نورنیوز ـ گروه سیاسی: از حدود یکی دو هفته پیش به این سو، موضوعات متعددی پیرامون تحولات داخلی و پروندههای خارجی ایران به سوژه اصلی مقامات و رسانههای غربی تبدیل شده که بررسی آنها با توجه به تحولات پیشِ روی کشور طی روزها و ماههای آینده از اهمیت بالایی برخوردار است.
از اجرایی شدن روند تبادل زندانیان و آزادسازی منابع ارزی ایران، برگزاری نشست فصلی شورای حکام آژانس و سررسید موعد رفع تحریمهای موشکی در ۱۸ اکتبر گرفته تا گمانهها پیرامون از سرگیری روند مذاکرات رفع تحریمها، سفر رئیس جمهور به نیویورک، سالگرد اغتشاشات سال گذشته و پایان ضربالاجل ایران به دولت عراق در خصوص گروهکهای تروریستی مقیم اقلیم کردستان از جمله مهمترین این موضوعات هستند.
گرچه در ظاهر هر یک از این موارد مربوط به حوزه خاصی است اما نوع نگاه غربیها به موضوعات مرتبط با ایران و اصرار آنها به خلط این مباحث با هدف تاثیرگذاری متقابل هر یک بر دیگری، عملا این گزاره را تصدیق میکند که گرچه آنها به دلایل متعدد در عموم این موارد ناگزیر به پذیرش خواستههای جمهوری اسلامی شدهاند، اما همچنان حاضر به تغییر خوی مداخلهگر خود نیستند.
مروری گذرا بر حوادث و تحولات یکسال گذشته به وضوح بر این تحلیل صحه میگذارد که ایالات متحده و متحدین اروپاییاش، در تقابل با ملت ایران به نقطهای رسیدهاند که برای حفظ آبرو و پرستیژ هم که شده، چارهای جز هیاهو و پروپاگاندا در ظاهر و پذیرش روندهای مطلوب ایران در پروندههای مختلف ندارند.
غربیها در شهریور سال گذشته و پس از گذشت حدود ده ماه از آغاز مذاکرات رفع تحریمها، در حالی با وجود نهایی شدن مذاکرات و متن موسوم به «سند سپتامبر»، به بهانه برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره، روند گفتگوها را متوقف کردند که در واقع مترصد نتایج پروژه آشوب و براندازی در ایران بودند.
آنها از اجرای این پروژه که با سنگینترین لجستیک رسانهای و طراحیهای اطلاعاتی-عملیاتی همراه بود و همچنین طرح ادعاهای دروغی در خصوص مشارکت ایران در جنگ اوکراین به نفع روسیه، دستِکم دو نتیجه را انتظار داشتند تا از پی آن دست پایین خود در مذاکرات را به دست بالا تبدیل کنند:
اول؛ شکاف و دوقطبی داخلی که منجر به کاهش سرمایه اجتماعی نظام و تضعیف حاکمیت شود.
دوم؛ انزوای ایران در جامعه بینالمللی که منجر به پذیرش اجباری زیادهخواهیهای غرب شود.
در میانه راه اما، به مرور مشخص شد که اروپا و آمریکا مجددا درباره ایران دچار اشتباه محاسباتی شده و سناریوی آنها نتیجه مطلوبشان را در پی نخواهد داشت، از همین رو ابتدا ایالات متحده و بعد برخی سران اروپایی ارسال پیامهایی با مضمون بازگشت به میز مذاکرات را از سر گرفتند.
این عقبنشینی در حالی بود که جمهوری اسلامی ایران در این مدت نه تنها مولفههای قدرت خود را به مدد مقاومت، هوشمندی و انسجام ملی، بیش از پیش تقویت کرد، بلکه در حوزه سیاست خارجی نیز تحرکات منطقهای و فرامنطقهایِ منحصربهفردی انجام داد که پروژه انزوا را با شکست مواجه ساخت.
