شناسه خبر : 74070
تاریخ انتشار : 1400/05/06 09:49
دکتر عبدالکریمی: گسست عمیقی میان نسل‌های جوان با میراث تاریخی ما شکل‌گرفته است

در گفتگو با نورنیوز مطرح شد:

دکتر عبدالکریمی: گسست عمیقی میان نسل‌های جوان با میراث تاریخی ما شکل‌گرفته است

میان رفتار نسل امروز ایران با وضعیت موجود هماهنگی و همسویی وجود دارد. نسل امروز ازیک‌طرف محصول نیهیلیسم روزگار ماست و از سوی دیگر ما با سیاست‌های غلط جامعه را به لحاظ فرهنگی به‌شدت تهی کردیم و اجازه ندادیم نیروهای اصیل فرهنگی سدی هرچند ضعیف در برابر سونامی نیهیلیسم ایجاد بکنند

نورنیوز-گروه جامعه: بسیاری از اندیشمندان معاصر ما درباره وضعیت فرهنگ به‌خصوص در میان نسل‌های جوان اظهار نگرانی کرده‌اند و عقیده دارند سیاست‌گذاری فرهنگی در دهه‌های اخیر در کشور ما نتوانسته است پیامد‌های مطلوبی به ارمغان بیاورند. برخی استدلال‌ها می‌گویند این وضعیت تحت تأثیر موج‌های نیهیلیسم در دوران ما به وجود آمده است و گروهی دیگر آن را متأثر از نوع مواجه ما با ملزومات زمان می‌دانند. در این گفت‌وگو به سراغ دکتر بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و استاد دانشگاه رفته‌ایم تا در خصوص پاره‌ای از این موضوعات گفت‌وگو کنیم.

-شما زمانی در گفت‌وگویی که در فضای مجازی نیز بسیار دیده شد گفته بودید که احساس می‌کنید جامعه ما نیاز به اندیشیدن ندارد اما به فوتبال نیاز دارد. واقعاً نسل جوان ما از چه الگوهایی برای عینیت‌بخشی به هویت خودش پیروی می‌کند؟

اینکه کلیپی از من منتشر شد و من گفتم: جامعه ما نیاز به اندیشیدن ندارد، این جمله یک جمله طنز است و باید آن را به معنای انتقادی غیرمستقیم و وارونه گرفت و نه بیانی حقیقی. جامعه همواره به تفکر نیاز دارد و تفکر از نان شب برای جامعه واجب‌تر است.

واقع مطلب این است که نسل جوان الگوهای خودش را یا باید از میراث تاریخی بگیرد، از الگوهایی مثل علی بن ابی‌طالب (ع) مثل حسین بن علی (ع)، از حکما، از شخصیت‌های بزرگی که در فرهنگ ما بوده‌‌اند. اما متأسفانه در دوران کنونی گسست بسیار عمیقی میان نسل‌های جوان با میراث تاریخی ما شکل‌گرفته است. نه فقط گسست بلکه نوعی خود بیزاری و خود تنفری و کینه از خویشتن و پشت کردن به میراث تاریخی وجود دارد؛ لذا چون با این الگوها ارتباطی ندارد و درکی از آنها وجود ندارد نمی‌تواند از آنها استفاده کند و در زندگی امروزی از آن کمک بگیرد.

در دوران معاصر هم من فکر می‌کنم الگوهای چندان اصیلی وجود ندارد، هرچند تا حدودی و به صورت پراکنده جوانان ما به برخی از چهره‌های روشنفکری علاقه‌مندند ولی واقعاً به اعتبار الگو رفتاری و اخلاقی جامعه به‌شدت تهی است. البته جریانات سنتی و گفتمان انقلاب در ایران برای خودش هنوز الگوهایی دارد که بخش کوچکی از جامعه هستند و تمامیت جامعه را تشکیل نمی‌دهند و این جریان و الگوهایش نیز روز به روز ضعیف تر می شوند.

-در جامعه ما چه چیزی رخ داد که از کرسی‌های شلوغ و پرمخاطب سخنرانان اهل فلسفه و اندیشه در دهه‌های گذشته به کم‌رونقی میدان علم رسیدیم؟

توجه داشته باشید که اولاً این مسئله فقط مسأله­ای بومی نیست بلکه در سراسر جهان، علم، دانش و تفکر موضوعیت خودش را ازدست‌داده است. اساساً یکی از ویژگی‌های عوالم ماقبل مدرن و حتی خود جهان مدرن این بود که رابطه‌ای وثیق میان سه مؤلفة سعادت، فضیلت و حکمت وجود داشت. یعنی غایت زندگی این بود که به سعادت برسیم و برای سعادت باید لیاقت یعنی فضیلت و اخلاق داشت و برای نیل به لیاقت، فضیلت و اخلاق باید آگاه بودو به حکمت و خودآگاهی نایل شد؛ یعنی برای نیل به سعادت به به حکمت و تفکر نیاز داریم. همواره حتی در دوران مدرن میان سه مؤلفة سعادت، فضیلت و حکمت ارتباط وجود داشت.

