نورنیوز ـ گروه فرهنگ و جامعه: هیچ روایتی منهای ظرف زمانی و مکانی از رویداد، واقعی نیست؛ هرچند که غیرواقعی هم نیست. حتی یک داستان تخیلی هم نیازمند فضایی در تاریخ یا جغرافیاست؛ ولواینکه آن تاریخ و جغرافیا هم تخیلی باشد. اهمیت این دو عنصر، زمانی بیشتر میشود که جزو پررنگ یا علیت یک رویداد هم باشند؛ مانند آنچه در سقوط هواپیمای اوکراینی رخ داد.
یک روایت که عمدتا از سوی دستگاه رسانهای و تبلیغاتی خارج از کشور تقویت میشود، نقطه آغاز این واقعه دردناک را روی ساعت 6:19 دقیقه بامداد 18 دی ماه 1398تنظیم کرده است؛ زمانی که اصابت موشک به یک هواپیمای حامل 167 مسافر و 9 خدمه پرواز که فرودگاه بینالمللی امام خمینی (ره) را به مقصد کییف پایتخت اوکراین ترک کرده بود، یکی از غمانگیزترین صبحهای زمستانی را در تقویم کشورمان ثبت کرد.
اما این تنها صبح تراژیک دیماه چهارسال پیش نبود؛ چه پنج روز پیش از این حادثه، یعنی ساعت 1:20 صبحگاه جمعه 13 دیماه سال 1398 حمله پهپادهای امریکایی در فرودگاه بغداد به کاروان خودرویی حامل سردار قاسم سلیمانی منجر به شهادت نام آور ترین فرمانده مبارزه با تروریسم در منطقه شد. ترور «فرمانده بدون مرز» جبهه مقاومت، نه تنها مردم ایران، بلکه برای کل منطقه شوکهکننده بود؛ چراکه بواسطه نقش محوری سردار سلیمانی در نبرد با داعش، وی یکی از لنگرگاههای امنیتساز منطقه به شمار میآمد و شهادت او نه تنها میتوانست تعادل و توازن قوا در غرب آسیا را به هم بزند، بلکه قبل از آن «احساس امنیت» در قلب خاورمیانه پرآشوب را بخراشد؛ بر همین اساس بود که حتی افرادی که به سردار ایرانی ارادات ویژه ای هم نداشتند، از شهادت او بیمناک شدند.
چه کسی میتوانست عنوان کند که ترور فرمانده سپاه قدس ایران، ظرفیت خلق یک رویارویی نظامی تمامعیار میان کشور ما و ایالات متحده را ندارد؟ چه کسی میتوانست رفتار بعدی رئیسجمهور غیرقابل پیشبینی امریکا را حدس بزند؟ و چه کسی می توانست منکر احتمال شکل گیری جنگی شود که اگرچه با انواع کلاسیکش فاصله داشت، اما بین ایران و امریکا در جریان بود؟
حمله موشکهای بالستیک ایران به «عینالاسد» پایگاه نظامی امریکاییها در عراق، تنها طلیعه «انتقام سخت» ایران از تروریسم دولتی امریکا بود و برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی بود که یکی از مقرهای ارتش ایالات متحده هدف حمله قرار میگرفت. «حمله موشکی به عین الاسد» درست همان ساعتی انجام شد که پنج روز قبلش فرمانده سپاه قدس ایران را به شهادت رساندند. نخستین دقایق و ساعات بعد از حمله موشکی ایران به چشم شیطان، برای خاورمیانه، امریکا و ایران تعیینکننده بود. شهروندان عادی بیدار بودند و ثانیه به ثانیه اخبار را چک میکردند و نیروهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی از روزهایی قبلتر در حالت «آمادهباش».
در چنین شرایطی شلیک موشک به هواپیمای خودی، بدترین سناریویی بود که میتوانست برای ایران اتفاق بیفتد؛ لذا ابتداییترین تلقی در چنین اتمسفری که مملوء از گزینههای متعدد ازجمله «خرابکاری» و «نفوذ» بود که بررسی دقیق و اطلاعرسانی متعاقب آن را با حساسیتی مضاعف توام میکرد.
اینکه دست چه کسی روی دکمه شلیک موشک رفت و چرا؟ اولین و ابتداییترین سوال از لیست بلندبالای پرسشهایی بود که اگرچه امروز «بدبینانه» به نظر میآید اما آن سه روز کاملا «واقعبینانه»، «محتمل» و «ممکن» بود.
بر این اساس وقفه سهروزه، شاید کوتاهترین زمان برای وارسی و تحقیق زوایای اطلاعاتی رویدادی بود که علاوه بر جنبههای تراژیک آن، زوایای امنیتی، سیاسی و بینالمللی هم داشت و اتفاقا از همین منظر بود که دستگاه عظیم تبلیغات و رسانهای امریکا توش و توان خود را به کار گرفت تا روی موج احساسات واقعی و طبیعی خانواده قربانیان هواپیمای اوکراینی و شهروندان کشورمان سوار شود.
همان دستگاه رسانهای و تبلیغاتی که 35 سال پیش و در جریان شلیک به هواپیمای ایرباس ایرانی امتحان پس داده بود. کشوری که با تحریف افکار عمومی، «اشتباه عمدیِ» کاپیتان «ویلیام راجرز سوم» ، فرمانده ناو امریکایی «یواِساِس وینسِس» را که با شلیک دو موشک جان 290 مسافر و خدمه پرواز از جمله 66 کودک زیر 13 سال را گرفت شایسته تقدیر و مدال شجاعت دانست و بعد از سه دهه با مانور خونخواهیِ قربانیان هواپیمای اوکراینی، خون مسافران پرواز شماره 752 را دستمایه بازی رسانهای کرد.
بدون شک این رخداد تلخ و داغ به دل نشسته آن، هرگز از حافظه مردم و نیروهای مسلح ایران که همواره جانشان سپر بلای هموطنانشان بوده و هست بیرون نخواهد رفت، اما آنچه که بیش از این مصیبت، روح حساس ایرانیان را آزرد، فضاسازیهای غیر واقعی و ناجوانمردانه محور غربی-صهیونیستی و برخی عوامل آنها در داخل کشور برای ایجاد دو قطبی در جامعه عزادار ایران بود. چگونه میتوان اشک تمساح سیاستمداران پلیدی که امروز دستشان تا آرنج به خون نزدیک به ۲۵ هزار زن و کودک و پیرو جوان فلسطینی آلوده است، را برای مسافران پرواز اوکراینی باور کرد و به نیت ضدانسانی آنها اعتماد کرد؟
نمیتوان کتمان کرد که روایت ملی در خصوص پرونده سقوط هواپیمای اوکراینی بهدلایل متعدد نتوانست در برابر موج مخرب رسانههای معاند، افکار عمومی را قانع کند اما این نقیصه نه بهدلیل فقدان ادله و مستندات واقعی، بلکه بهواسطه وجود ناکارآمدی درساختارهای مسئول اطلاعرسانی در بحران، بهوقوع پیوست و موجب تاثیرگذاری روایت نادرست از این رخداد تلخ شد.