تن دادن آمریکاییها به توافقنامه تبادل زندانیان و آزادسازی منابع ارزی که آشکارا خشم جریانهای ضدانقلاب و برانداز را در پی داشت و پذیرش ادامه مذاکرات رفع تحریمها مبتنی بر سند سپتامبر، از اولین نتایج عملیاتی این روند بود.
با این وجود؛ در شرایط مذکور، اتاق فکرهای غربی-صهیونیستی از چند ماه پیش تصمیم گرفتند دستِکم سه موضوع را به ابزاری برای تشدید فشارهای جدید به ایران تبدیل کنند:
اول؛ سالگرد اغتشاشات سوژه مناسبی بود تا غربیها هم در عرصه سیاسی، هم میدانی و هم رسانهای به بازتولید آشوب و ناامنی بپردازند. حجم گسترده تجهیز عناصر تروریستی در داخل به انواع سلاحهای سرد و گرم با هدف کشتهسازی، تولیدات پرحجم رسانهای در شبکههای فارسیزبان معاند با هدف تحریک افکار عمومی و موضعگیریهای مداخلهجویانه مقامات اروپایی-آمریکایی مانند آنچه در طرح قانون مهسا یا منع ورود آیتالله رئیسی به نیویورک با هدف القاء هماوردی جهانی علیه ایران صورت گرفت، نمونههایی از این دست هستند.
دوم؛ نشست فصلی شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی سوژه دیگری بود که به زعم غربیها فرصت مغتنمی در این راستا به شمار میآمد. آنها که بهدلیل قدرت بازدارندگی و پاسخدهی ایران از یک سو و شکست پروژه انزوا از سوی دیگر قادر به صدور قطعنامه ضدایرانی نبودند، با صدور سه بیانیه جداگانه، کوشیدند ضمن حفظ پرستیژ خود، ایران را نزد افکار عمومی جهانی عنصری نامطلوب جلوه دهند.
سوم؛ پایان سال هشتم برجام و رفع خودکار تحریمهای موشکی و هستهای در ۱۸ اکتبر سالجاری وفق بندهای غروب آفتاب توافق برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، موضوع دیگری بود که به ویژه اتحادیه اروپا و سه کشور اروپایی در تلاشی از سر استیصال خواستند از آن علیه ایران بهرهبرداری تبلیغاتی کنند و لذا بیانیهای با مضمون مخالفت با این موضوع صادر کردند، غافل از اینکه این بیانیه نه تنها اثر حقوقی موثری در رفع خودکار این تحریمها ندارد بلکه مهر تاییدی بر نقض برجام از سوی اروپاییها خواهد بود.
از پس این تحولات، دستِکم میتوان درباره دو گزاره به قطعیت رسید؛
نخست اینکه؛ در ماهیت بحرانزیست و خوی متجاوز و مداخلهگر نظام سلطه، هیچ تغییری حاصل نشده و چنانچه ذات لیبرال-سرمایهداری حکم میکند، هر جا و هر زمانی که منفعتش ایجاب کند و بتواند، از انواع ابزارهای خود برای خلق بحران و تشدید فشار بر دیگران استفاده میکند.
دوم اینکه؛ غرب هر جا و هر زمان که برایش صرف نکند یا از خلق بحران و فشار چیزی عایدش نشود، ناگزیر به مذاکره رو میآورد و در این روش هم اگر زورش نرسد ناگزیر به خواست طرف مقابل تن میدهد.
ناگفته پیداست؛ فارغ از شرایط رو به افول نظام لیبرال-سرمایهداری به رهبری آمریکا در نظم جدیدی که در حال شکلگیری در عرصه روابط بینالملل است، مشخصا واشینگتن گرچه ماهیت مداخلهجویانهاش تغییری نکرده و در فضای رسانهای-تبلیغاتی میکوشد پرستیژ خود را حفظ کند اما چنانچه در پروندههای مختلف مشهود است چارهای جز پذیرش قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی در نظام بینالملل ندارد.
این گزاره، شاهدی روشن بر همان منطقی است که رهبر حکیم انقلاب بر اساس آن فرمودند؛ اگر به قله برسیم، دشمنی دشمنان با ما پایان خواهد یافت.