اما در جهان پسامدرن پیوند اینها قطع شده است یعنی غایت زندگی سعادت نیست بلکه رفاه است و برای رسیدن به رفاه هیچ لیاقتی نیاز نیست. به همین دلیل ما خانه‌های بسیار خوب، ماشین‌های عالی و امکانات اشرافی زندگی را در اختیار کسانی می‌بینیم که کمتر لیاقت دارند، افراد کمتری لیاقت این نوع زندگی ها را دارند و برای کسب آنها یک مقدار شانس، یک مقدار رانت‌خواری و یک مقدار بازی مثلاً در بورس ممکن است آنها را به این امکانات و رفاه، برساند؛ لذا برای اولین‌بار در جهان پسامدرن پیوند میان حکمت؛ یعنی آگاهی، فضیلت؛ یعنی ارزش‌های اخلاقی، و سعادت به‌هم‌خورده است و در روزگار ما هیچ‌گونه رابطه ضروری میان آنها دیده نمی‌شود.

در یک چنین جهانی است که علم و آگاهی دیگر ارزش ندارد و خود علم، آگاهی، تحصیل و دانشگاه به یک کالا تبدیل شده است و کسی برای نیل به حقیقت به دانشگاه نمی‌رود، دیگر کسی نمی گوید «یا مرگ یا حقیقت». بلکه عموم و اکثریت قریب به اتفاق افراد برای کسب یک پوزیشن، یک موقعیت خوب اجتماعی و بهره‌برداری بیشتر از جهان تکنولوژیک و رفاه وارد دانشگاه‌ها می‌شوند.

گفته شد این مسئله‌ای جهانی است که وجه دیگر نیهیلیسم  و بسط بی‌معنایی در جهان است. البته وجه دیگر مسأله در سطح بومی، محلی و ملی نیز این است که متأسفانه ما جامعه خودمان را به لحاظ فرهنگی نه‌تنها مسلح نکردیم بلکه با سیاست‌های غلط و بینش‌های نادرست کاملاً تهی کردیم و کوشیدیم در این زمینه و میدان فقط با شعارهای سیاسی، تئولوژیک و ایدئولوژیک در برابر روند تمدن کنونی بایستیم. به نظر من ما به‌هیچ‌وجه نه درکی از شرایط داشتیم و نه آمادگی مواجهه با این شرایط را. در نتیجه کاملاً وارونه حرکت کردیم و جامعه را به لحاظ فرهنگی بسیار ضعیف و نحیف کردیم.

-آیا در این شرایط ظهور الگوهایی مانند شریعتی و ... که برای نسل‌های گذشته از اعتبار و مرجعیت قابل‌توجهی برخوردار بودند بازهم برای نسل ما قابل تکرار است؟

درباره اینکه آیا ظهور الگوهایی مانند شریعتی و آل‌احمد در نسل‌های جدید و  در آینده­ای نزدیک قابل تکرار است، اگر به ضرس قاطع نتوانیم بگویم که غیرممکن است اما لااقل می‌توانیم بپذیریم که بسیار بسیار دشوار است! در واقع روشنفکران روزگار ما نسبت به چهره‌هایی مانند شریعتی که نوع تفکر و نوع زیستن­شان کاملاً سازگار بود، از اصالت کمتری برخوردار هستند و به نظر من حتی قابل قیاس نیز نیستند.

-در اینجا این پرسش مطرح است در رابطه‌ با رفتار نسل امروز ایران اعم از انتخاب الگو و سایر رفتارها، چه نسبتی میان وضعیت موجود و نوع زیست نسل‌های جدید وجود دارد؟

میان رفتار نسل امروز ایران با وضعیت موجود کاملاً هماهنگی و همسویی وجود دارد. نسل امروز ازیک‌طرف محصول نیهیلیسم روزگار ماست و همان‌طور که در نوشته اخیرم در مقدمه کتاب «نظریه دیکتاتوری» اثر میشل اُونفره گفتم: ما شاهد ظهور موج چهارم نیهیلیسم هستیم و از سوی دیگر ما با سیاست‌های غلط جامعه را به لحاظ فرهنگی به‌شدت تهی کرده­ایم و اجازه نداده­ایم نیروهای اصیل فرهنگی سدی هرچند ضعیف در برابر سونامی نیهیلیسم ایجاد کنند و تمام سرمایه‌های فرهنگی را با دستان خودمان نابود کرده­ایم.

-در نهایت سؤال این است که چه تغییر اساسی در نوع نگرش جامعه باید رخ دهد تا بتوان به وضعیت مطلوب‌تری رسید؟

به نظر من برای وضعیت کنونی ما هیچ‌گونه راه‌حل فوری و فوتی وجود ندارد. این بسیار ساده‌اندیشی است که ما می‌توانیم با تغییر یک وزیر، با تغییر یک مدیر یا مثلاً با تغییر رئیس ‌جمهور یا با صدور چند بخشنامه  دولتی و حکومتی این وضعیت فعلی را دگرگون کنیم.

اما اگر ما به درکی از شرایط کنونی برسیم، به‌خصوص قدرت سیاسی ما اگر درکی از سوبژه‌ مدرن داشته باشد و بتواند با آن هم‌زبانی کند، ممکن است تحولاتی بسیار بزرگ، غیرقابل‌پیش‌بینی و غیرقابل‌انتظار، ژرف، شگفت و مثبت در جامعه ما روی دهد.


نورنیوز
نظرات

نام و نام خانوادگی

آدرس ایمیل

نظر شما

X
آگهی تبلیغاتی