نور نیوز - گروه فرهنگی: در میان اندیشمندان معاصر ایران، متفکران معدودی بوده اند که برای تبیین اندیشه سیاسی اسلام در ایران معاصر به ترکیب اندیشه حوزوی و دانشگاهی پرداخته اند. در این میان مرحوم دکتر داوود فیرحی، نمونه ای ممتاز است که توانست خوانشی نسبتاً مدرن از ابعاد سیاسی اندیشه اسلامی عرضه کند. او در زمینه عاشورا پژوهی صرفا به نقل و دسته بندی رویکردهای گذشته بسنده نکرد، بلکه با رویکردی نوآورانه مسیر تازهای را در این عرصه گشود که در این نوشتار به پارهای از نوآوریهای ایشان خواهیم پرداخت.
فیرحی می دانست متدولوژی علوم جدید و حتی نواندیشی دینی از فلسفۀ مدرن نشأت می گیرد. این نکته را نیز می دانست که تلاش کانت و هگل به عنوان دو تن از منادیان فلسفۀ مدرن در عقلانی ساختن دین، فرجامی بهتر از بحران رو به تزاید ذهنیتگرایی (سوبژکتیویسم) نداشته است. انسان پسامدرن به تدریج آموخت که اساساً نه عقل استعلایی کانت واقعیت عینی دارد و نه تاریخ هگلی؛ و اساسا هیچ راهی برای رهایی از بن بست مدرنیته نیست.
مرحوم فیرحی ضمن عنایت و آگاهی به بحران مدرنیته، توجه داشت که عقلگرایی تحلیلی قادر به فهم واقعیتهای نو و دگرگشت سنت تمدنی نیست ولذا واقعیتهای جدید را با واقعیتهای کهن تأویل میکرد. بر این اساس به گمان او، در عصر تفسیر نیازمند عقلگرایی دیالکتیکی هستیم که به ظهور ناگهانی واقعیتهای نو اعتنا و توجه دارد.
این اندیشمند شاخص، به سراغ روش تبارشناسانه و ساختار شکنانه میشل فوکو رفت و با کنارگذاشتن معرفت شناسی ماتریالیستی او، از روش تبارشناسانه متفکر فرانسوی برای توضیح دیالکتیک اصلاح و فساد در معرفت دینی اسلام و نظام قدرت سیاسی برآمده از آن استفاده کرد. پیش از فیرحی اندیشمندان برجستۀ عرب چون محمد عابد الجابری، و نصر حامد ابوزید از متدولوژی فوکو در توضیح پیدایش عقل اسلامی-عربی و از جمله شالوده شکنی روش شناسی مکتب شافعی استفاده کرده بودند، اما فیرحی نخستین اندیشمند ایرانی است که در تحلیل وقایع مهم تاریخ اسلام، از جمله عاشورا آگاهانه سراغ فوکو در روش، و یورگن هابرماس (آخرین وارث مکتب انتقادی فرانکفورت) در مبنای قراردادگرایانه و دموکراتیک مدینه میرود.
ما در عاشوراپژوهی شاهد پنج نوع دسته بندی تفسیری هستیم که از این قرارند:
1) تقدیرگرایی قدسی: این تفسیر متأثر از تصوف قرون میانه با حذف کارکردهای اجتماعی عاشورا سعی می کند این پدیده را در یک هدف قدسی محض خلاصه کند. («ان الله شاء ان یراک قتیلا»؛ خدا خواست که امام حسین(ع) اینگونه کشته شود.)
2) تفسیر اجتماعی-اخلاقی : بر مبنای این تفسیر امام حسین(ع)، مسیح اسلام است و همچنان که مسیح مصلوب شد تا دیگران بخشیده شوند، امام حسین (ع) نیز باید کشته میشد. کارکرد این نگاه، اصلاح اخلاقی زندگی و اعمال با نگاهی دوباره بدان در ایام محرم است.
3) تفسیر حکومتی و سیاسی : طبق این تفسیر،عاشورا حرکتی است برای تشکیل حکومت، که حتی شکستش هم پیروزی است. به این معنا که اثبات می کند فارغ از نتیجه، پذیرش دعوت کوفیان بر امام، شرعا واجب بود. این تفسیر مهمی است که در دهه 40 و 50 شمسی در ایران روتق یافت.
4) تفسیر انقلابی و شهادت طلب: این تفسیر کوشش میکند حرکت امام(ع) را در قالب الگوی شهادت طلبی انقلابی جای داده و از آنان انقلابیونی بسازد که با نوعی انتحار مقدس با ایجاد یک بمب خبری و آگاهی، سکون را به حرکت تبدیل کرده است.
