آنکه؛ کارنامه آمریکاییها نشان میدهد که آنها از مباحثی همچون خروج از افغانستان یا مذاکراتی همچون دوحه برای تبلیغات انتخاباتی بهره گرفتهاند. عملکرد اوباما، ترامپ و بایدن در این زمینه نشان میدهد که آنها در زمان انتخابات مدعی برنامهریزی برای خروج نظامیان شده و بعد از پیروزی در انتخابات با ادعای بازنگری در عملکرد نظامیان یا در لوای نام ناتو به اشغال این کشور ادامه داده اند.
سوم آنکه؛ آمریکاییها برای آنچه حفظ سلطه و مدیریت جهانی خود مینامند حاضر به پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها نیستند که نمود آن را در عملکردشان در افغانستان میتوان مشاهده کرد. در حالی که دولت مرکزی و گروههای مختلف از جمله طالبان بر لزوم حل اختلافات بر اساس مدلهای بومی و داخلی تاکید دارند، آمریکا با ورود به توافقاتی همچون دوحه در این روند کارشکنی کرده است.
جالب توجه آنکه حتی اقدامات سازندهای همچون تبادل زندانیان نه بر اساس توافق دوحه که در قالب تعاملات دولت مرکزی و طالبان صورت گرفته که خود سندی بر توان درونی افغانستان برای رسیدن به ثبات پایدار است اما دخالتهای آمریکا تاکنون مانع از تحقق این ظرفیت شده است.
چهارم آنکه؛ آمریکا بر اساس راهبرد ۲۰۲۵، حضور در شرق را محور سیاستهای خود اعلام کرده و افغانستان را کانون این طرح میداند. آمریکا با ایجاد، مدیریت و هدایت بحران در منطقه، طرح عدم همگرایی میان کشورها و عدم توسعه اقتصادی و سیاسی پایدار منطقه را دنبال میکند که در این میان افغانستان قربانی اصلی این طراحی شده است. ایجاد و گسترش فعالیت داعش در افغانستان که به معضل امنیتی جدیدی در این کشور تبدیل شده نیز از سوی آمریکا و در چارچوب پیگیری راهبرد استمرار بحران دنبال میشود.
سوالی که اکنون و پس از حضور جو بایدن در کاخ سفید مطرح است، تاثیر تغییر هیئت حاکمه آمریکا و سیاستهای جدید این کشور بر آینده افغانستان است. نگاهی به کارنامه بایدن نشان میدهد که او از طراحان سناریوی تجزیه غرب آسیا بوده و در زمانی که در جایگاه معاون اوباما فعالیت میکرد طرفدار راهبرد ادامه حضور در افغانستان بود. بایدن در گذشته از حامیان اصلی توافقنامه واشنگتن ـ کابل بود که حضور بلندمدت آمریکا در افغانستان را تضمین میکرد.
در حالی که بایدن پس از ورود به کاخ سفید رسما از بازنگری در طرح ادعایی ترامپ برای خروج نظامیان از افغانستان خبر داد لیکن با حمله نظامی مستقیم به سوریه در عمل نشان داد که ارادهای برای مبارزه با تروریسم ندارد و حامی احیای داعش و ادامه بحران در منطقه است.
ابقای خلیلزاد در جایگاه نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان نشانه آشکار دیگری است که حضور بایدن در کاخ سفید نه تنها زمینهساز پایان اشغالگری و درد و رنج ملت افغانستان نخواهد شد بلکه میتوان انتظار داشت که رفتارهای بحرانساز آمریکا در افغانستان و منطقه تداوم یابد.
مدتهاست که پایان جنگ و ایجاد صلح و ثبات در افغانستان گروگان سیاستهای سلطهگرانه آمریکا در منطقه است و چشمانداز امیدوار کنندهای نیز برای تغییر این رویکرد وجود ندارد.