نورنیوز - گروه بینالملل: این روزها منطقه غرب آسیا در آستانه تحولی بزرگ است. تحولی که کمتر کسی گمان میکرد تا این اندازه سریع و پردامنه به وقوع بپیوندد. اگر عملیات ۷ اکتبر را آغاز تحولی بزرگ در خاورمیانه بدانیم، هیچگاه پیشبینی نمیشد یک سالگی آن، تحولات چنین شگرف و پرشتابی را رقم بزند.
شاید اگر به عقب برمیگشتیم جریان مقاومت طور دیگری به عملیات ۷ اکتبر مینگریست و چه بسا در سیاست خود تجدید نظر میکرد. کمتر کسی تصور میکرد عملیات ۷ اکتبر تا این اندازه طول بکشد و این قدر کشته و زخمی و آواره بر جا بگذارد. انتقام سخت اسرائیل از عملیات ۷ اکتبر از مردم عادی و شهروندان بیدفاعی بوده است که خانه و کاشانه خود را به بدترین شکل ممکن از دست دادهاند. بیش از ۴۱ هزار کشته، ۹۶ هزار زخمی و نزدیک به دو میلیون نفر آواره، ماحصل انتقام سختی است که اسرائیل از مردم بیدفاع فلسطینی غزه تا کنون گرفته است. البته شکی نیست که آنچه قبل از عملیات ۷ اکتبر، نظامیان و شهرکنشینان اسرائیلی که عموما نیروهای ذخیره این رژیم هستند، علیه ملت فلسطین به مناسبتها و بهانههای مختلف مرتکب میشدند چنان فلسطینیان را آزرده کرده بود که به انجام عملیات ۷ اکتبر تحریک و چه بسا ناگزیر شدند. اما شاید به عقب برگردیم فلسطینیان رویکرد دیگری را در مبارزه خود با دشمن اسرائیلی انتخاب میکردند. هزینهای که تا کنون مقاومت در مبارزه با افراطیون اسرائیلی داده بسیار سنگین بوده است. از کشته شدن سران مقاومت فلسطینی تا سران مقاومت لبنان و سرداران ایران، همگی هزینههایی است که در این راه پرداخته شده است.
اکنون با به شهادت رسیدن سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان که نماد مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل بود، خاورمیانه به نقطه عطف تاریخی خود وارد شده است. اسرائیل که غزه را به تلی از خاکستر تبدیل کرده اکنون به لبنان رو آورده و میخواهد همان سناریویی که در غزه پیاده کرده است را در لبنان نیز پیاده کند. هنوز کسی نمیداند ماشین جنگی اسرائیل تا کجا کار خواهد کرد و چه چیزی جلودار آن خواهد بود و حد وقف آن چیست و کجاست.
اکنون به نظر میرسد اسرائیل در کنار لبنان نیمنگاهی نیز به سوریه دارد و چه بسا بعد از رسیدن به اهداف خود در لبنان، عملیات خود را در سوریه نیز دنبال کند؛ کشوری که از سال ۲۰۱۲ تا کنون درگیر ساختوپاختها و تسویهحسابهای قدرتهای بزرگ بوده و بعد از مبارزه طولانی با تروریسم رمق آن، به عنوان یکی از کشورهای تاثیرگذار سابق در خاورمیانه، گرفته شده است. اگر اسرائیل از بابت لبنان و غزه احساس آسودگی خیال کند، احتمال دارد که عملیات نظامی خود را متوجه سوریه نیز کند. تنها کشور بزرگ عربی که همچنان پرچم مبارزه با اشغالگری را برافراشته است. حمله یکشنبه شب اسرائیل به ویلای ماهر اسد، برادر بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، میتواند این پیام را در بر داشته باشد که بعد از لبنان نوبت سوریه خواهد بود.
آنچه مسلم است اکنون بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل با استفاده از نقاط ضعف غرب، بهویژه ایالات متحده امریکا، همه تلاش خود را میکند تا با بهرهبرداری از تندرویهای اعضای تندروی کابینه خود مثل ایتمار بنگویر، وزیر امنیت داخلی و بتسالل اسموتریچ، وزیر دارایی و همچنین هیجانی که افراطیون نزد افکار عمومی اسرائیل ایجاد میکنند، نقشههای شوم خود را دنبال کند و معادلات خود را بر منطقه تحمیل کند. او تلاش دارد که از خود بتی قهرمان بسازد که رویاهای اسرائیلیها را محقق کرده است تا از یک سو یوغ پروندههای قضایی را از خود دور کند و از سوی دیگر زمان دولت خود را طولانیتر کند. با این پشتوانه، نتانیاهو درصدد است که اولا، کشورهای پیشتاز در مقاومت در برابر اسرائیل را از میان بردارد، ثانیا، به نظر میرسد طرحی امنیتی را در مرزهای پیرامونی اسرائیل دنبال میکند. به این منظور احتمالا عملیاتی زمینی – امنیتی در مرزهای لبنان، غزه، سوریه، مصر و اردن دنبال خواهد کرد. موانعی که او پیش روی طرح آتشبس در غزه برسر محور فیلادلفیا قرار داده و بمباران مرز لبنان و سوریه توسط نیروهای نظامی اسرائیلی انجام شده است، با همین هدف دنبال میشود. او به این ترتیب میخواهد تا اطلاع ثانوی کنترل امنیت مرزهای اسرائیل توسط خود اسرائیلیها را عملا محقق کند. برای همین پیشنهاد ورود ۵ کیلومتری به عمق خاک کشورهای مجاور را داده است و تاکید دارد در آن محدودهها مراکز امنیتی تحت نظارت اسرائیل ایجاد شود. از نگاه او و همفکرانش این عملیات مکمل طرح توافق ابراهیم است که طی آن کشورهای عربی با اسرائیل عادیسازی روابط را آغاز کردند. به این ترتیب حساب کشورهایی که با اسرائیل عادیسازی روابط کردهاند جدا میشود و کارزار جنگ به کشورهایی که مخالف عادیسازی روابط با اسرائیل هستند و با آن سر ناسازگاری دارند، محدود میشود.