5) تفسیر مرحلهای از قیام: مرحله اول، یک نوع اعتراض خروج از مدینه تا اقامت در مکه؛ مرحله دوم، تلاش برای تاسیس حکومت از مکه تا روبرو شدن با سپاه حر و آشنا شدن با وضعیت دگرگون کوفه؛ مرحله سوم، مصلحتگرایی امام که تلاش میکند از کمند قدرت عبیدالله ابن زیاد خود را رها کند. و مرحله چهارم هم شهادت قهرمانانه است.
اما دکتر فیرحی در عرض این تفاسیر، فرضیه دیگری را دنبال میکند که از حیث روشی بر دیالکتیک اصلاح و فساد و از حیث محتوایی بر مبنایی سیاست اندیشانه استوار است. فیرحی معتقد بود دین حذف شدنی نیست. برای پیشبرد پروژه اصلاح، ما نیازمند توجه به نقش دین در جامعه و سیاست هستیم. از نظر ایشان عموم روشنفکران پس از مشروطه به نقد خرافات و دین عامیانه پرداختهاند، در حالیکه این کار عملا به برانگیختن حساسیتهای عمومی منجر شد و کمکی به پیشبرد پروژه اصلاح نکرد. نقد نقش دین در گسترش اقتدارگرایی در سیاست و استبداد دینی برای فیرحی مهم تر از نقد خرافات بود.
فیرحی به عاشورا همچون یک مسئله مینگرد و نیز جزیی از نقطههای عطف تاریخ اسلام که در فرهنگ ما مرتباً مورد بازتفسیر قرار میگیرند. برای تأمل در مسائل کلان سیاست در کشور ما، ناگزیر از روشن ساختن تکلیف خود با این نقاط عطف تاریخ اسلام هستیم. رویکرد فیرحی صرفا وقایع نگاری نیست، بلکه با بررسی جامعه شناسی سیاسی عاشورا مطالعه ای میان رشتهای را پیش میبرد.
با توجه به بررسی تحلیلی گزارشهای تاریخی درباره عاشورا، دکتر فیرحی سه زمینه در تکوین این واقعه را بر میشمارد:
یکم) او تبیین میکند که چگونه جدایی دولت از جامعه، در وضعیت آنومیک و بی هنجاری، گسلی خاموش میان دولت و ملت را در پی دارد. لذا زمینۀ اول، گسل خاموشی است که در فاصله دهه 50 و 60 ه. ق، بین دولت و ملت شکل گرفته است.
دوم) زمینۀ دوم اینکه در دهه 60 ه. ق این گسست در حال رانش اجتماعی است.
سوم) این رانش اجتماعی به یک محور و مرکزیت نیاز دارد که در آن زمان شخصیتهای مذهبی همچون امام حسین (ع) بودند.
مبنای شکل گیری عاشورا از دید فیرحی، فساد سیستماتیکی است که در حوزۀ اقتصاد و سیاست و دین و فرهنگ اتفاق افتاده بود؛ نیز دستکاری عمیق ساختار فرهنگی به نفع قدرت سیاسی و سوءاستفاده از دین در انحراف از مبنای برابری و قراردادی به سمت نابرابری های اجتماعی در دولت رانت خوار و تحصیلدار دوره خلافت.
مرحوم فیرحی معتقد است اسلام اموی (اسلام شام) با عدول کامل از حکمرانی قراردادگرایانه مدینه که شالوده افسون زدایی از سیاست را تأسیس می نمود، مسیری را رفت که به عدول از خلافت و حتی تبدیل خلافت به سلطنت بر مبنای اصل تغلب انجامید. توضیح اینکه یکی از ویژگیهای جهان مدرن، افسون زدایی از سیاست و بازگشت به خرد مصلحت محور یونانی است. یونانیان به اصل سیاست به معنای مناسبات شهروندی و مشارکت مردم در اداره شهر قائل بودند. لذا فلسفه سیاسی ارسطویی پایی در نظریه مصلحت عمومی عقل یونانی داشت. در مقابل نظریه مصلحت عمومی، نظریه تغلب مبتنی بر افسون زدگی سیاست و برکشیدن حاکمان به جایگاه خدایان و تنزل دادن شهروندان به بندگان یا رعیت قرار دارد که هدف آن به بردگی کشیدن مردم است و نتیجهی گریزناپذیر آن جز تیره روزی و شقاوت نخواهد بود.
میتوان نتیجه گرفت فیرحی با نگاهی انضمامی به مسئلۀ عاشورا، صرفا در ایدهپردازی متوقف نماند و به دنبال درس آموزی از آن برای حل معضلات امروزی جامعه ایران از جمله فساد سیستماتیک بود. لذا در منظومۀ عاشوراپژوهی فیرحی، امام حسین (ع) در شمایل «شهید اصلاح» پدیدار می شود.
*یوسف شیخی / پژوهشگر اندیشه سیاسی اسلام