اگر در غرب نفرتی از دولت اسرائیلی و شخص نتانیاهو وجود دارد که دارد، نتانیاهو خوب میداند که آنها به حمایت از او ناگزیر هستند. اسرائیل متحد همیشگی امریکاست و امریکاییها و حتی یهودیان این کشور هر چقدر هم که از نتانیاهو متنفر باشند، در آخر بر اساس منافع اسراتژیک و تعریف مفهوم حمایت همیشگی از اسرائیل ناگزیرند که از اسرائیل حمایت کنند. بر این اساس است که غربیها چشمان خود را به روی افراطگراییهای دولت اسرائیلی میبندند و حتی به وعدههایی که خود میدادند مثل تحریم کالاهای شهرکنشینان عمل نمیکنند. افزون بر آن، اسرائیلیها خوب میدانند که در انتخاب میان ایران و متحدانش در جبهه مقاومت و اسرائیل، غربیها ناگزیرند اسرائیل را انتخاب کنند. برای همین نتانیاهو با آنها تحقیرآمیز برخورد میکند، به نگرانیها و تهدیدهای آنها توجهی نمیکند و همواره آنها را در عمل انجام شده قرار میدهد چرا که خوب میداند هر کاری کند در نهایت آنها به حمایت از او مجبورند. به همین دلیل است با وجود همه انتقادها اکثر کشورهای اروپایی و امریکا در آخر از اسرائیل و رفتارهایش پشتیبانی کردهاند.
آینده چه خواهد شد؟ آیا اسرائیل آن نظم ادعایی خود را بر منطقه تحمیل خواهد کرد؟ با کشور بزرگی چون ایران چه خواهد کرد؛ کشوری که سردمدار محور مقاومت در برابر اسرائیل محسوب میشود، به لحاظ جغرافیایی بسیار بزرگ و دومین کشور خاورمیانه است، منابع بسیار زیادی دارد و به لحاظ امنیتی و نظامی خودکفا با سلاحهای نوعا پیشرفته است؟
پیشبینی وقایع سخت است اما واقعیتها به سختی ما را آزار میدهند؛ ایران تحت تحریم که حدود ۱۵ سال است فرسوده شده و بسیاری از منابع خود را از دست داده واقعیتی است که نمیتوان از آن فرار کرد. ایران این روزها به لحاظ اقتصادی و اجتماعی اوضاع سختی را میگذراند و تاب تحمل سختیهای بیشتر را ندارد. ناترازیهای انرژی و فرسودگیهای زیرساختی که میروند ایران را بیش از پیش تحت فشار بگذارند، واقعیتهای تلخی هستند که قدرت مانور ایران را محدود میکنند. بیشک اسرائیل از این وضعیت آگاه است و تلاش دارد مانند فشار روی زخم از آن بهرهبرداری کند و ایران را آزار دهد. همچنین اسرائیل میخواهد از عدم ورود ایران به جنگ نهایت استفاده را ببرد. بیشک ورود ایران به جنگ مستقیم با اسرائیل آرزوی نتانیاهو است اما خودداری ایران از افتادن به این تله میتواند اسرائیل را بر آن دارد تا از انتخاب این گزینه ایران نیز بهرهبرداری کند.
بیشک گامهای بعدی اسرائیل مهم هستند. ایران به دقت طرف اسرائیلی را زیر نظر گرفته و به دنبال اتخاذ تصمیمهای صحیح و به موقع به دور از هیجان و احساسات است.
در این میان رسیدن تفاهم فوری با غرب بر سر مسائلی ولو موقت میتواند به ابزار فشاری برای ایران تبدیل شود. اگر تا پیش از این صحبت از آتشبس فوری در غزه بود، که اتفاقا صحیح و به حق بود، اکنون از این وضعیت عبور کردهایم. همان طور که از مقامات ارشد کشورمان شنیدهایم وعدههای غربیها در این زمینه دروغ از کار درآمدهاند و آنها نتوانستهاند تا کنون طرف اسرائیلی را به آتشبس مجاب کنند. با این حال ایران بهتر است در وهله نخست ابزارهایی را به دست آورد تا بتواند بر طرف اسرائیلی فشار بیاورد. تفاهم نسبی با غرب میتواند از عدم تعادل کنونی که بیش از پیش به سود اسرائیل است، بکاهد و طرف غربی را مجاب کند که به اسرائیل فشار بیاورد.
شاید به لحظه حساسی رسیده باشیم و تصمیمهای سخت اما مهم به صرف رسیدن آرامش در منطقه بگیریم.
کارشناس روابط بینالملل